خاطرات فاطیمـــــــــــــــــــا از امریکای لاتینی
🎌ماجرای جالب سوزوکی🇯🇵
#قسمت_دوم_ب
سوزوکی در فرودگاه باور نمی کرد که کسی منتظرش باشد، وقتی علی اقای جهادی رفت به سمتش و گفت:
شما آقای سوزوکی از ژاپن هستی؟؟
گفت: بله ولی فک نمی کنم کسی منتظر من باشد!! و شگفت زده شد.😍
برای سوزوکی سیم کارت و کارت هدیه خریدن تا با خودش پول نقد حمل نکند و او را به محل استقرارش رساندن.
در این مدت هم مرتب با فاطیما در ارتباط بود، و گویی فاطیما او را کنترل از راه دور می کرد، فاطیما دنبال دوست و آشنایی می گشت که سوزوکی را همراهی کند.
مسافرخانه تمیز و خوبی بود و چند توریست چینی هم با سوزوکی دوست شده و برایش غذا درست میکردند.
فردا صبح بعد از رفع خستگی و صرف صبحانه به فاطیما پیامک می زند که در مترو هستم، فاطیما که تعجب کرده بود پرسید:
مترو برای چی!؟
سوزوکی گفت: ایرانی های مسئول مسافرخانه به او گفتند که یک دختر👩🏻🦱 میتواند همراهیش کند و در ایستگاه تجریش با او قرار گذاشتند.
فاطیما با تعجب پرسید 😳 چی، کی،؟ نه قرارت رو بهم بزن، اینطوری خطر داره،⚠️
من یک نفر مطمئن برات پیدا می کنم.
پسرخاله ی بشری دوست صمیمی فاطیما که جوونی زرنگ و خوش اخلاقی بودبا وجود سرشلوغی های نزدیک عید، قرار شد بیاید ایستگاه تجریش و سوزوکی رو ببره بگردونه
سوزوکی هم قرارش با اون دختره بهم زد و با پسرخاله رفت کاخ سعد آباد و بعدش هم بردش دربند و اولین چلو کباب ایرانی عمرش را خورد.
همانجا روی کباب کراش زد و چند بار دیگر در طول سفر خود کباب خورد.
بعد از ناهار او را به مسافرخانه برگرداندند.
تا فردا...
@media_secret