#داستان_ملاعباس
🔰نفوذ یک آیت الله در بهائیت اردکان😳
فرقه انگلیسی بهائیت با هدفش ضربه زدن به ایران اسلامی،در نقاط مختلف کشور نفوذ کرده بود و#اردکان نیز مستثنی نبود.
آنها معمولا در صدرآباد و باغستان،ساکن بودند.
محله تیران بخاطر حضور بهائیت و وجود یهودی ها شُهره بود. به قول برخی آفتاب در آن محله جور دیگری می تابید!
آنان حتی برای خود روحانی داشتند.
اینها #آیتالله را حساس کرده بود.
به بیت آیت الله رفت و آمد داشتم و امین ایشان محسوب می شدم!
روزی آیت الله مرا به کناری کشید و گفت: ملاعباس؛ می خوام چند ماهی بهائی شوی! می خواهم خود را بهائی جا بزنی و نفوذ کنی در آنها! آیا بر خود تسلط داری؟ نروی و برنگردی؟!
گفتم: خیالتان راحت حاج آقا.می توانم.
نزد بزرگشان در اردکان رفتم و با هنر بازیگری که داشتم گفتم از اسلام زده شده ام آقا! این چه دینی هست! می خواهم بهائی شوم! بزرگشان گفت: باشد.
اما اطرافیانش به او گفتند معلوم نیست راست می گوید یا نه؟
اما کارخدا، بزرگشان باورش شد و گفت نه او راست می گوید!
اینچنین پای من به جمعشان باز شد!
از انواع فساد و بی حیایی اینان هرچه بگویم کم گفته ام. بماند...!
خدا می داند این فرقه چقدر از امام حسین علیه السلام تنفر دارد. در ماه #محرم حتی از تماشای هیئت ها فراری بودند. حتی برای ظاهر سازی هم به آنجا نمی رفتند.
مجبور بودم برای این که لو نروم به همه مجلس هایشان بروم!
هرچند وقت یک بار #مخفیانه اخبار را به دست #آیتالله می رساندم و بعد از مدتی که ایشان اشراف کامل پیدا کردند،گفتند دیگر بس است!
🗣ح.ف
طلبه اردکانی
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc