8.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#هنر_آسمانی_زندگی_کردن 🌸
السلام علیکِ یا فاطمه الزهرا❤️
رسانه الهی🕌 @mediumelahi
رسانه الهی
#بســـــم_ربِّ_العشــــــــــــــــــــق #رمــــــــــان #طعـــــم_سیبـــ قسمٺـــــ بیست و یڪم
#بســـــم_ربِّ_العشــــــــــــــــــــق
#رمــــــــــان
#طـــــعم_سیبــــ
قسمٺـــــ بیستـ و دوم:
#بخش اول:
❣❣❣❣❣❣❣❣
❣❣❣❣❣❣❣❣
صبح حدود ساعت 9 با سرو صدای عجیبی از خواب بلند شدم دستانو کشیدم روی چشمام و بعد هم با کش و قوسی که به بدنم دادم از روی تخت پاشدم...
از اتاق رفتم بیرون تا ببینم سرو صدای چیه...
دیدم در خونه بازه و مادر بزرگ حیاطه چشممو باز ریز کردم و...
سعی کردم ببینم کی تو حیاط پیش مادر بزرگه...
بیشتر که دقت کردم یک دفعه جیغم رفت هوا...
دوویدم سمت حیاط و دوباره جیغ زدم...
مامان و بابا و داداشم از سفر برگشته بودن...
پریدم بغل مامانم آنقدر دلم براش تنگ شده بود که حد نداشت...
برادرم هم تا منو دید دووید اومد سمتم و کلی بوسم کرد...
پدرم هم وقتی داشت وسایل هارو می آورد داخل حیاط پریدم طرفش و محکم بغلش کردم...
کلی سلام علیک گرم و احوالپرسی بینمون ردوبدل شد...
امیرحسین(برادرم)اونقدر که دلش برام تنگ شده بود از بغلم تکون نمی خورد...
بعد از کمک کردنشون برای جمع کردن وسایلا اومدن داخل خونه...
امیرحسین وروجک نیومده همه جارو بهم ریخت...
مامانم هم که دلش خیلی برام تنگ شده بود همش حالمو می پرسید...
مامان_چه خبر عشق مامان؟؟؟
من_هعی از این ورا...
بابا_خوش گذشت بدون ما...
یه لبخند ریزی تحویلشون دادم و گفتم:
-واقعا این مدت که نبودین روزای سختی بود...
مادربزرگ_یعنی من خوب نبودم؟؟اذیتت کردم...؟
-نهههه مامان جون این چه حرفیه خب بالاخره دلم براشون تنگ شده بود دیگه...
بعد همگی زدیم زیر خنده...
بعد از کلی حال و احوال همگی بلند شدن و لباس هاشونو عوض کردن بعد هم هرکسی مشغول کاری شد...
من و امیرحسین هم رفتیم اتاق...
من_خب آقا امیر!بگو ببینم چه خبرا بود اونجا...
امیرحسین_آبجی جات خیلی خالی بود...خیلی خوش گذشت ولی همش یادت بودم...
من_دروغ نگو دیگه انقد سرت گرم بوده که منو فراموش کردی...دوروز یه دفعه یه زنگم نمیزدی...
امیرحسین_ آخه میدونی آنتن نداشتن...
یه دونه زدم توی بازوش و گفتم:
من_تو که راستی میگی...
امیرحسین از جاش بلند شد و بعد از اینکه یکم دورو برش رو نگاه کرد درو بست...اومد طرفم نشست روبه روم و گفت:
-آبجی یه چیزی بگم قول میدی به کسی نگی...
ابروهامو بالا انداختم و گفتم:
-تاچی باشه؟؟؟
-آبجی علی کیه!!!
چشمامو گرد کردم و گفتم:
-داداش چی میگی!!علی کیه...چی شنیدی...
امیرحسین دستشو گذاشت جلوی دهنم و گفت:
-هیییسسسسس ساکت شو میشنون...
ادامه دارد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
نویسنده:📝
❣ #مریم_سرخه_ای ❣
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
📌#زن_و_شوهر_از_نگاه_قرآن
#قسمتاوّل
انسان در زندگی، به چهار چیز نیاز داره👇
1⃣اکسیژن
2⃣آب
3⃣غذا
4⃣لباس
به فرموده قرآن کریم 👇
🔷شما #زنها، لباس برای مردان
و
🔷شما #مردها، لباس برای زنان
هستید👌
برای فهم این آیه، باید ویژگی های لباس رو بدونیم🤔
#ویژگیهایلباسچیست❓
لباس باید در طرح، رنگ و چگونگی ،مناسب انسان باشه✅
{مثلا: بی حجاب بیرون رفتن،در شأن یک خانم اهل نماز و روزه نیست}👌🌹
همسر هم باید متناسب با کُفو،
شخصیّت و فرهنگ همسرش باشه❤️❤️
#کفو به معنی👇
هم مدرک،همشهری،همکار، و یا هم زبان بودن نیست👇
#یعنی دارای درک باشن نه مدرک،
همدیگر رو درک کنند و اخلاقشون به هم بخوره😊🌹
زنی که دینداره ،باید با هم شأن خود یعنی مرد دیندار ازدواج کنه❤️
وگر نه زندگی شون، دوام نمیاره🙈
چون معمولاً مرد غیر متدیّن، نمیتونه زن متدیّنه رو درک کنه🤔
و بالعکس👌
یعنی فرهنگشون ضدّ همدیگه ست📛
فرهنگ یکی، #بی_دینی😱
و
فرهنگ دیگری، #با_دینی ست🕌
لباس، عیب های بدن انسان رو میپوشونه👇
یعنی زن و شوهر هم باید، عیبهای همدیگه رو پنهان کنن ✅
مثلا:
❌اگر زن خوب آشپزی نمیکنه شوهر نباید عیب همسرش رو برای مادر خودش و حتّی مادر زن وخواهر زنش تعریف کنه ⛔️
؛ چون با این کار،
همسرش آزرده می شه و روح و روانش به هم میریزه😫
❌اگر شوهر عصبانی بود😡
و یا بخاطر نبودِ کار، چند روز در خونه موند؛🙃
زن نباید عیب شوهرشو پیش خانوادهی خودش ببره و اونو پیش اونا
شرمنده کنه و آبروشو ببره🙈
که اگر این کار رو بکنه👇
شخصیت و غیرت شوهر خودشو از بین میبره👊👀
👈زن و شوهر نباید نسبت به ظاهر خودشون بی توجّه باشن👌
بلکه باید طراوت، شادابی و سرزندگی خودشونو برای همدیگه حفظ کنن😍😍
#مشاوره
ادامه دارد ⏪
با ما همراه باشید 😍
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
Part09_مسئله حجاب.mp3
9.97M
🧕#حجاب از دیدگاه #شهید_مطهری
🎤 حدود نگاه مرد به زن
#مسئله_حجاب9
#احکام_اسلام
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi