eitaa logo
✒مـــــه شکن
257 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
524 ویدیو
87 فایل
﷽ درپیچ وخم جاده ی زندگی،گاهی فضای تاریک و مه آلود آنرا باید بامــه شکن عبور کرد . . . لینک کانال: http://eitaa.com/joinchat/1914503168Cda63e1f57f ارتباط: @s_heydari110 حیـــدری
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖با فردی بحث می کردم که قانون حجاب و پوشش برای رعایت حقوق متقابل است و درخواستِ حجاب اختیاری حد و مرزی نمی شناسد. گفت: حد و مرز آن را عرف مشخص می کند. گفتم: روندِ دیروز تا امروز از پوشش نشان داده این عرفی که شما می گویی به مرور به بی حجابی کامل و برخی از مصادیق برهنگی می انجامد. تصویر فوق نشان می دهد این عرفِ مد نظر برخی از دوستان بعد از قبول و ترویج مانتوهای جلو باز، به مانتوهای پشت باز هم دارد می رسد! پس قانونی که بر اساس عقل و شرع بنا شده را احترام بگذاریم. #سعیدحیدری @meh_shekan
🔖 ماجرای پاسخ جالب و صریحِ مرحوم استاد علی صفایی(ره) به درخواست بنی‌صدر 📌راوی: سید مجید پورطباطبایی از شاگردان مرحوم صفایی(ره) اواخر سال ۵۹ بود که یک روز ظهر سر سفره حاج شیخ (ره) در منزل ایشان (موسسه لیله القدر فعلی) نشسته بودیم تا قابلمه آب گوشت را بیاورد. از در کوچه سه نفر مرد شیک پوش و کراواتی وارد شدند، به قرینه تصاویری که از سلامتیان دیده بودم او را شناختم. وارد شدند. سلامتیان (رئیس دفتر بنی صدر و سردبیر روزنامه انقلاب اسلامی) از یکی از دوستان پرسید: " ببخشید منزل آقای دکتر صفایی حائری همین جاست" دوستمان با خنده جواب داد: "از کی تا حالا شیخ ( آن موقع هنوز حج مشرف نشده بود)دکتر شده و ما خبر نداشتیم " بعد با صدای بلند سمت آشپزخانه گفت: "اقای صفایی بیایید براتون مهمون اومده." حاج شیخ، که مثل همیشه پیراهن سفید بلندش روی شلوار سفیدش افتاده بود قابلمه بزرگ به دست که در آن آب گوشت و پلاستیکی پر از نان های سنگک خشک شده از بود بیرون آمد. قابلمه را کف سفره گذاشت و رو به رفقا کرد که نان ها را ترید کنند، بعد رو به سلامتیان و دوستانش برگشت و سلام کرد و گفت: " بنده علی صفایی هستم، امری داشتید" سلامتیان و دوستانش که از دیدن آن صحنه کاملا شوکه و گیج شده بودند. نیم خیز سلام کردند. حاج شیخ به سر سفره دعوتشان کرد و به یکی از دوستان گفت: "بچه ها به اقایان قاشق بدهید: ترید آب گوشت آماده شده بود. همزمان بیش از ده دوازده قاشق داخل قابلمه بود. شیخ به سلامتیان تعارف کرد، فکر می کنم او را شناخته بود. سلامتیان مانده بود که قاشق را بگیرد یا نگیرد، با اکراه گرفت. حاج شیخ در حال خنده رو به آن دو نفر دیگر کرد و گفت: "اگر جلو نیایید، این قوم یأجوج و ماجوج چیزی ته قابلمه باقی نمی گذارند" سلامتیان با ادبیاتی لفظ قلم و کتابی گفت؛ "جناب دکتر! آقای دکتر بنی صدر خدمت جناب عالی عرض سلام داشتند و تقاضا داشتند تا جناب عالی منّت بگذارید و مسوولیت صفحه اندیشه روزنامه انقلاب اسلامی را بپذیرید" حاج شیخ لبخند زد. به بغل دستی سلامتیان تعارف کرد و گفت: "میل کنید نان خشک هایش کپک زده نیست، نون مون تموم شده، الان هم ساعت ۳ بعداز ظهر نونوایی بسته است، برای آب گوشت و آب دوغ هم نون سنگک خشک بهتر است، حتما تجربه دارید" سلامتیان هم چنان در حال توضیح بود، حاج شیخ گفت: "ببخشید یادم رفته بود پیاز بیاورم، اجازه بدهید بروم همرا با گوشت کوبیده پیاز هم بیاورم، با آب گوشت پیاز می چسبد. شیخ رفت و پیاز و گوشت کوبیده را آورد. مجددا سلامتیان ادامه داد : "جناب دکتر نظرات تان راجع به بخش اندیشه روزنامه انقلاب اسلامی چیست؟ ایده خاصی دارید؟" مرحوم شیخ گفت : "ببخشید نون تازه نداشتیم، ببینم اگه چیزی از ترید ها ته قابلمه باقی مانده است گوشت کوبیده را برایتان رویش بریزم" بعد بلند شد برود پشقاب بیاورد. سلامتیان افزود: "زحمت نکشید جناب اقای دکتر! لطفا پاسخ مرا بدهید" ایشان که نیم خیز شده بود با لبخندی نیمه شوخی، نیم جدی پاسخ داد: "بنده علی صفایی حائری، فرزند مرحوم عباس صفایی حایری و نوه شیخ محمد علی صفایی حائری هستم که قبرش بالای سر آیت الله سید محمد خوانساری در بالاسر حرم حضرت معصومه سلام الله علیها واقع است، حرم که رفته اید؟" مساله جالب شده بود، دست ها دیگر داخل قابلمه نمی رفت، همه خوردن را فراموش کردند و منتظر ادامه این رویارویی بودند. باز سلامتیان تقاضای خود را با عبارات قلمبه سلمبه دیگری مطرح کرد، شیخ رو به او چهار زانو نشست و گفت: "ببینید اقائ.. راستی سر کار هنوز خودتان را معرفی نکرده اید؟" سلامتیان گفت: " بنده از دوست داران مطالب حضرت عالی و رییس دفتر جناب اقای دکتر بنی صدر ، ریاست جمهوری محترم هستم". شیخ گفت: "خوب حالا فهمیدم" و بعد ادامه داد و گفت: "بچه که بودیم مرحوم مادرم برای من و دو برادرم و دو خواهرم پنج تا مرغ خریده بود. البته به نام بچه ها بود ولی به کام جمع. مرغ ها تخمی بودند، روزی یک عدد تخم می کردند، مرغ های خواهران و برادرانم در جاهای دم دستی تخم می گذاشتند و مادرم آن ها را تصاحب می کرد تا به زخم شام شب و یا نهار فردا بزند، ولی مرغ من جلب بود، اوائل که اصلا تخم نمی گذاشت و بعد هم که تخم گذار شد، جاهایی تخم می گذاشت که قابل دسترس نبود و مادرم نمی توانست از آن ها بهره ببرد" بعد روی دو پایش مستقیم صورت به صورت سلامتیان نشست و گفت: "آقای سلامتیان! از در که وارد شدم شما را به خصوص شناختم، به دکترتان جواب سلام مرا برسانید و بگویید علی صفایی حائری نه دکتر صفایی گفت: "مرغ من در لانه دشمن تخم نمی گذارد و داخل درطرح دیگران نمی شود" بعد بلند شد و به اندرونی رفت. لقمه در دهان دیگران ماسیده بود، سلامتیان و همراهانش که نمی دانستند چه کنند. چند لحظه ای درنگ کردند، و بعد با عصبانیت از خانه خارج شدند. @meh_shekan
مهدی جان! ای امام من! تا کی در انتظار آمدنت باشیم؟ بی تو، روزگار چون سیاهی هاست. بی تو بودن را تحملی نیست. مگر می شود تشنه در انتظار آب باشد؟! و شب در انتظار مهتاب؟! ما به انتظارت نه نشسته بلکه ایستاده ایم بی تفاوت و سر در لاک نیستیم آری، ما به سوی تو حرکت می کنیم فهمیده ایم تا خود نخواهیم، فرج نخواهد شد. به ما توان و سعی ده، تا تو و راهت را درک کنیم. اللهم عجل لولیک الفرج... @meh_shekan
🔖خرمشهرها در پیش است... @meh_shekan
🔖ابن ملجم شناسی این شب ها و روزها که اسم ابن ملجم مرادی زیاد تکرار می شود، از شخصیت او و اینکه چرا شد قاتل امیر المومنین(ع)، کم گفته شده است، ابن ملجمی که: - حافظ و مدرس قرآن بود - فقه شناس بود - دائم الذکر و دائم الصیام بود - از بیعت کنندگان با امیر المومنین ع بود - در رکاب و از یاران امام علی ع بود و... اما چه شد که شقی ترین اشقیاء گردید و به این وضع دچار شد؟! 🔺سه عاملِ تأثیر گذار را می توان نام برد که باعث سقوط ابن ملجم شد: ١. عبادت و اذکار او عمیق و با حضور نبود، بلکه فقط لقلقه ی زبانش بود و درک و فهم عمیقی از دین نبرده بود. ٢. عدم پیروی از امام خویش. در جنگ صفین گوش به حرف و فرمانِ حضرت امیر نداد و در مقابل ایشان ایستاد. ۳. شهوت رانی و عدم کنترلِ تمایلاتش. خصوصا با دیداری که با قطّام داشت او را وسوسه کرد و فریب داد تا امام علی را در مسجد ضربت زند. این سه عامل در زندگی ابن ملجم مرادی بیشتر به چشم می آیند. آیا ما از این آفات و ویژگی ها به دور هستیم؟! دعا کنیم که با ریشه کن کردنِ چنین عواملی در زندگی خود، به سرنوشت ابن ملجم با آن جایگاه دچار نشویم. و از خدا بخواهیم عاقبت ما را ختم بخیر کند. @meh_shekan
"علی" پدر همه ی بی پناهان.... @meh_shekan
🔖 علی(ع) را همانگونه که هست بشناسیم در مورد شخصیت امیر المومنین علی علیه السلام توجه باشیم که به جهت حذر از افراط، به سمت تفریط نرویم! برخی در نوشته ها دیده شده که شخصیت امام علی ع را می خواهند خیلی عادی و مثل من و شما و یا مانند یک دانشمند ساده جلوه دهند!! بله، همانطور که از امام علی شخصی تنها آسمانی و دست نیافتنی درست کردن اشتباه است، همانطور ایشان را فردی معمولی نشان دادن هم اشتباه است. اگر واقعا رسول خدا فرمود: « اَنا مدینه العلم وَ علی بابُها. من شهر علم هستم و علی در آن شهرِ علم »، واقعا حقیقت دارد. چه کسی می تواند عدالت دقیق، شجاعت بی نظیر و علمِ متعالی، مهربانیِ بی حد و عبادت عارفانه ی علی علیه السلام را کتمان کند؟! به نظرم بهترین مرجع برای شناخت امام علی ع نهج البلاغه است. آری نهج البلاغه کتابی مهجور که به درستی شخصیت امام علی را از کلمات و بیانات و رفتار و سیره ایشان نشان داده است. در نهج البلاغه، عدالت علی، علم و دانش علی، سیاست علی، بیان و سخنوری علی، رافت و بخشندگی علی، پهلوانی علی، مرام علی، خداشناسی علی، مردم داری علی، و... را می توان خوب حس کرد. پس در مورد امام علی علیه السلام نه افراط باید کرد و نه تفریط. علی ع را همان گونه که در دفتر تاریخ و زمانه آمده، باید دید. @meh_shekan
دیگر تمام شد مرغ از قفس پرید، ندا داد جبرئیل اینک شما و وحشتِ دنیای بی علی... 👤ناشناس @meh_shekan
شهادتت مبارک... امام جمعه کازرون در شب قدر، با ضربات چاقو، به شهادت رسید. @meh_shekan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖قاتل امام‌جمعه کازرون که تحت تأثیر یک فرقه نوظهور و ضاله بوده، معتقد هستند امام زمان عج دوران غیبتش تمام شده ولی این روحانیون اند که مانع از آمدن او هستند! وجود فرقه های انحرافی، عاقبت انسان را به سرنوشت چنین افرادی منتهی می کند. پ. ن: قاتل امام جمعه کازرون در شهر با دشداشه و شال سبز سوار بر اسب قبل از دستگیریش. @meh_shekan
✒مـــــه شکن
🔖ابن ملجم شناسی این شب ها و روزها که اسم ابن ملجم مرادی زیاد تکرار می شود، از شخصیت او و اینکه چرا
خواندن دعای آخر این پست، اینکه ممکنه ما هم دست به کاری بزنیم که فکرش رو هم نخواهیم کرد. « خدایا عاقبت همه ما را ختم بخیر کن »
جالب بود @meh_shekan