#اگر_تو_به_جای_من_بودی
#قسمت_هجدهم
الیاس را روانه دستشویی یکی از مغازه ها کردم؛ کمی ترسش را خالی کند؛
اول فکر کردم که با این نامه می خواهند ترسم بدهند؛ ولی دوباره سر و کله دو تا خرمگس پیدا شد؛
اینبار بُرد برای من شد؛
هنوز سوار ماشین شیشه شکسته نشده بودیم! پالس سیاه پوش سر کوچه ای سر و کله اش پیدا شد! فاصله اش کمتر از پنجاه متر بود! تفنگم را بیرون آوردم تیر مشقی بود! شلیک کردم ترسیدند! یکی از آنها جیغ می کشید و تند تند می گفت: ناصر برو برو! الان میمیریم؛ ولی موتور روشن نمی شد!
خنده کنان دویدم به سمتشان؛ متأسفانه شخص ترسو موتور را هُل داد و روشن شد؛ تا سوار شدند یک تیر اصلی شلیک کردم دقیق خورد توی لاستیک؛ مثل ماست که روی زمین میریزد پخش آسفالت شدند! عجیب تر ناصر که راننده بود پایش را گرفته بود و مادرش را صدا میزد! بلند می گفت: مامان، پام
شخص ترسو هم: فحش می داد به رئیس کافه! قابل پخش ترینش: گور بابای رئیس بمیر به درک!
ادامه دارد...
✍ محمد مهدی پیری
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc