8.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️ ممکن است هیچ کدام از علائم ظهور، محقق نشوند، اما #ظهور اتفاق بیفتد؟
👤 اساتید؛ #پناهیان و #شجاعی
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
#سلام_امام_زمانم❤️
گل نرگس چه شودبوسه به پایت بزنیم
تابه کی خسته دل ازدور صدایت بزنیم
گـل نرگس نکند مهر ز ما بر داری
داغ دیدار رخت رابه دلمان بگذاری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
4_310226054725763804.mp3
4.04M
#نماز_سکوی_پرواز9
وضو می گیری،میری سر سجاده ات...😍
درست همون جا
روبروی چشمان تو،👀
خدا وهمه اهل آسمون،با اشتیاق منتظرت ایستادند.😍😍😍😍
با اشتیاق، سر قرار حاضر شو💚💚💚💚
رسانه الهی🕌 @mediumelahi
🌻🌻🌻🌻🌻
#زندگی ،هرگز بدون مشکل نبوده ونخواهد بود👌
#مشکل 👇
جزیی از دنیای مادی است ✅
به رنج هایتان اهمیت ندهید
تا کـــــم رنـــگ شوند
#انگیزشی
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌻🌻🌻🌻🌻
4_310226054725763808.mp3
3.91M
#نماز_سکوی_پرواز10
طوفانی ترین روزها،📛
می تونن به بهترین و موثرترین روزها تبدیل بشن!✅
به شرطی که؛🤔🤔🤔🤔
يه ابزار قدرتمند، برای دویدن به آغوش خدا،
در دست داشته باشیم.👌👌
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
رسانه الهی
#رمان_مسیحا #قسمت_سی_وسوم ﷽ حورا: سرم را به شیشه تکیه دادم. اولین پرتوهای خورشید صورتم را نوازش کر
#رمان_مسیحا
#قسمت_سی_وچهارم
﷽
حورا:
اکثر جمع میگفتند صدام و بعثی ها اما خانم قدیریان سری تکان داد و گفت: «نه، قاتل سردارای ایرانی کردستان، خارجیا نبودن لااقل نه مستقیم... »
یکی از جمع گفت: «من پارسال با خانواده ام رفتیم بانه کلا گشتیم تو کردستان، تنگه مرصادم رفتیم. منافقا اونجا به سربازای وطنی حمله کردن.... »
خانم قدیریان دستش را مشت کرد و گفت: «کردستان مردم غیوری داره. با شرف و رنج کشیده، از زمان انقلاب تا الان چندین گروهک تروریستی داخلی، مردمو آزار میدن؛کومله دموکرات، پژاک، مجاهدین
خلق و... هدف همه شون یکیه ناامن کردن کردستان و کشته گرفتن از مردم و سربازای وطن! بچه ها ما هنوزم برا امنیت کشور تو مرزای کردستان داریم شهید میدیم »
یکدفعه کم سن و سال ترین دختری که در جمع بود، از جایش بلند شد و با حرارت گفت: «من گلزار
شهدا رفتم مزار شهیدی که یه دختر نوجوون بوده... »
پس از اینکه نگاه همه سمتش خیره شد، ادامه داد: «ناهید فاتحی یه دختر کُرد بوده که همین گروهای ضد انقلاب میدزدنش یه دستشو قطع میکنن و با سر تراشیده تو روستاها و شهرهای مرزی کردستان میگردوننش تا به امام خمینی فحش بده اما اون به امام بی احترامی نمیکنه و محکم می ایسته، ضدانقلاب هم آخرش زنده به گورش میکنه»
جمع برای دقایقی در سکوت غمگین و بُهت زده ای فرو رفت. من با خودم یک دختر نوجوان را
تصور کردم. دختری با چشمهای مصمم و قلبی پر از شهامت که بیرحم ترین نامردان را به زانو درآورده!
با صدای خانم قدیریان همه سرها به طرفش چرخید: « برای امنیت و آزادی که داریم خیلی خونا ریخته شده! کردستان جای عجیبیه محل رشادت سردارای بزرگی مثل حاج احمد متوسلیان، ناصر کاظمی، محمود کاوه و محمد بروجردی... »
به اینجای صحبتش که رسید، بی اختیار گفتم: «مسیح کردستان! »
یکدفعه خانم قدیریان با اشتیاق گفت: «آره، کسی اینجا هست کتابشو خونده باشه؟»
با تردید دستم را بالابردم. همه نگاهها دورم حلقه زدند، یکی گفت: «برامون تعریفش کن»
آهسته شروع به صحبت کردم، چشم های مشتاق را که دیدم صدایم قوت گرفت:
« اولش که رفتم طرف این کتاب اصلا فکرنمی کردم با همچین ماجرایی روبه رو بشم...شروعش برام غافلگیری بیشتری داشت. زن جوونی که تازه همسرشو از دست داده...و...همه تلاششو برای حفظ بچه هاش میکنه...راستش وقتی این کتابو میخونی اصلا...اصلا باورت نمیشه پسر کوچیک خانواده همون قهرمانه.... بابام همیشه میگه که شیعه واقعی باید رفتارشم شبیه امام علی(ع) باشه، به نظر من محمد همین طوره ... یه خصوصیتی که از امام علی(ع) شنیدم: جمع دو صفت شجاعت و محبت در کنار هم بوده،یعنی همون مرد مبارزه های سخت و نبردای سنگین درعین حال نسبت به مردم دلسوز و مهربونه»
این حقایق را از عمق وجودم میگفتم. چیزی که آن لحظه واقعا دلم میخواست این بود :
" کاش پایان این سفر خود فرمانده ایستاده باشد و برای لحظه ای هم که شده بتونم ببینمش"
مدتی بعد تلفنم زنگ خورد. پدرم بود. تلفن را که قطع کرم، تصویر صورت بی رمقم را بر صفحه خاموش تلفن دیدم. دست بردم از کیفم خط چشمی بیرون آوردم به اطراف نگاهی انداختم و چون همه را مشغول به کار خودشان دیدم، خواستم خطی دور چشمانم بکشم که ماشین ناگهانی ترمز کرد و مداد چشم محکم به گونه ام خورد. همه در شوک بودند. کمی بعد راننده گفت که ماشین سواریی که جلو حرکت میکرده یکدفعه توقف کرده.
نفس راحتی کشیدم. موبایلم را برداشتم. زدم روی دوربین جلو، زیر چشمم زخم کوچکی برداشته بود. یک لحظه با خودم
فکر کردم که اگر مداد به چشمم خورده بود چه میشد؟!
به قلم سین کاف غفاری
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi