🌹بسم الله الرّحمن الرّحیم 🌹
🔷️🔸️( #انیمه_ها را بهتر بشناسیم)
#قسمت_دوم.
برخی #انیمهها مانند همان نخ اول #سیگارند که رسانه به نوجوان پیشنهاد میکند. این دست انیمهها حاوی #محتوای آشکار #جنسی یا #همجنسبازی نیستند اما موضوعاتی را پیش میکشند که ذهن مخاطب را برای پذیرش آن آماده میکند.
آیا اینها همجنسگرا هستند؟
قدم دومی که انیمه جهت #عادیسازی همجنسگرایی برمیدارد، معرفی رفتارهای عادی با اسم رفتارهای همجنسگرایانه است.
برای مثال حساس کردن مخاطب به #دوستیها و #صمیمیتهای_عادی، #بغل_کردن و سایر رفتارهایی که میان دو فرد صمیمی میتواند رخ دهد. چنانچه به تدریج در ذهن مخاطب غیرعادی جلوه کند و به این رفتارها حساس شود.
ازین پس ناخودآگاه مخاطب منتظر است چنین رفتار هایی میان دو شخصیت همجنس بروز کند تا از خود بپرسد: آیا اینها همجنسگرا هستند؟!
مخاطب در فرایندی تدریجی به این سمت رانده میشود که با دیدن یک رابطهی صمیمی بین دو همجنس، دچار شک و تردید شود و گمان کند این صمیمیت عادی نیست.( و #بتدریج همجنسگرایی را قبول می کند)
گاهی نیز چنین مسائلی در انیمهها مطرح نمیشود اما ذهن مخاطب به نحو دیگری سازمان مییابد و به تدریج شکلگیری #نگاهِ_جنسی به محیط پیرامون آغاز میشود.
#شیپ از لفظ #Relationship به معنای " رابطه " گرفته شدهاست. در خصوص انیمه و سایر رسانهها این لفظ وقتی بکار میرود که:
بخواهیم یک رابطه را بین دو شخصیت تعریف کنیم. این روابط که دارای مراتب مختلفیست عموماً در ذهن و خیالات خود مخاطب شکل میگیرد و در اکثر مواقع به برداشتهای همجنسگرایانه دامن میزند.
انچه ملاحظه کردید گزیده ای از نقد و بررسی این مقاله بود👇
http://myarts.rzb.ir/post/24
⚪گروه اسرار پنهان دنیای مجاز
https://eitaa.com/joinchat/1347354721C6c80364e63
🌐کانال اسرار رسانه🌐
https://eitaa.com/media_secrets
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جݪسات آموزش فراماسونری با استاد علیاکبر رائفی پور
#جلسات_آموزشی #فراماسونری ✡
#استاد_رائفی_پور
#قسمت_دوم
ادامه در 👇
https://eitaa.com/media_secrets
🌐کانال اسرار رسانه🌐
هدایت شده از 🇵🇸𝐌𝐞𝐝𝐢𝐚-𝐬𝐞𝐜𝐫𝐞𝐭|اسرار رسانه
ادامه گزارش از مراسم احیا در حسینیه ی شیعیان هاوانا در کشور کوبا👇
هر کدام از شیعیان آنجا داستانی داشتند، برای مثال خانم هدیه، معلم دبیرستان اینگونه داستان خود را تعریف میکند : 👇
من یک مسیحی معتقد کاتولیک بودم که در کلیسا آیین مسیحیت را به کودکان آموزش میدادم و در گروه هم سرایان کلیسا، سرود و آهنگ میخواندم. روز هایی بود که میدیدم افراد به اسم عبادت خدا، در کلیسا می رقصند و در نظرم کلیسا دیگر آن معنویت را نداشت. روزی یکی از راهبان حرف هایی زد که روح مرا آزرد. دیگر احساس کردم نمیتوانم لحظه ای در کلیسا بمانم. قلبم این گونه وجود خدا رو حس نمیکرد و دیگر نمیتوانستم آنجا را تحمل کنم.
آن روز بیرون آمدم در نیمکتی نزدیک کلیسا نشستم. یک آقای مکزیکی آمد جلو. من از او پرسیدم شما با من کاری دارید؟ او به ناگاه گفت : آیا تو مسیح را میشناسی؟ گفتم : بله که میشناسم، او خدای من است. گفت : نه! مسیح خدا نیست و نمرده است. او زنده است. گفتم : چه میگویی؟ من سالیان سال است که مسیح را میپرستم.. اینگونه ذهن مرا آشفته نکن.. گفت : آیا تو دین اسلام را میشناسی؟ در این نزدیکی محلی هست برای عبادت مسلمانان. این را گفت و رفت..
ذهنم خیلی درگیر شده بود و صحبت هایش دائم در ذهنم تکرار میشد .. اسلام؟ پیامبر مسیح؟ مسیح زنده است؟
بلند شدم و پرسان پرسان مسجد را پیدا کردم.. از دور صدایی شنیدم با واژه های جدید.. بدون آنکه بخواهم گریه ام گرفت.... اشکانم را پاک کردم.. تلاش کردم معانی این واژگان بیگانه را بفهمم.. آوای قرآن بود.. رفتم و معانی قرآن را خواندم.. به یکباره قلبم آرام شد.. در آنجا زنی را دیدم با پوشش متفاوت.. به سراغ او رفتم.. اون تند میدوید و از مسجد خارج میشد.. گویا عجله داشت... می دویدم.. داد زدم: خانم! خانم! من کمک میخواهم! اسلام چیییست؟؟؟
او ابتدا به من توجهی نکرد.. بعد که حال مرا دید گفت به این شماره تلفن تماس بگیر جواب سوالت را میگیری..
به آن شماره تماس گرفتم، مجدد سوالم را پرسیدم.. آقا رضا بود! مبلغ مذهب شیعه در هاوانا! مرا به خانه اش دعوت کرد.. آقا رضا با حوصله و مهربانی به حرفهایم گوش داد سپس به تمام علامت سوال های من پاسخ داد.. اینکه اسلام چیست، پیامبر مسیح کیست، 5 بار در روز نماز میخوانیم و... همه ی این ها برای من خیلی روشن بود.. هرچقدر میگذشت قلبم بیشتر آرام میشد.. آقا رضا از من پرسید میخواهی شیعه مسلمان شوی؟ من که با تمام وجودم اشتیاق داشتم و نمیدانستم این نیرو چگونه در من بوجود آمد.. سریع گفتن بله! من میخواهم شیعه شوم! و سپس اشهد را گفتم 😍
همه ی این اتفاقات فقط در یک هفته رخ داد! من قبل از اینکه آن مرد را ببینم هیچ چیز درباره اسلام نمیدانستم، اما قلب من از خیلی قبل تر از آن، آماده ی پذیرش اسلام را داشت.. ❤️
#قسمت_دوم
#هاوانا_کوبا
#احیا
@media_secrets
🇵🇸𝐌𝐞𝐝𝐢𝐚-𝐬𝐞𝐜𝐫𝐞𝐭|اسرار رسانه
✍گزارشی از یک روز در کوبا کوبا کشوری در آمریکای لاتین جزیره ای است در کنار دریای کارائیب. از محصول
داشتیم می گفتیم با مقدار زیادی انبه روبرو بودیم که اگر بهش نمی رسیدیم خراب می شد.
بدتر اینکه مردم کوبا با اینکه کشورشان پر از انبه هست اما باید با قیمت نسبتا گرون انبه بخرند . از یک طرف باید بخرند . از یک طرف مقدار زیادی اسراف می شود😞
تصمیم گرفتیم این انبه ها را به مراکز عمومی ببریم ...
آقا رفتیم دانشگاه هاوانا ..حدود ۵۰ انبه براشون بردیم 😁
۲۰ تا از انبه ها را دادیم به یکی اساتید پخش کند بین همکارانش
و بقیه را در سبد گذاشته و رفتیم در محوطه دانشگاه 🏛
حالا چطوری تقسیم کنیم 🤔
#کوبا
#انبه
#قسمت_دوم
@media_secret
🇵🇸𝐌𝐞𝐝𝐢𝐚-𝐬𝐞𝐜𝐫𝐞𝐭|اسرار رسانه
✍ یادداشت های یهویی💥 #قسمت_اول 😈 🔥 توی این فضای مجازی همه چیز وارونه شده پروفایل های بعضی ها رو دی
✍یادداشت های یهویی💥#قسمت_دوم
😈 🔥
حالا که اسم شیطون آمد بیشتر در موردش بدونیم .
حتما قصه آدم و حوا یادتون هست.
یکی از نقش های مهم توی این داستان نقش 😈 هست.
این داستان توی کتاب های عهد قدیم و جدید یعنی تورات و انجیل هم آمده . اما با کلی خرافات و داستانهای ساختگی! 🤥
برای این داستان کلی هم فیلم و محصولات رسانه ای تولید شده حتی در آهنگ ها و ام وی ها هم این موجود خبیث آمده با چهره ای زشت ، دهان خون آلود، و بعضی وقت ها هم ظاهری خوشگل و یا به شکل موجودی پرنده مانند و دارای بالهای بلند سفید و رنگی و.......
سلبریتی های هالیوودی و....که تا دلتون بخواد نقش شیطان رو بازی می کنن...
.هم برنامه های فان و هم ترسناک و هم پورن ازش ساخته شده است
یک جوری داستان فیلم رو درست کردن که زشتی ها و بدکاری های او را خوب جلوه کند بطوریکه آخر فیلم مخاطب ازش خوشش بیاد.
آیا این محبوبیت شیطان در ضمیر ناخودآگاه مخاطب ها و طرفداران هم تاثیر می گذارد؟
در موردش فکر کنیم🤔
#محبوبیت_شیطان
@media_secret
🇵🇸𝐌𝐞𝐝𝐢𝐚-𝐬𝐞𝐜𝐫𝐞𝐭|اسرار رسانه
متن ترجمه اهنگ 🎺#pied_piper#🎺 بی تی اس #قسمت_اول 💢متن و ترجمه اهنگ pied piper (فلوت زن) از bts💢
متن ترجمه اهنگ 🎺#pied_piper#🎺 بی تی اس #قسمت_دوم
피리소릴 따라와 이 노래를 따라와
صدای فلوتی که میشنوی دنبال کن، این صدا رو دنبال کن
조금 위험해도 나 참 달잖아
میشه گفت علاوه بر این که شیرینیم یه کمی هم خطرناکیم
널 구하러 온 거야 널 망치러 온 거야
میام نجاتت بدم میام بهت عشق بدم
니가 날 부른 거야 봐 달잖아
منو صدا کردی، نگاه کن! من خیلی خوبم!
피리소릴 따라와
صدای فلوتی رو که میشنوی دنبال کن
I'm takin' over you
دارم تسخیرت میکنم
I'm takin' over you
دارم تسخیرت میکنم
이미 시작된 걸 알잖아
وقتی این صدا رو میشنوی میدونی که
그 소릴 듣게 된 순간
همه چی همین الانشم شروع شده و نمیتونی جلوشو بگیری
어쩌면 그래 나는 조금 위험해
در هرحال درسته، من کمی خطرناکم
널 이끄는 피리 부는 사나이처럼
درست مثل مردی که فلوت میزنه و تسخیرت میکنه
나는 너를 시험해
دارم امتحانت میکنم
알면서도 이끌리는 선악과처럼
با اینکه خودتم اینو میدونی ولی مثل میوه ی خوبی و بدی برای آدم و حوا بازم اجازه میدی که تسخیر بشی
내 피리는 모든 걸 깨워
فلوتم همه چیو بیدار میکنه
그 소린 널 애태워 더
این صدا اذیتت میکنه
이끌려 반응하는 너
تسخیر میشی و بهم واکنش نشون میدی
끊임없이 숨을 불어내
توی فلوت بدون توقف میدمم
난 너의 guilty pleasure
من لذت گناهکارانه ی توام
헤어나올 순 없어
نمیتونی رهام کنی
Never
هیچوقت
벌 받는 건 아니잖아
قرار نیست تنبیه بشی
이리 와 난 너의 paradise
بیا اینجا، من بهشت تو ام
Can't close your eyes
نمیتونی چشاتو ببندی
Can't close your eyes
نمیتونی چشاتو ببندی
발버둥쳐봐도 더는 소용없을 걸
این وضعیت تو رو به جایی نمیرسونه
(날 거부하지 마)
(ولی منو نادیده نگیر)
그냥 눈을 감고 귀 기울여봐
فقط چشماتو ببند و با دقت گوش بده
피리소릴 따라와 이 노래를 따라와
صدای فلوتی که میشنوی دنبال کن، این صدا رو دنبال کن
조금 위험해도 나 참 달잖아
میشه گفت علاوه بر این که شیرینیم یه کمی هم خطرناکیم
널 구하러 온 거야 널 망치러 온 거야
من اینجام تا نجاتت بدهم، من اینجام تا نابودت کنم
니가 날 부른 거야 봐 달잖아
منو صدا کردی، نگاه کن! من خیلی خوبم!
그래 내가 좀 위험해
درسته که کمی خطرناکم
나도 나를 감당 못해
من حتی نمیتونم خودمو کنترل کنم
걱정 마 나의 손은
نگران نباش، دستای من
너에게만 따뜻해 따뜻해
فقط و فقط گرمیشونو به تو میدن
만약에 내가 널
اگه دارم
망치고 있는 거라면
تورو نابود میکنم، در اون صورت
나를 용서해줄래
منو میبخشی
넌 나 없인 못 사니까
چون نمیتونی بدون من زندگی کنی
다 아니까
همه چیو میدونم
I'm takin' over you
دارم تسخیرت میکنم
I'm takin' over you
دارم تسخیرت میکنم
@media_secret
#قسمت_دوم 2⃣
طمع دیده شدن نمیگذاشت پایبند اعتقاداتم باشم.. ❗️
«تصویر بعدی یک عکس قدی بود از خودم آن هم بدون چادر، کمکم تصویر کامل صورتم را با آرایش گذاشتم. دغدغهام شده بود تعداد لایکها!📱 تمام مدت با دوستهای حجاب استایلام درباره صفحه مجازی مان صحبت میکردیم. یکی شان حرف جالبی میزد؛ میگفت:«این صفحه بچه ما است اگر حالش خوب باشد حال ما هم خوب است اگر نه ما هم حال و روز خوبی نداریم.»🙃
تمام زندگی ما شده بود اعداد و ارقام صفحه مجازی ای که داشتیم. رابطهما هم رفاقت بود و هم رقابت! مثلا اگر فلان بلاگر در یک کافه خیلی لاکچری عکس منتشر میکرد من سعی میکردم فضای بهتری را برای عکاسی انتخاب کنم که لایکهای بیشتری بگیرم.😏 یعنی این طمع دیده شدن تو را به جنون میکشد. همیشه به دنبال چیزی هستی که تو را بیشتر مورد توجه قرار دهد.🥰
دیگر معروف شدم و به عنوان یک حجاب استایل فعالیت میکردم. با بلاگرهای مذهبی و حجاب استایل ها گروهی تشکیل داده بودیم و شبانه روز درباره این حرف میزدیم که این هفته چه پستی بگذاریم که بیشتر دیده بشویم؟! یا چه کاری انجام دهیم که بیشتر سر زبان ها بیافتیم.🤳
البته همیشه این استرس را داشتم که نکند یکی از آشنایان یا شاگردهایم عکسهای من را ببینند. چون در بیشتر عکسهایم آرایش غلیظ داشتم و لباس های بدننما. اما وقتی میدیدم با این کار از بقیه جلوترم و لایک های بیشتری میگیرم. برایم اهمیتی نداشت که کارم درست است یا غلط.»
به منظور حفظ حقوق افراد اسم و آدرس صفحه پوشانده شده
ادامه دارد...🌸
#حجاب_استایل
@media_secret
#خاطرات_یک_آرمی
#قسمت_دوم
من در فضای کیپاپ غرق شده بودم و یجورایی شبانه روزم شده بود شنیدن اهنگاشون،دیدن فیلماشون،
خوندن داستانهایی که راجبشون هست...
و همه اینا و خب مادر و پدرم اذیت میشدن چون علاوه بر اینا من دیگه اعتقاداتی نداشتم و اگرم نشون میدادم نماز میخونم فقط واسه رضایت و جلب توجه برای پدر و مادرم بود.
و البته توی اون اکیپ هم رفتم اما بعد از چندین ماه اونا واقعا زندگی من رو خراب کردن و آدمای خوبی نبودن اما من بازم طرفدار گروه بی تی اس بودم.
حتی با پدر و مادرم بحث میکردم و همیشه دعوام بود باهاشون توی ذهنم فکر میکردم بی تی اس دلیل زنده بودنمه بهم امید داده باعث شده زندگیمو دوست داشته باشم اما دقیقا برعکس بود و اینها فقط تلقین هایی بود که از طرف سوشال مدیا به آرمی ها میشد
#ارسالی_مخاطب
#خاطرات_یک_آرمی
@media_secret
🇵🇸𝐌𝐞𝐝𝐢𝐚-𝐬𝐞𝐜𝐫𝐞𝐭|اسرار رسانه
✍دست نوشته فائزه کیدرامر خفن #کیدراما 📝 #قسمت_اول دوست عزیز 🌺 لطفاً مطالب پایین رو حتما بخونید 👇🏻 ا
✍دست نوشته فائزه کیدرامر خفن
#کیدراما 📝
#قسمت_دوم
اما هدفم از گفتن این ها چی بود؟👇🏻
تجربه شخصی خودم رو بهتون میگم.
زمانی که مدرسه می رفتم همیشه شاگرد اول کلاس بودم و معدلم بیست بود و درس رو خوب خونده بودم و تا چند سال بعد می دونستم هر کلمه و جمله کتاب( صفحه چند، فصل چندم، بالای صفحه یا پایین صفحه ) نوشته شده، طوری که مطالب درسی رو داخل مسائل روزمره به کار می بردم. 💯
کتاب های غیر درسی هم زیاد می خوندم و در واقع سرگرمی ام همین بود.📚
« شاید فکر کنید اغراق می کنم ولی حقیقته و نزدیکانم این رو به وضوح دیدن »
زندگی عادی داشتم و همه چیز خوب بود تا اینکه یه اتفاقی افتاد و با یه بحران مواجه شدم ( بماند که چی بود )💣
برای من که حدوداً ۱۴ سالم بود خیلی سخت بود و کسی نبود که دردم رو بدونه یا اگر می دونست بتونه کمکم کنه.
اون موقع فقط به فکر این بودم که همه چیز رو فراموش کنم چون فکر می کردم اگر زمان بگذره همه چیز درست میشه.
و برای این کار بود که کم کم شروع کردم به فیلم و سریال دیدن. کار دیگه ای به فکرم نمی رسید که انجام بدم. تمرکز نداشتم و کتاب خوندن نمی تونست فکرم رو آروم کنه.
ادامه دارد
@media_secret