🔆 #پيامبر صلی الله عليه و آله:
💠 ليسَ الإيمانُ بالتَّحَلّي و لا بالتَّمَنّي، و لكنَّ الإيمانَ ما خَلَصَ في القلبِ و صَدّقَهُ الأعمالُ.
❇️ ايمان نه به ظاهر است و نه به آرزو، بلكه ايمان آن است كه در دل خالص باشد و عمل آن را تصديق كند.
📚 بحار الأنوار : ۶۹ / ۷۲ / ۲۶
#حدیث
#آموزش_پیشرفت_اشتغال
•┈••✾•✨🌺✨•✾••┈
🔹️رسانه طلوع
https://eitaa.com/media_toloue
🔆 #پيامبر صلی الله عليه و آله:
💠 مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْـظُرَ اِلى آدَمَ فى عِلْمِهِ وَاِلى نُوحٍ فى تَقْواهُ وَاِلى اِبْراهيـمَ فى حِلْمِهِ وَ اِلى مُوسى فى هَيْبَتِهِ وَ اِلى عيسى فى عِبادَتِهِ فَلْيَنْظُرْ اِلى عَلِىِّ بْنِ اَبى طالبٍ عليهم السلام.
❇️ هر كه مىخواهد به «آدم» و علم او و «نوح» و تقواى او و «ابراهيم» و دور انديشى ـ بردبارى ـ او و «موسى» و هيبت او و «عيسى» و عبادت او بنگرد، به «على بن ابى طالب» بنگرد.
📚 ارشاد القلوب: ۲۱۷
#حدیث
#آموزش_پیشرفت_اشتغال
•┈••✾•✨🌺✨•✾••┈
🔹️رسانه طلوع
https://eitaa.com/media_toloue
🔻شوق بهشت
🌺روزی مرد سیاه پوستی به نزد پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم آمد و در رابطه با تسبیح از ایشان سؤال نمود.
🌺عمر بن خطاب که در آنجا حاضر بود، با تندی به آن مرد گفت: «بس کن، ای مرد! تو با این سؤالهایت پیامبر را خسته میکنی.»
🌺 پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم به عمر فرمود: آرام باش ای عمر! تندی مکن، بگذار تا او سؤالاتش را بکند؛ در این هنگام این آیات نازل شد: «آیا زمانی طولانی بر انسان نگذشت که چیز قابل ذکر نبود… ابرار در بهشت، از جامی نوشند که با عطر خوشی آمیخته است.»
🌺در این هنگام آن مرد سیه، فریادی از جان کشید و بر زمین افتاد. پیامبر با دیدن این صحنه فرمود: «او از شوق بهشت جان داد.»
#داستان
#پیامبر
#بهشت
#آیه
#آموزش_پیشرفت_اشتغال
•┈••✾•✨🌺✨•✾••┈
🔹️رسانه طلوع
https://eitaa.com/media_toloue
🔻فقیر وارسته
در روزی روزگاری، جوانی که سر و وضع فقیرانه ای داشت، به خانه پیامبر(ص) رفت...
از قضا مرد ثروتمندی هم آنجا بود مرد فقیر کنار مرد ثروتمند نشست.
ثروتمند وقتی دید جوان فقیر کنارش نشسته، لباسش را جمع کرد
جوان از کار آن مرد ناراحت شد اما به روی خودش نیاورد، سوال خودش را پرسید و از آنجا رفت.
بعد از رفتن جوان، پیامبر اکرم (ص) از مرد ثروتمند پرسیدند: چه چیزی باعث شد تو آن کار را انجام دهی؟ آیا ترسیدی از فقر او چیزی به تو برسد یا از ثروت تو به او؟
مرد ثروتمند کمی فکر کرد و با شرمندگی گفت:قبول دارم رفتارم زشت بود اکنون برای جبران کارم حاضرم نصف اموالم را به او بدهم.
حضرت کسی را فرستادند تا جوان فقیر را پیدا کند و به خانه بیاورد.
جوان آمد و حضرت ماجرا را برایش تعریف کردند و پرسیدند :آیا این مال را از او قبول می کنی؟
جوان پاسخ داد: خیر!
حضرت پرسیدند: چرا؟
جوان گفت: میترسم اگر آن بخشش را قبول کنم روزی به تکبری که او دچار شده دچار شوم، و دل کسی را بشکنم که حتی با بخشش نیمی از اموالم هم نتوانم آن را جبران کنم.
#داستان
#پند
#پیامبر
#آموزش_پیشرفت_اشتغال
•┈••✾•✨🌺✨•✾••┈
🔹️رسانه طلوع
https://eitaa.com/media_toloue