eitaa logo
مفتاح
9.3هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
4.1هزار ویدیو
180 فایل
مرکز فرهنگی تبلیغی ادیان و -حوزه- مذاهب اسلامی (مفتاح) @Mirparsaei _ارتباط با ما کانال مفتاح تبلیغات ندارد 🚫 سامانه پیامکی 300074114
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥خطر تفرقه در نگاه اندیشمندان بزرگ اسلامی: ⛔️خطری که کيان يك امت یا كيان يك كشور و یا مردم را تهدید می‌کند همان خطر داخلی است. خطر داخلی است که مهلك است. ❇️من بدین واقعیت اعتقاد دارم که امکان ندارد ملتی بر اثر خطر خارجی و دشمنان بسیار از میان برود. ❌هرگز تاریخ هیچ ملت و امتی را نشان نداده که به علت ظلم و ستم خارجی یا در نتیجه غلبه دشمن خارجی تا هنگامی که آن مردم در کنار یکدیگر بوده و کلمه داشته و به مسئولیت‌های خود آگاه بوده‌اند از بین رفته باشد. ✅مهم خطر داخلی است؛ خطر تفرقه. 📚نای و نی، ص ۳۶۹ ﹋﹋﹋﹋﹋﹋﹋﹋﹋﹋﹋ ✍ : ✅همه ما این حقیقت را می‌فهمیم که انقلاب و تداوم انقلاب در این برهه حساس و در همه مراحل حساس آینده، تنها و تنها با صفوف نیروهای مؤمن به میسر است. ❌فکر می‌کنم از نیروهای انقلابی کسی نباشد که در این مورد ذره‌ای تردید داشته باشد. 📖اصولا وقتی شما را مطالعه کنید، می‌بینید این کتاب راهنمای انقلاب ما، همواره مسئله اختلاف وحدت شکن را نکوهش کرده ❇️و از همه خواسته است که بکوشند تا متحد و یکپارچه شوند. 📚سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های آیت‌الله شهید دکتر سید محمد حسینی بهشتی، ج۲، ص۳۷۳ @AndisheBeheshti •┈┈••••✾•🌿🌺🌺🌿•✾•••┈┈• @meftahgolestan
⁉️سرنوشت امام موسی صدر چه شد؟ 📰نشریه سعودی الشرق الاوسط:اطلاعات پسر قذافی می‌تواند منجر به مختومه شدن تحقیقات در خصوص پرونده شود. 📝 هانیبال اعتراف کرده بر خلاف روایت رسمی ، صدر و همراهانش اصلا لیبی را ترک نکردند و او در منطقه جنزور در اقامت اجباری قرار داشت. ⛔️[برای تظاهر به خروج صدر از لیبی]، دو نفر لباس‌های امام موسی صدر و شیخ یعقوب را پوشیدند و با استفاده از گذرنامه آن‌ها از طرابلس به رم رفتند و با گذرنامه خودشان به لیبی برگشتند 🗞روزنامه الشرق الاوسط در گزارشی در این رابطه از نامه نگاری بین محافل قضائی دو کشور در این زمینه پرده برداشت 👈و نوشت، ساختار قضائی هفته گذشته نامه‌ای را از حلیمه عبدالرحمن وزیر دادگستری لیبی دریافت کرد که اعلام کرده است آمادگی دارد پرونده هانیبال قذافی (پسر معمر القذافی دیکتاتور سابق لیبی) را روی میز مذاکره قرار دهد. @kriyaasses ✍انتشار بمناسبت ربوده شدن امام موسی صدر در شهریور ۱۳۵۷ ش در لیبی •┈┈••••✾•🌿🌺🌺🌿•✾•••┈┈• @meftahgolestan
▪️غمِ آقاموسی ▪️آقا موسی اوایل ماه رمضان به محمدباقر زنگ زد و باهم دربارۀ ایران و حمایت از آیت الله خمینی حرف زدند! محمدباقر، به خاطر توافق بین وزارت خارجۀ ایران و عراق، یا باید دست از مبارزه برمیداشت یا باید از عراق خارج میشد. هرچند به کسی که این دستور را آورد، جواب داد: «شما در قبال دولت ایران مسئولید و من در قبال اسلام و ملت ایران.» اما حتماً به او فشار می آوردند. آقا موسی چند روز بعد هم، برای مشورت دربارۀ سفر به لیبی، تلفن زد. ▪️دعوتنامۀ قذافی، روز بعد از چاپ متن او در روزنامۀ «لوموند» دربارۀ انقلاب ایران، به دست آقا موسی رسیده بود. این دعوت کمی به چشمش عجیب می آمد. چند وقت پیش از آن، در گفت وگو با سران کشورهای عربی، معمر قذافی به خاطر اختلاف نظرش دربارۀ فلسطین از همکاری با آقا موسی سر باز زده بود و حالا، برای حضور در جشن پیروزی لیبی، برایش دعوتنامه فرستاده بود. ▪️محمدباقر نتوانست به او مشورتی بدهد، چون اطلاعات کافی نداشت. اما به او مشورت با کسانی مثل حافظ اسد را پیشنهاد کرد. به هرحال، آقا موسی بیستم رمضان به لیبی رفت. قبل از عید فطر باید به لبنان برمیگشت اما خبری از او نشد، تا اینکه خبرهای ضدونقیض نشان دادند باید اتفاقی افتاده باشد. ▪️محمدباقر از مقامات عراقی خواست برای روشن کردن سرنوشت امام موسی صدر مداخله کنند. با اینکه برای تماس خارجی باید از ادارۀ مخابرات حزب بعث اجازه میگرفت، برای اولین و آخرین بار درخواست کرد چنین امکانی برایش فراهم شود. به هتل «شاطئ» طرابلس، که آقا موسی در آنجا بوده، تلفن زد و شنید: «سید موسی به هتل آمد، دوش گرفت، با وزیر کشور بیرون رفت و دیگر برنگشت.» محمدباقر با سید حسین حسینی، یکی از علمای لبنان، حرف زد. دو تلگرام برای معمر قذافی و الیاس سرکیس، رئیس جمهور لبنان، فرستاد و از آنها خواست در حد توان موضوع را بررسی کنند و نتیجه را به او خبر دهند. هیچ خبری نیامد. ▪️فاطمه یک چشمش اشک بود و یک چشمش خون. خبر را که شنید، صبح زود رفت خانۀ احمدآقا که چند کوچه با خانه شان فاصله داشت. به احمدآقا گفت که چه شده و دربارۀ کارهایی که محمدباقر میخواست انجام دهد مشورت کرد. از او خواست به آیت الله خمینی هم بگوید کاری بکند. آیت الله، خبر را که شنید، به حافظ اسد و یاسر عرفات تلگراف زد که تحقیق کنند چه شده. محمدباقر روی پا بند نبود. از معمر قذافیِ «مجنون» و آقا موسی که حرف میزد، صورتش برافروخته میشد و به هیجان می آمد. چند بار به صادق طباطبایی تلفن زد. با فارسی شکستۀ خودش به او میگفت: «اخباری که ما می‌شنویم از غربال بیرون آمده، شما که در دنیای حرّ هستید بگویید. مسکنت آقا موسی مرا نگران کرده.» از طرف خودش و دخترعمو، امّ‌مرام، برای آقا رضا نامه نوشت: ◼️... و اما مصیبت پسرعمویم ابوصدری -تصدقش شوم- همان اندک خوشی را هم که در گیرودار این رنج‌ها و دردها داشتیم از بین برد. و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم... 📚کتاب نا، صفحه ۱۸۰ 🗓نهم شهریورماه، سالروز ربوده شدن @shahidsadr •┈┈••••✾•🌿🌺🌺🌿•✾•••┈┈• @meftahgolestan