🌸🍃🌸🍃🌸
#تلنگر ⚠️
خلبان ات را نمیشناسی ولی در هواپیما آرام و بی خیال مینشینی!🤔
حالا چطور در پرواز زندگی آرام نمیگیری و اینقدر نگرانی؛ در حالی که میدانی هدایت آن بدست خداست ...👌
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
مهندسی آرزوها 27.mp3
3.57M
#مهندسی_آرزوها ۲۷
آرزوهــا
موتور حرکـ🏃ــت ما
به سمت آینده هستند.
💢پس چرا خیلی از ما؛
علیرغم داشتن آرزوهای زیاد،
باز هم دچار تنــش، اضطراب و یا ناامیدی میشیم
#استادشجاعی
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
مهندسی آرزوها 28.mp3
3.42M
#مهندسی_آرزوها ۲۸
نـ👀ـگاه اشتباه به حقایق،
باعث میشه؛
تموم انتخابها،ارتباطها، افکار ورفتارهات، اشتباه میشن!
💢اونوقت بدنبال آرزوهایی راه میفتی
که؛
به بن بست منتهی میشن.
#استادشجاعی
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
1_8781184365.mp3
5.07M
🎼نماهنگ
🍂عبدگنهکارت دلشبیقراره
🍂بندهاتبهغیرازتوکسیرونداره
#خدایاببخش
#کریمی
#نجوایدل💔
#رجب #ام_داوود
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
#داستان زیبا وتمثیلی اعتماد به #خدا👌
🌹#ﺣﻀﺮﺕ_ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ السلام ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﻱ ﭘﺮﺳﻴﺪ :ﺩﺭ ﻣﺪﺕ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺭﻱ؟
🐜ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ
👈ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﻱ ﻛﺮﺩ ......
ﻭ ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻧﻬﺎﺩ!!!
☀️ﺑﻌﺪﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ .......
ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻳﻚ ﻭﻧﻴﻢ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ !!
⁉️ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﺮﺍ ؟
🐜ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﭼﻮﻥ ﻭﻗﺘﻴ ﻜﻪ ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ داشتم ﺧﺪﻭﺍﻧﺪ ﺭﻭﺯﻱ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ ...ﻭﻟﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﻧﻬﺎﺩﻱ ،ﺑﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﻨﻲ!!!
ﭘﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺣﺘﻴﺎﻁ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻜﺴﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻐﺬﻳﻪ ﻛﻨﻢ !!!
📖خداوند چه زیبا فرمود:
✨وَما مِن دابَّةٍ فِي الأَرضِ إِلّا عَلَى اللَّهِ رِزقُها ...
🌱هیچ جنبندهای در زمین نیست مگر اینکه روزی او بر خداست!...🌱
☘سوره هود، آیه 6☘
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
مهندسی آرزوها 29.mp3
3.96M
#سخنرانی 🌱
#مهندسی_آرزوها ۲۹
✍آرزوهاتـو
چشم بسته انتخاب نکن!
گاهی ظاهر یه آرزو،اونقدر فریبنده ست
که تموم قلبـ❤️ـتو مشغول میکنه؛
ولی آخرش
یه آتشفشانه که تموم زندگیتو به آتیش میکشه
#استادشجاعی
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
#داستان
حضرت سليمان كنار ساحل دريا نشسته بود، چشمش به مورچهاى افتاد كه دانه گندمى را با خود به جانب دريا ميبرد، حضرت سليمان چشم از او برنداشت تا به آب رسيد، ناگهان قورباغهاى سر از آب بيرون كرد و دهان گشود، مورچه به دهان قورباغه رفت و قورباغه شناكنان به داخل دريا رفت، در حالى كه زمانى طولانى بر اين داستان گذشت و حضرت سليمان در اين مسئله با شگفتى در انديشه بود!
پس از گذشت زمان معين قورباغه از آب بيرون آمد و دهان باز كرد و مورچه از دهانش خارج شد و دانه گندم با او نبود.
حضرت سليمان مورچه را خواست و از حال و وضع و اين كه كجا بود پرسيد؟ مورچه گفت: اى پيامبر خدا در قعر دريائى كه مىبينى سنگى ميان تهى است و در آن كرم كورى قرار دارد، خدا او را در آنجا آفريده و او قدرت بيرون آمدن از آن را براى طلب معاش ندارد، مرا حضرت حق كارگزار روزى او قرار داده است و من روزىاش را براى او ميبرم البته پروردگار اين قورباغه را مأمور حمل من قرار داده و آبى كه در دهان اوست زيانى به حال من ندارد، چون قورباغه به سنگ مىرسد دهانش را به روزنه سنگ مىگذارد و من وارد آن مىشوم، پس از اين كه روزى او را به او رسانيدم از روزنه بيرون آمده وارد دهان قورباغه مىشوم و او مرا از دريا بيرون مىآورد.
حضرت سليمان به مورچه گفت: آيا از آن كرم كور تسبيحى شنيدهاى؟ مورچه گفت: آرى مىگويد:
«يا من لا ينسانى فى جوف هذه الصخره تحت هذه اللجة برزقك لا تنس عبادك المؤمنين برحمتك:»
اى خدائى كه مرا در دل اين سنگ زير اين درياى عميق نسبت به رزق و روزى ات فراموش نمىكنى، برحمتت اى مهربان خدا بندگان مؤمنت را فراموش مكن.
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi