eitaa logo
رسانه الهی
398 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
820 ویدیو
12 فایل
خدایا چنان کن سر انجامِ کار تو خشنود باشی و ما رستگار ارتباط با ما @Doostgharin
مشاهده در ایتا
دانلود
رسانه الهی
⭐⭐⭐ ⭐⭐ ⭐ #رمان 196 #ستاره_سهیل بعد از آن کابوس وحشتناک، حالش بدتر شده بود. مدام تب و لرز میکرد و ز
⭐⭐⭐ ⭐⭐ ⭐ دلش می خواست خیلی چیزها از فرشته بپرسد. او آنجا چه می‌کرد؟ چطور آمده؟ یا نکند او هم مثل مینو و محراب ... ولی بغضش اجازه نداد به هیچ کدام از سوالها. فرشته کمکش کرد تا روی تخت بنشیند. بدنش خشک شده بود. مثل چوب! طاقت نیاورد، خودش را توی بغل فرشته انداخت و زار زد. بلند بلند گریه کرد، برایش مهم نبود صدایش تا کجا برود. فقط می خواست وزنه سنگین روی دوشش را خالی کند. هق هقش آرام آرام قطع شد. دستمالی از فرشته گرفت و بینی اش را پاک کرد. سرش را به پشتی تخت تکیه داد. عمیق نفس می کشید. _فرشته؟ ... تو هم ... نکنه از اول نقشه بود؟ فرشته خودش را جابجا کرد و طوری نشست که مقابل صورت ستاره باشد. _چی نقشه بود عزیز من؟ ستاره نگاهش را از دیوار به سمت فرشته کشاند. مطمئن به نظر می رسید، صورتش مثل محراب نبود، مثل مینو بود. _من خیلی وقته اینجا داوطلبانه کار می کنم ... با بچه های بسیج میایم ... خانم مدیر گفت: عضو جدید بهمون اضافه شده. اسم و فامیلتو که شنیدم جا خوردم ...خب ... ازت خبری نداشتم ... به خانم نیاسری گفتم ... اونم یه سری چیزا گفت که به هیچ کس چیزی نگم ... گفت فقط خانم مدیر میدونه با من پاهایش را توی شکمش جمع کرد، حرفی نزد _ خدا رو شکر حالت بهتر شده ... ستاره باید خودت به خودت کمک کنی، مطمئن باش می‌گذره، خیلی سخته ولی باید دووم بیاری ... می‌فهمی چی می‌گم؟ حرفی نزند. در واقع حرفی برای گفتن نداشت. وقتی صورتش از اشک خیس شد گفت: 《من خیلی احمق بودم ...》 نتوانست ادامه دهد. فرشته دستش را گرفت. باقی مانده تب شب قبل هنوز روی دستاش بود. _همه آدما اشتباه می‌کنن ... خودتو سرزنش نکن، وگرنه این مدت بهت خیلی بیشتر سخت می‌گذره ... خداروشکر خدا دوست داشته که الان اینجایی سرش را با شرم پایین انداخت. _ من هر وقت اومدم اینجا حتما میام پیشت ... نمی‌ذارم تنها باشی. _ باشه؟ فرشته دستش را آرام کشید. _با تواَم ها ! باشه؟ با بغض سر تکان داد. ✍🏻 ف.سادات‌ {طوبی} رسانه الهی 🕌 @mediumelahi