رسانه الهی
⭐⭐⭐ ⭐⭐ ⭐ 201 و 202 ستاره سهیل از بین داروها گشت. آرامبخش را پیدا کرد. دو تا را همزمان توی دهانش اند
⭐⭐⭐
⭐⭐
⭐
#رمان
#ستاره_سهیل
#قسمت_دویست_وسه
نگاه فرشته روی صورتش ماند.
_حالت بهتره؟ فکر کنم یکم آب زیر پوستت جمع شده.
ستاره لبخند کوتاه و محوی زد.
_ به زور قرص و دارو... چه فایده؟
فرشته گردن کج کرد.
_خب کم کم که خوب شدی دارو هاتم میذاری کنار.
ستاره بحث را عوض کرد.
_داری میپیچونی که نگی چی میخونی؟
فرشته نگاهش رفت پشت جلد کتاب.
_نه بابا پیچوندنم کجا بوده؟ تاریخ پهلویه ... دارم برای کانالم کلیپ میسازم، نیاز بود یه نگاه به این کتاب بندازم.
_کانالت درباره چیه؟
_ روشنگری، حالا تاریخ توش هست؛ سیاست هست؛ رفع شبهه هست ... تو چی میخوای؟
ستاره دستش را به طرف خودش برگرداند.
_من؟ من خاک برسری ... چی می خوام ... حالم از هرچی اسم روشنفکری و روشنگری به هم میخوره.
_ دور از جونت ... چرا ؟
ستاره پیشانی اش را به پشت دستش تکیه داد. خاطره ای برایش مرور شد. با بغض جواب داد: 《یاد گیلاد افتادم ... یاد جلساتی که ...》
_ اگه ناراحت میشی چیزی نگو، خب!
_ نه ... بذار حرف بزنم ... شاید باید اینا رو بریزم بیرون، هر شب دارم کابوس میبینم ... باید یکی باشه ... باید بگم ... مثلا همین پهلوی ... گیلاد یه حرفهایی میزد .
_چی؟
_خیلی چیزا ... زیاد یادم نیست، ولی یه بار درباره جدایی بحرین از ایران گفت، از احترام شاه به زنای دیگه، از دیه ...
✍🏻 ف.سادات {طوبی}
@tooba_banoo
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi