🌸🌸🌸🌸🌸
ذهن راباید هرروز باافکارزیبا اما کوچک آبیاری کرد 🌧
دراینصورت به مرورزمان افکارانسان تغییر میکند🍃
مثبت نگرباشیم😍
#انگیزشی
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🌸🌸🌸🌸
48.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینم جواب اون شخصی که میگفت چرا جلوگیری از کشف #حجاب برای نظام واجبه و نیروی انتظامی چرا باید برخورد قاطع کنه با #کشف_حجاب خوب تا آخر نگاه کنید خیلی خیلی مهمه تمام جوابتونو پیدا میکنید👌
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
رسانه الهی
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ #رمان #ستاره_سهیل #قسمت_شصت_وششم ستاره با اینکه در دنیای غمش فرو رفته بود، اما از این
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️#رمان
#ستاره_سهیل
#قسمت_شصت_وهفتم
رفتنِ تحقیر آمیز دلسا را که تماشا کرد، رویش را به طرف مینو برگرداند. کمی احساس قدرت میکرد.
-مینو، ماشین داری؟ میتونی منو برسونی؟
مینو نگاهی به کیان انداخت، به معنای اینکه "چیزی بگوید."
کیان دستی به موهای ژل زدهاش کشید. امید داشت حداقل ستاره نگاهی به او بیندازد.
-خب... آره. ولی گفتم... شاید بخوای...
-ستاره از من دلخوری؟
کیان این را در حالی گفت که گردنش را ملتمسانه کج کرده بود.
" یعنی داره معذرتخواهی میکنه؟"
وقتی جوابی نداد، کیان نتیجهگیری کرد.
-پس حتما دلخوری.
آرش میان بحث پرید.
-ای بابا هندیش نکنین، حالا. بعدا برین سنگاتونو وا بکنین.
-خب من که نمیدونستم، من تا حالا با هر دختری بودم...
ستاره چپچپ نگاهش کرد.
-منظورم اینه که هیچ دختری مثل تو، ندیدم که... ببین نمیدونستم، ناراحت میشی.
آرش سری به دو طرف تکان داد.
-اوه... اوه... کار به غلط کردن کشیده، حالا چی ازش خواستی، کلک؟
ستاره حرفی نزد. نمیدانست چه بگوید. حالا احساس میکرد، تمام تقصیرها به گردن خودش افتاده. انگار جای شاکی و متشاکی عوض شده باشد. باید چه میکرد، اگر او را "هو" میکردند، اگر او را اُمل خطاب میکردند چه؟ از اینکه نتوانسته بود حرفش را درست بزند و شکایتش را بگوید، عصبانی بود. تلاش کرد کلمهای بگوید، اما نتوانست زبانش را حرکت دهد.
مینو دستی به شانهاش کشید.
-حالا اگه دوست دارین ما کمکتون کنیم، بگین چی شده؟
آرش اضافه کرد:
-اگرم نه ، برین تو درخت مرختا یه جایی بشینین، حرف بزنین.
کیان منتظر، به ستاره چشم دوخته بود و در حالیکه آرش مخاطبش بود گفت:
«برو بابا. خودم میگم.»
ابتدا چند لحظهای سکوت کرد تا واکنش ستاره را ببیند، اما فقط دید که او رویش را به طرف ساختمان ادبیات برگرداند.
-خب،من دیشب اشتباه کردم، گفتم یه عکس سر لخت از خودت برام بگیر. خب دوست داشتم بدونم واقعا چه شکلی هستی، توقع زیادیه آدم از دوست صمیمیش اینو بخواد! این فقط اسمش کنجکاویه، باور کن منظوری نداشتم.
آرش با تشر رو به کیان کرد.
-کیان، تو ستاره رو نشناختی هنوز؟ مگه نگفتم ستاره، قوانین خودشو داره، والا تا حالا هم خیلی باهات راه اومده.
ناخن اشارهاش را در هوا بالا برد.
-ستاره هر دختری نیست! وقتی داری با یه ملکه رفت و آمد میکنی، همین که اجازه رفت و آمد بهت داده خیلیم هنر کرده، ولی حق نداری هر چی خواستی بگی.
ستاره نمیدانست آرش جدی است یا او را مسخره میکند. مینو شکلکی برای آرش درآورد، انگار از حرف او خوشش نیامده بود، بعد با لحنی که ظاهرا شوخی باشد، گفت: «کیان! حالا فکر کن! اگه اینو از دلسا میخواستی»
ستاره نقطه ضعفش را آشکار کرد
-مینو! الان چه وقته شوخیه؟
احساس کرد با همین یک جمله چقدر بهم ریخت دوباره. "اگر دلسا میفهمید، برای به دست آوردن کیان، مطمئنا بدترش را هم انجام میداد. شاید هم، جای او ادمین کانال میشد و قاه قاه به او میخندید."
-باشه بابا تو خوبی. امروز با این اخلاق گندت، از اول صبح، همه رو به غلط کردن انداختی. منم مثل کیان غلط کردم. آرش تو هم بگو غلط کردی.
-من چرا؟
-همه آتیشا از گور تو بلند شده دیگه. کیانو انداختی به جون ستاره.
مینو در عوض کردن بحث، حرف اول را میزد.
-آقا منم غلط کردم.
-اِ.. بس کنین دیگه حالمو به هم زدین. مثلا من عزادارم!
مینو که شوکه شده بود، به طرف ستاره برگشت.
-ای وای عزیزم، چی شده. نکنه عموت؟
ستاره، با مشت ضربهای به بازوی مینو زد، مینو که زانوهایش را بغل کرده بود، کمی تعادلش را از دست داد.
-زبونتو گاز بگیر. نه بابا! دایی عفت فوت شده، رفتن شهرستان، مراسم ختم.
درخشش چشمان مینو با حرفی که از دهانش خارج شد، در تناقض بود.
-آخی، طفلکی، جَوون بوده؟
-آره بنده خدا. مریض بود.
-الان، تنها تو خونه نمیترسی؟
-نه بابا! از خدامه، بدون مزاحم.
-میخوای بیام تنها نباشی؟
ستاره کمی از این پیشنهاد فوری جا خورد، اما خیلی زود بنظرش آمد چه فکر بکری! منمن کنان گفت:
-بیا، خب!.. ولی مامانت حرفی نداره؟
-من ده شبم خونه نرم، کسی نمیگه کجا بودی.
-خوشبه حالت.
ستاره با اینکه از کیان عصبانی بود، اما ترجیح داد بقیه فکر کنند با بذلهگوییهای آرش قضیه حل و فصل شده.
نزدیک غروب که میشد انگار دل ستاره هم غروب میکرد. دلش میخواست آزادی مینو را داشت. از اینکه نمیتوانست هر جا که دلش میخواهد، آزادانه برود ناراحت بود.
مینو صدای موزیک ماشین را بالا برد.
-بشین گوش بده، من برم یه عالمه خوراکی بخرم، تا صبح بترکونیم. راستی لباس مباس هیچی ندارم، این دیگه با خودتهها! ولی یه عالمه فیلم دارم ازون خفنا.. بشین تا بیام.
✅کپی با اجازه نویسنده
✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇
@tooba_banoo
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
وقتی #پراکنده گوش میکنی و پراکنده میشنوی، انتظار نداشته باش که پراکنده فکر نکنی!😇
باید #مراقب_افکارمان_باشیم، چرا که اگر مراقب نباشیم، سرنوشتمان خراب میشود.👌
چون #افکار به گفتار، #گفتار به رفتار، #رفتار به عادت، #عادت به شخصیت و #شخصیت به #سرنوشت منتهی می شود.✅
یعنی مبدأ و منشأ #سعادت و #شقاوت 👈 افکار ماست.🧠
🔖#نشرمطالبصدقهٔجاریهاست
#تلنگرانه
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
#حرف_حساب
هیچ چیز در این عالم ثابت نیست!
تنها چیزی که ثابت است، #بیثباتی است✅👌
بی ثباتی همیشه در همه جا بوده و خواهد بود؛👇
#یعنی همه چیز در حال #تغییر است جز خودِ تغییر.✅👌
تغییر، تنها چیزی است که تغییر نمی کند. اساس عالَم بر پایهی تغییر است و زیبایی عالَم هم به همین است.✅
اگر همیشه شاد باشیم، هیچ چیز زیبا نیست؛ همانطور که اگر همیشه غم زده باشیم.🤔
داراییِ همیشگی و فقر همیشگی هم همینطور است؛
#یعنی #راحت و #رنج با هم خوش هستند.👌
به قول مولانا:👇
#داغ و #باغ باید با هم باشند.
اگر دست شما همیشه مشت کرده و بسته باشد، خوب است؟ 🤔
اگر همیشه باز باشد و هرگز بسته نشود چطور؟🤔
حال و هوای آدم هم همینطور است.
شادی خوب است، نه همیشه.👌
به خاطر همین است که حافظ تنها قند، شادی و شیرینی را تمنا نکرده و گفته:👇
علاج دل ما تنها شادی و شیرینی نیست.👌
قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست
بوسهای چند بیامیز به دشنامی چند✅
اساساً خدای متعال اگر هلاکت کسی را بخواهد، به او حالت یکسان میبخشد.
#یعنی یک شادی همواره و همیشگی به او می دهد و این یعنی مرگ!
ولی اگر نجات و هدایت کسی را بخواهد، گاهی #شادی و گاهی #غم پیشکش می کند.👌
در آهنگریها، هم آب هست و هم آتش.
اگر آهن را در کورهی آتشین قرار می دهند،
در ظرف آب سرد هم فرو می برند؛
چون هم #آتش لازم است و هم #آب.
آتش، باعث میشود که آهن شکل بگیرد و آب، به آن "آهن" استحکام می بخشد.👌
نَوَسانات و تغییرات به همین دلیل برای انسان سودمند و مفیدند.✅
به همین خاطر، #خداوند_متعال آدم را در نوسان قرار میدهد؛
چون نوسان به سود اوست.✅
اصلا به مردم هم که #ناس گفته میشود؛
به همین دلیل است!🤔👇
چون #ناس از ریشه #نَوس به معنای #نوسان است.👇
یعنی وقتی #قرآن_کریم می فرماید:
یا ایها الناس؛👇
#یعنی ای مردمی که حال و حالاتتان یکسان نیست.👌
🔖#نشرمطالبصدقهٔجاریهاست
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸