𝐀𝐯𝐨𝐢𝐝 𝐭𝐡𝐞 𝐬𝐡𝐨𝐫𝐭-𝐬𝐢𝐠𝐡𝐭𝐞𝐝 𝐚𝐬 𝐢𝐟 𝐲𝐨𝐮 𝐡𝐚𝐝 𝐞𝐬𝐜𝐚𝐩𝐞𝐝 𝐭𝐡𝐞 𝐩𝐥𝐚𝐠𝐮𝐞, 𝐛𝐞𝐜𝐚𝐮𝐬𝐞 𝐰𝐢𝐭𝐡 𝐭𝐡𝐞𝐢𝐫 𝐥𝐢𝐦𝐢𝐭𝐞𝐝 𝐯𝐢𝐞𝐰𝐬 𝐭𝐡𝐞𝐲 𝐰𝐢𝐥𝐥 𝐚𝐥𝐰𝐚𝐲𝐬 𝐬𝐮𝐩𝐩𝐫𝐞𝐬𝐬 𝐲𝐨𝐮𝐫 𝐦𝐨𝐭𝐢𝐯𝐞𝐬!
از کوته نظران چنان بگریزید که گویی از طاعون گریختهاید چرا که با دیدگاههای محدود خود همواره انگیزههای شما را سرکوب خواهند کرد!
👤 دنیس ویتلی
#تلنگر
#انگیزشی
#رسانه_الهی🕌
استفاده از اینترنت وای فای دیگران بدون اجازه و رضایت و راه جبران آن
#پرسش_پاسخ_احکام
#اینترنت
#رسانه_الهی🕌
💢در دنیایی که یک لبخند انسانی را به زندگی امیدوار میکند،😃💖
یا بغض تلنگر زندگی کسی میشود...😔
چطور پوشش ما نمی تواند روی دیگران تأثیر بگذارد؟
یا زندگی کسی را به هم بریزد؟
💢در عجبم از انسان هایی که دل شکستن را گناه بزرگی میدانند!....🙄
اما پوشش نامناسب یا رفتار غیر اخلاقی ای که زندگی انسانی را میشکند گناه نمیدانند!😳
🔺آری چشم ها مقصر هستند از دیدن❗️
🔻و لباس ها بیگناه از فریبایی‼️...
#حجاب
✅ #سوژه_سخن_طنز
😁لطیفه😁
مادربزرگمو بردم دکتر چشم، دکتر به مادربزرگم گفت: چشمات نزدیکبین شده. میتونی با یه عمل درستش کنی. ۴میلیون هزینهی عملشه !
مادربزرگم گفت: ننه چه کاریه آخه ۴ میلیون بدم؟ دو قدم میرم جلوتر، از نزدیک میبینم 😂
✅ یاد حرف آقای قرائتی افتادم
اگه مُردیمو گفتند بهشت و جهنمی وجود نداره ما مسلمونا خیلی ضرر نکردیم، ۶ ماه نماز خوندیم، ۴ سال هم نهار نخوردیم! چیزی از دست ندادیم مثل پیرزنه که دو قدم رفته جلو
ولی اونایی که اهل نماز و روزه نبودند خدا به دادشون برسه ....
————————————————————
✅ استفاده از این مطلب با ذکر «صلوات» جایز است
#رسانه_الهی🕌
رسانه الهی
🔥 #رمان_فرار_از_جهنم 👣🔥 #قسمت_شصت_و_چهارم خدای رحمان من - حسنا! منم امروز یه کاری کردم. می دون
🔥 #رمان_فرار_از_جهنم 👣🔥
#قسمت_شصت_و_پنجم
ماشاء الله
.
نمی دونستم چطور باید رفتار کنم … رفتار مسلمان ها رو با همسران شون دیده بودم اما اینو هم یاد گرفته بودم که بین بیرون و داخل از منزل فرقی هست …
.
اون اولین خانواده من بود … کسی که با تمام وجود می خواستم تا ابد با من باشه … خیلی می ترسیدم … نکنه حرفی بزنم یا کاری بکنم که محبتش رو از دست بدم …
بالاخره مراسم شروع شد … بچه ها کل مسجد و فضای سبز جلوش رو چراغونی کردن … چند نفر هم به عنوان هدیه، گل آرایی کرده بودند … هر کسی یه گوشه ای از کار رو گرفته بود …
.
عروس با لباس سفیدش وارد مسجد شد … کنارم نشست… و خوندن خطبه شروع شد … .
همه میومدن سمتم … تبریک می گفتن و مصافحه می کردن … هرگز احساس اون لحظاتم رو فراموش نمی کنم … بودن در کنار افرادی که شاید هیچ کدوم خانواده من نبودند اما واقعا برادران من بودند … حتی اگر در پس این دنیا، دنیایی نبود … حتی اگر بهشتی وجود نداشت … قطعا اونجا بهشت بود و من در میان بهشت زندگی می کردم … .
.
دورم که کمی خلوت شد، حاجی بهم نزدیک شد… دست کرد توی جیبش و یه پاکت در آورد … داد دستم و گفت: شرمنده که به اندازه سخاوتت نبود … پیشانیم رو بوسید و گفت … ماشاء الله …
.
گیج می خوردم … دست کردم توی پاکت … دو تا بلیط هواپیما و رسید رزرو یک هفته ای هتل بود … .
#ادامه_دارد...
نویسنده: #شهید_مدافع_حرم_طاهاایمانی
#رسانه_الهی 🕌
#ایثار_شهادت
بچه ها! اگر شهر سقوط کرد، نگران نباشید؛ دوباره فتح میکنیم!
مراقب باشید ایمانتان سقوط نکند...
🌷"شهید محمد جهان آرا"🌷
✨فرا رسیدن ۳ خرداد، روز مقاومت، ایثار و پیروزی سالروز آزادسازی خرمشهر گرامی
#رسانه_الهی🕌
#سوژه_سخن_طنز
توکوچه ترقه زدند،🤩
👵 مادر بزرگی، دم دروایساده بود، هفت جد طرف
رو ،نفرین کرد😳
دودقیقه بعدنوه خودش ترقه زد درحدبمب هیدروژنی😱
مادر بزرگه گفت: قربون قدوبالات مادرمواظب باش 😳😐😂 😂😂😂😂🤣🤣🤣🤣
⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜
💢هرچی برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند
💠وأيُّ كَلِمَةِ حُكْمٍ جامِعَةٍ : أنْ تُحِبَّ للنّاسِ ما تُحِبُّ لنَفْسِكَ ، و تَكْرَهَ لَهُم ما تَكْرَهُ لَها ؟ !
امام على عليه السلام :( چه سخن حكيمانه جامعى است اين سخن كه): آنچه بر خود مى پسندى براى مردم نيز بپسند🌸 و آنچه براى خود نمىپسندى براى آنها نيز نپسند!🙈
ميزان الحكمه جلد سوّم
محمّد محمّدی ری شهری
صفحه 179
————————————————————
✅ استفاده ازاین مطلب با ذکر «صلوات» جایز است
#رسانه_الهی🕌
رسانه الهی
🔥 #رمان_فرار_از_جهنم 👣🔥 #قسمت_شصت_و_پنجم ماشاء الله . نمی دونستم چطور باید رفتار کنم … رفتار مسلم
🔥 #رمان_فرار_از_جهنم 👣🔥
#قسمت_شصت_و_ششم
تو رحمت خدایی
.
اولین صبح زندگی مشترک مون … بعد از نماز صبح، رفته بود توی آشپزخونه و داشت با وجد و ذوق خاصی صبحانه آماده می کرد … گل های تازه ای رو که از دیشب مونده بود رو با سلیقه مرتب می کرد و توی گلدون می گذاشت …
.
من ایستاده بودم و نگاهش می کردم … حس داشتن خانواده … همسری که دوستم داشت … مهم نبود اون صبحانه چی بود، مهم نبود اون گل ها زیبا می شدن یا نه … چه چیزی از محبت و اشتیاق اون باارزش تر بود … .
.
بهش نگاه می کردم … رنجی که تمام این سال ها کشیده بودم هنوز جلوی چشم هام بود … حسنا و عشقش هدیه خدا به من بود … بیشتر انسان هایی که زندگی هایی عادی داشتند، قدرت دیدن و درک این نعمت ها رو نداشتند اما من، خیلی خوب می فهمیدم و حس می کردم …
.
من رو که دید با خوشحالی سمتم دوید و دستم رو گرفت … چه به موقع پاشدی. یه صبحانه عالی درست کردم …
.
صندلی رو برام عقب کشید … با اشتیاق خاصی غذاها رو جلوی من میزاشت … با خنده گفت: فقط مواظب انگشت هات باش … من هنوز بخیه زدن یاد نگرفتم …
.
با اولین لقمه غذا، ناخودآگاه … اشک از چشمم پایین اومد… بیش از 30 سال از زندگی من می گذشت … و من برای اولین بار، طعم خالص عشق رو احساس می کردم …
.
حسنا با تعجب و نگرانی به من نگاه می کرد … استنلی چی شده؟ … چه اتفاقی افتاد؟ … من کاری کردم؟ …
سعی می کردم خودم رو کنترل کنم اما فایده نداشت … احساس و اشک ها به اختیار من نبودن … .
.
با چشم های خیس از بهش نگاه می کردم … به زحمت برای چند لحظه خودم رو کنترل کردم …
.
- حسنا، تا امروز … هرگز… تا این حد … لطف و رحمت خدا رو حس نکرده بودم … تمام زندگیم … این زندگی … تو رحمت خدایی حسنا …
دیگه نتونستم ادامه بدم … حسنا هم گریه اش گرفته بود… بلند شد و سر من رو توی بغلش گرفت … دیگه اختیاری برای کنترل اشک هام نداشتم … .
#ادامه_دارد...
نویسنده: #شهید_مدافع_حرم_طاهاایمانی
#رسانه_الهی 🕌