#انرژی_مثبت داشته باش😍
ترسها را بیرون بریز😡
خدارا صدا بزن ☺️
امروز روز موفقیت توست👌
بشرط
خندیدنت😊
پس بخند 😁
و مطمئن باش که 👌
در آغوشِ خدایی😍😍😍😍
#انگیزشی
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸
روانشناسان اثر شش « میم » را
در رسیدن به موفقیت
بسیار موثر می دانند :
🔹اول : تو محبوبی❤️
🔹دوم : تو محترمی🙏
🔹سوم : تو میتوانی👌
🔹چهارم : تو مهمی🤔
🔹پنجم : تو مفیدی😍
🔹ششم : تو میفهمی😊
اگر ما در رفتار و گفتارمان
این 6 «میم» را با خودمان
تکرار و تلقین کنیم ...
« میم هفتم» که #موفقیت است
خود به خود خواهد آمد ...
یعنی باتریِ انرژی دهنده ی ما
شارژ خواهد شد ...!!✅
#مشاوره
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🌸🌸🌸🌸
رسانه الهی
#رمان_مذهبی_از_جهنم_تا_بهشت #قسمت_دوازدهم بعد از ورودشون، خاله مریم من رو یه آغوش گرم مهمون کرد. خ
#رمان_مذهبی_از_جهنم_تا_بهشت
#قسمت_سیزدهم
داشتم بال در میآوردم.
— الهی من قربون داداش گلم بشم. بغلش کردم و آغوشش شد قرارگاه اشک های دلتنگی خواهرانه.
.
.
ساعت ده و نیم بود. بعد از شام راه افتادیم به سمت تهران. مامان اینا میخواستن برن مسجد جمکران ولی من گفتم حوصله ندارم و تا داشتیم شام میخوردیم، امیرعلی رفت و برگشت. من هم چون از مسجد خوشم،نمیاومد، مامان اینارو راضی کردم که نریم. حوصلهام حسابی سر رفته بود. امیرعلی سرش تو گوشیش بود. مامان و بابا هم که داشتن باهم حرف میزدن و چون شیشه ها پایین بود صداشون نمیشنیدم. خودم به امیرعلی نزدیک کردم. صفحه گوشیش رو نگاه کردم. چشمام از تعجب گرد شده بود . وای خدای من این پسره چه خوشگله فکر کنم دچار عشق در نگاه اول شدم رفت . یه دفعه امیرعلی سرش آورد بالا.
امیرعلی: یه تقی یه توقی یه اجازه ای.
_ امیر این کیه؟
امیرعلی: اره خواهری اجازه میدم راحت باش.
_ میگم این کیه؟
امیرعلی: ممنون واقعا! دوستمه.
_ کدوم دوستت؟
امیرعلی: یه جوری میگی انگار دوستای منو میشناسی!
_ خوب بگو بشناسم. امیر جونم.
امیرعلی: جونم؟
_ این دوستت قصد از.....
امیرعلی: خجالت بکش!
_ شوخی کردم بابا. خوب حالا بگو.
امیرعلی: این اقای خوشگل ،خوشتیپ و بهترین دوست منه. بیست ویک سالشه و....
یه دفعه بغض کرد و
_ چی؟ خوب بگو دیگه. دهع.
_ و چی؟
امیرعلی: اها راستی لبنانی هستش.
_ ها! دوست لبنانی داری؟
امیرعلی: اره مگه چه اشکالی داره؟
_ نگفتی و چی؟
امیرعلی_ رفت مدافع حرم بانو بشه. محمد احمد مشلب دوست شهید منه.
انگار که یه لحظه دنیا برام وایساد. نفهمیدم چم شد. با حس خیسی اشک رو گونهام و نگاههای سرشار از تعجب امیرعلی به خودم اومدم...
#ادامه_دارد.
#ح_سادات_کاظمی
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🌸🌸🌸🌸✨﷽✨
دلم #خدا میخواهد❣
براے خوب بودن☺️
براے خوبےکردن☺️
برای گوش دادن🤲
براے دل دادن❤️
براے دل گرفتنِ بی ریا
بی منت، بی اجبار،باصداقت🌸
#خدارا_میخواهم "براےداشته هایم و نداشته هایم"🌼
#انگیزشی
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🌸🌸🌸🌸
AUD-20211116-WA0005.mp3
4.56M
#نماز_سکوی_پرواز45
قد افلح المؤمنــــــون
الذین هم فی صلاتــــهم خاشـــــعون.
🌸🌸🌸🌸🌸
حتماً حتماً #مومنان رستــــگارند؛
کسانی که در نماز، اهل «خشـــوع»ند
🌺🌺🌺🌺🌺
راستی #خشــوع در نماز یعنی چه؟!🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
انسان برای رشد آفریده شده 🌱
تو این چیزا رشد کن 📈:
۱.عشق دادن 💞
۲.صبوری 😊
۳.کمک کردن به دیگران 🤝
۴. شجاعت 💪
۵.موفقیت 🏆
۶.آرامش 🤗
۷.بی توجهی به آدم های سمی 😪
۸.کتاب خواندن 🤲📚
۹.اعتماد به نفس 👑
۱۰.مهربونی 😚🥰💓
#مشاوره
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
رسانه الهی
#رمان_مذهبی_از_جهنم_تا_بهشت #قسمت_سیزدهم داشتم بال در میآوردم. — الهی من قربون داداش گلم بشم. بغ
#رمان_مذهبی_از_جهنم_تا_بهشت
#قسمت_چهاردهم
_ چرا اینجوری نگاه میکنی؟
یه دفعه امیرعلی بغلم کرد و گفت:
_ از مشهد تا حالا خیلی تغییر کردی حانیه. امیدوارم تغییراتت پایدار باشه. بعد هم اروم منو از بغلش جدا کرد و سرشو به شیشه ماشین تکیه داد. مامان اینا هنوز هم مشغول صحبت بودن ولی چون شیشه ها پایین بود و صدای باد میاومد. نه اونا حرفای مارو میشنیدن و نه ما.
بعد از چند دقیقه امیرعلی رو صدا کردم.
_ داداشی
با لبخند برگشت به سمتم و گفت:_ جونم؟
_ راستش از وقتی از مشهد برگشتیم درگیرم. با حس آرامشی که زیارت بهم داد و حرفای عمو. با برخوردایی که از مادر جون و خاله اینا و کلا همکلاسیای مذهبیم دیدم و برخوردای فاطمه و زهراسادات اینا و حتی تو. و حالا با دیدن این شهیدی که با وجود این همه آرزو رفته تا نمیدونم مدافع کی بشه.
_ ابجی جونم شهید مشلب رفتن تا مدافع حرم بانویی بشن که صبر و شهامت و ایستادگیشون زبون زد همه عالمه. یه سری آدم از خدا بی خبر به اسم دین اسلام دارن به قصد تخریب حرم بی بی زینب میرن و حالا جوونای ایرانی، لبنانی ، افغانی و... میرن تا دفاع کنند.
_ اره اینارو میدونم بعضی اوقات بی بی سی رو نگاه میکردیم.
امیرعلی یه پوزخند زد و بعد زود جمعش کرد و ادامه داد:
بعدشم وقتی خودت تجربه کردی اون آرامش رو، اون حس خوب رو، چرا به حرفای عمو فکر میکنی اصلا؟
_ نمیدونم. بلاخره من ده یازده سال، داشتم حرفاش میشنیدم. همون روزی شش،هفت ساعتی هم که پیشش بودم بالاخره حرفاش تاثیر میذاشتن......
#ادامه_دارد.
#ح_سادات_کاظمی
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi