مداد من
✅ به نام خدای کمشعورها ✅ نصف روز همنشینی با پلاکها(۱) در صبح یکی از روزهای دومین ماه بهار پس از
✅ به نام خدای کمشعورها
✅ نصف روز همنشینی با پلاکها(۲)
مداد: حق داری اینجوری بگی! اونقده مسائل دست و پا گیر وقت ما مدادا رو گرفته که تو هم رسالت ما رو فراموش کردی. همون رسالتی که باعث شد امثال ما بر خون شهدا برتری یابیم! البته مدادایی که مرکّبشونو وامدار خون شهدا میدونند.
پلاک: حالا چرا عصبانی میشی. اگه جای من بودی چی میگفتی! اگه زرنگی کنی همین جام میتونی رسالتت رو انجام بدی. یکی از رسالتای تو، همین سخن گفتن از مشکلات منه!
مداد: حق با توئه. بگو به گوشم.
پلاک: من مث خیلی از آدما نیستم که زیاد حرف میزنن. فقط چند خواسته مهم رو بگم که امروز منو رنجوند. شاید حرف دل تو هم باشه. البته شما خودت میدونی چی میخوام بگم.
مداد: اختیار داری. بفرما.
پلاک: من که مهم نیستم ولی به نظرم این نظام و کشور خیلی اهمیت داره. ای کاش مسئولین ذیربط به صورت سرزده به اینجا میومدن. ای کاش با مردم همدردی میکردن. ای کاش فراموش نمیکردن که #مردم_گلهمندند. ای کاش درک میکردن که مردم در شرایط #کرونا نیاز به توجه بیشتری دارن. آخه تو خبر نداری. بعضیا به خاطر من از دیشب همینجان. خواب و سحری و نمازشون همینجا بوده. برخی از اونا نمیتونن حساب مسئولان بیدرد رو از اصل نظام جدا کنن. اما همین مردم اونقده کاردرست هستن که با راه افتادن کارشون و مورد توجه قرارگرفتن، نمکنشناس نباشن. فکر کنم همین مقدار کافی باشه.
مداد: هر چی گفتی درسته. حرف دل من و مردمم همینه. ازت ممنونم. تازه من به خاطر یکی از همنوعات جاهای دیگه هم رفتم که اگه بخوام در موردش بگم، مثنوی هفتاد من کاغذ میشه. آدمام که حوصله خوندنو ندارن. اگه همینشم بخونن شاهکار کردن. ولی إنشاءالله همین مقدار باعث حرکت برخی مسئولین بشه.
انتظار میرود که ما انسانها از این موجودات به ظاهر بیشعور(مداد و پلاک) درس بگیریم و به کار بندیم.
ما أکثر العبر و أقل الاعتبار
✍ مرتضی رشیدی احمدآبادی
🗓 بهار ۹۹
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc