رسانه الهی
🌸🍃🌸🍃🌸 #تلنگر #عبور_از_لذتهای_پست 8 🚫 واقعاً چرا انسانها به نصیحت های خوبان گوش نمیدن؟؟ چرا اینق
#تلنگر
#عبور_از_لذتهای_پست 9
☢ چرا این همه در مورد #رنج صحبت کردیم؟
برای اینکه گیرِ اصلی آدم ها👈 رنج هست ؛
🔹اگه حرفای خوب آسون بود که کسی مشکلی باهاش نداشت،
🔹اگه #مبارزه_با_نفس مثل شکلات خوردن، شیرین بود که همه سراغش میرفتن...!!
به خاطر همین هست که ما همون اول کار "رنج" رو گذاشتیم وسط
و داریم در موردش صحبت میکنیم😊
تا بالاخره انسان ها اینقدر "قوی" بشن
⬅️ که "بخاطر فرار از رنج" بی خیال مبارزه با نفس نشن....
✔️👆👆🌷
رسانه الهی 🕌@mediumelahi
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حسینجان 💚
نذر کردم دور تسبیحی📿
بخوانم اهدنا
تا صراطم اربعین افتد به سمت کربلا😔🕌
#اربعین_حسینی
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
رسانه الهی
#تلنگر #عبور_از_لذتهای_پست 9 ☢ چرا این همه در مورد #رنج صحبت کردیم؟ برای اینکه گیرِ اصلی آدم ها👈
#عبور_از_لذتهای_پست 10
🔔 البته علاوه بر اینکه ما نباید از #رنج بترسیم
باید "سراغِ برخی رنج ها" هم بریم؛🚶
(خیییلی مهم👆)
🔸🌺◽️
💠 شما دیگه میدونید این رنج اینقدر مهم هست که اگه دنبالش نری #ایمان رو هم بهت نمیدن....🚫
⭕️ این عامل هست که اگه ازش بترسی،دیگه نمیتونی از عقلت اطاعت کنی....
✅🔹➖☄💖
رسانه الهی 🕌@mediumelahi
رسانه الهی
🌾🌾🌾 🌾🌾 🌾 👌#واجب_فراموش_شده #قسمت_دهم 🛑📣 هر امر دینی مانند نماز و حج و روزه و #امر_به_معروف_و_نهی
واجب فراموش شده قسمت دهم 👆
1_1114780580.mp3
11.57M
🌾🌾🌾
🌾🌾
🌾
👌#واجب_فراموش_شده
#قسمت_یازدهم
🛑📣 هر امر دینی مانند نماز و حج و روزه و
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر و .... احکام و آموزش خاص خودش را دارد که یادگیری آنها بر هر مسلمان #واجب است و ترک هر واجب دینی و شرعی کفر دینی به همراه دارد🧐
و من الله التوفیق
🎵 استاد علی تقوی، استاد حوزه و دانشگاه
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
رسانه الهی
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ #رمان_قبله_من #قسمت_یازدهم #بخش_دوم ❀✿ برایم بوق مےزند و من هم باهیجان دست تکان می دهم
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
❀✿
#رمان_قبله_من
#قسمت_یازدهم
#بخش_سوم
❀✿
_تا برسیم حسابے گرسنت میشہ!
نمیدانم ڪجا مے خواهد برود! ولے هرچہ باشد حتما فقط براے درس هاے عقب مانده و یڪ گپ معمولے است! بازهم خودم را توجیہ میڪنم: یہ ناهار با استاده! همین!
سرعت ماشین ڪم مے شود و در ادامہ مقابل یڪ آپارتمان مے ایستد. پنجره را پایین مے دهم و بہ طبقاتش زل میزنم. "چرا اینجا اومدیم؟!" بہ سمتش رو میگردانم و با تعجب مے پرسم: استاد؟! اینجا ڪجاست؟!
میخندد
_ مگہ گشنه ت نبود دخترخوب؟!
گنگ جواب مے دهم: چرا! ولے...مگہ....
ڪیف سامسونتش را برمیدارد و میگوید: پیاده شو!
شانہ بالا میندازم و پیاده مے شوم. سریع با قدمهاے بلند بہ طرفم مے آید و شانہ بہ شانہ ام مے ایستد. ڪمے خودم را ڪنار مے ڪشم و مے پرسم: دقیقا ڪجا ناهار مے خوریم؟!
نیشش راباز میڪند
_ خونہ ے من!
برق از سرم مے پرد! "چے میگہ؟!"
پناهے_ همسرم چند روزے رفتہ! خونہ تنهام، گفتم ناهار رو باشاگرد ڪوچولوم بخورم!
حال بدے ڪل وجودم را میگیرد. اما باز با این حال تہ دلم میگوید: قبول ڪن! یہ ناهاره!
بعدشم راحت میتونہ بهت درس بده. بعدم اگر یہ تعارف زد برت میگردونہ خونہ!
مے پرانم: لطف دارید واقعا! ناهار بہ دست پخت شما؟!
_ نہ دیگہ شرمنده...یڪم حاضریہ! و بلند مے خندد.
جلو مے رود و در را برایم باز مے ڪند. همانطور ڪہ بہ طرف راه پلہ مےرویم، بدون فڪر و ڪودڪانه مے گویم: چقد خوبہ ناهار پیش شما!
ازبالاے عینڪ نگاه ڪوتاه و عمیقے بہ چشمانم و مسیرش را بہ سمت آسانسور ڪج میڪند. چیزے نگفتنش باعث مے شود ڪہ با بدجنسے بپرسم: همسرتون ڪجا رفتن؟!
از سوالم جا مے خورد و من من میڪند
_ رفتہ خونہ مادرش. یڪم حال و هواش عوض شہ...
_ مگہ ڪجان؟
_ لواسون!
آسانسور بہ همڪف مے رسد. با آرامش در را برایم باز میڪند و داخلش مے رویم. باز مے گویم: خب چرا شما نرفتید؟
_ چون یڪے مثل تورو باید درس بدم!
دوست دارم بہ او بفهمانم ڪہ از جدا شدنش باخبرم!! لبم را بہ دندان مے گیرم. چشمانم را ریز میڪنم و باصداےآهستہ مے پرسم: ناراحت نمیشہ من بیام خونتون؟
قیافہ اش درهم مے شود
_ نہ! نمیشہ!
آسانسور در طبقہ ے پنجم مے ایستد. پیش از اینڪہ در را باز ڪند.تصمیمم را میگیرم و با همان صداے آرام و مرموز ادامہ میدهم: ناراحت نمیشن یا....کلا دیگہ بهشون ربط نداره؟!
در را رها میڪند و سریع بہ سمتم برمیگردد
_ یعنے چے؟
ڪمے مے ترسم ولے با ڪمے ادا و حرڪت ابرو میگویم: آخہ خبر رسیده دیگہ نیستن!!
مات و مبهوت نگاهم میڪند...
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
❀✿
👈 ڪپے تنها با ذڪر #نام_نویسنده مورد رضایت است👉
❀✿
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi