🏴 سلطان دو عالم
تشنه غزالان خدا را سر بریدند
اینسان وگرنه ای غزل بیسر نبودی!
اهل مدینه! این سفر بیبازگشت است
گفتی و رفتی، رفتی و دیگر نبودی
در غربت دنیا تو را مسموم کردند
رفتی ولی در خون و خاکستر نبودی
تنهایی و غربت جگرسوز است اما
تنها میان آنهمه لشکر نبودی
حق تو را، حق خدا را غصب کردند
آیا مگر فرزند پیغمبر نبودی
تا حجرهی خود دست بر دیوار رفتی
اما خدا را شکر، پشت در نبودی!
بودند مردانی که دستت را بگیرند
آنقدرها بی یار و بی یاور نبودی
هنگام رفتن تیربارانت نکردند
هنگام رفتن آنهمه پرپر نبودی
بر خاک صحرا جسم بیجانت نیفتاد
زیر سُم اسبان غارتگر نبودی
بر روی دامان جوادت جان سپردی
بر نعش بیجان علیاکبر نبودی
انگشترت زیبندهی دست پسر شد
بیدست و بیانگشت و انگشتر نبودی
از غصهی خواهر به خود پیچیدی اما
بالای نی دلواپس دختر نبودی
سلطان این عالم نه، سلطان دو عالم
ای کاش بین امّتی کافر نبودی
الموت أولی مِن رُکوب العار باشد
کِی با کریمان کارها دشوار باشد
#مهدی_جهاندار
#شعر_رضوی
#شعر_رضوی_عاشورایی
@mehdi_jahandar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 نشان
میروم گاهی خراسان، گاهگاهی کربلا
یک طرف شمسالشّموس و یک طرف شمسالضّحی
هر دو تنها، هر دو دور افتاده، هر دو خونجگر
کار عشق این است آری، اَلبلاءُ لِلوَلا
از علی هر کس نشان دارد به غربت مبتلاست
او حسینبنعلی شد، این علیموسیالرضا
او جوانان بنیهاشم شهیدانش شدند
"ای جوانان عجم! جان من و جان شما"
اصفهان، شیراز، مشهد، فکّه، خرّمشهر، فاو
سوریه، لبنان، فلسطین... کلُّ أرضٍ کربلا
#شعر_رضوی_عاشورایی
@mehdi_jahandar