فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*مصــرعالحســین!*
صابر خراسانی
*شور حسینی، منهای شعور حسینی!*
عکس بالا،👆👆👆👆 صحنه به دار کشیدن ۹ آزادیخواه تبریزی در شهر تبریز بدست لشگر قزاق روس در سال ۱۲۹۰ روز عاشوراست.
هنگامی که روس ها در حال به دار کشیدن آزادیخواهان و دلاوران تبریز در روز عاشورای سال ۱۲۹۰ بودند، صدای طبل و سنج از کوچه پس کوچه های تبریز شنیده میشد و مردم تبریز در حال عزاداری برای امام حسین ابن علی علیه السلام بودند.
فرمانده فوج قزاق روس اینگونه تعریف میکند:
"خیلی میترسیدیم که آن جمعیت عظیم عزادار حسینی، به آزادیخواهان مبارز تبریزی بپیوندند، در آن صورت چه بر سر ما میآمد !!"
اما جمعیت عزادار حسینی، فقط عزاداری و گریه کردند
و علم بر دوش کشیدند!
و تعزیه خوانی راه انداختند و به اعدام ۹ دلاور آزادیخواه خود هیچ توجهی نکردند!!
چون سیاست را از دین جدا می دانستند.
و در حالی که ۹ دلاور تبریزی بر سر دار بودند، غذاهای نذری خود را گرفتند و به خانه هایشان رفتند !!
آیا هدف قیام امام حسین، فقط این بود که مردم گریه کنند؟
یا اینکه درس عبرت بگیرند و هشیار باشند که مورد ظلم اجنبی و منافق خودی قرار نگیرند.
تجهیزات هوشمند نوویتا(Novita)
#سفانو منفی های سهم جذاب برای یک پله ورود می باشد
#سفانو
دیروز در منفی سیگنال شد
همچنان مناسب خرید پله ای
تجهیزات هوشمند نوویتا(Novita)
#خرینگ سومین روز صف خرید
#خرینگ
صف خرید چهارم
تجهیزات هوشمند نوویتا(Novita)
#وساخت صف خرید
#وساخت
صف خریدش ریخته
اما ارزش سهامداری را دارد
تجهیزات هوشمند نوویتا(Novita)
#سصفها محدوده ۶۱۰۰ سیگنال شد با حد سود ۷۳۰۰ الان به اون حد سود رسید
#سصفها
دیروز در صف اشاره کردیم که به حد سود خودش رسیده و باید سیو سود کرد
امروز صف فروش
تجهیزات هوشمند نوویتا(Novita)
#پارس مثبت 2/5
#پارس
بهترین موقع سیگنال خرید داده شد
هدایت شده از شهید سید ابراهیم رئیسی
🔴لیست وزرای پیشنهادی دولت سیزدهم
✍ظهر امروز ابراهیم رئیسی لیست وزرای خود را به مجلس شورای اسلامی ارائه کرد که به شرح زیر است:
🔸وزارت ورزش: حمیدرضا سجادی
🔹وزارت کشور: احمد وحیدی
🔸وزارت اطلاعات: خطیب
🔹وزارت نیرو: محرابیان
🔸وزارت خارجه: امیر عبدالهیان
🔹وزارت اقتصاد: سید احسان خاندوزی
🔸وزارت آموزش و پرورش: حسین باغگلی
🔹وزارت میراث فرهنگی: ضرغامی
🔸وزارت کار: حجت عبدالملکی
🔹وزارت علوم: محمدعلی زلفیگل
🔸وزارت دفاع: امیر آشتیانی
🔹وزارت کشاورزی: سید جواد ساداتی نژاد
🔸وزارت بهداشت: بهرام عین اللهی
🔹وزارت ارشاد: محمد مهدی اسماعیلی
🔸وزارت صمت: سید رضا فاطمی امین
🔹وزارت نفت: جواد اوجی
🔸وزارت دادگستری: رحیمی
🔹وزارت راه و شهرسازی: رستم قاسمی
🆔 @Raeisi_President
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 کربلا خونهی امیدم...
پویانفر - محرم ۱۴۰۰
تجهیزات هوشمند نوویتا(Novita)
#خگستر حقوقی نزدیک ۳۳ درصد خریده
خگستر صف خرید
سهم خوب یکم صبر هم لازمه
تجهیزات هوشمند نوویتا(Novita)
خگستر صف خرید سهم خوب یکم صبر هم لازمه
۱۱۴ میلیون حجم خورده
کم کم تقاضا زیاد میشه . سهم خوب دارید مواظب باشید از دست ندید
در مقابل هم هر سهمی ارزش ورود نداره
تجهیزات هوشمند نوویتا(Novita)
خگستر صف خرید سهم خوب یکم صبر هم لازمه
خگستر اول وقت صف خرید بود .
بعد تا محدوده مثبت ۲ رفت
بعد از ۳۲۷ میلیون حجم دوباره صف خرید شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*ضربالمثل معروف «خاک سرده» به چه معنی است⁉️⁉️⁉️*
ارزش دیدن داره 😭😭😭😭
با کاروان حسين(ع) - روز اول
منزل قصر بني مقاتل
چهارشنبه اول محرم الحرام سال 61 هجري قمري
امام حسين (ع) در اين منزل خيمه ي عبيدالله بن حر جعفي را ديدند. حجاج بن مسروق و زيد بن معقل هم همراه امام بودند. امام، حجاج بن مسروق را فرستاد و از عبيدالله بن حر جعفي خواست كه به او بپيوندد، اما او عذر آورد و تنها گفت: حاضرم اسبم را بدهم. امام هم فرمود كه نيازي به اسب تو نداريم و وي اينگونه از فيض شهادت محروم شد.
و گفته اند: امام ، خود به داخل خيمه ي او رفته و طلب ياري و كمك كردند كه عبيدالله گفت: بخدا سوگند مي دانم كه هر كسي از تو پيروي كند سعادتمند خواهد بود، ولي نصرت من تو را از قتال با دشمن بازنمي دارد و در كوفه ياوري نداريد و نفس من راضي به مرگم نيست! ولي اسبم را كه ملحفه نام دارد و از بهترين اسبهاست، به تو مي دهم. امام در پاسخ فرمودند: "حال كه خود ما را ياري نمي كني، ما نيازي به اسب تو نداريم، ولي تو را نصيحتي مي كنم: اگر مي تواني به جايي برو كه فرياد ما را نشنوي و مقاتله ي ما را نظاره گر نباشي. سوگند بخدا اگر كسي بانگ ما را بشنود و ما را ياري نكند، خدا او را با صورت در آتش مي افكند" [1] .
اواخر شب امام دستور دادند از قصر بني مقاتل آب برداشته و كوچ كنند. پس از ساعتي كه حركت كردند، امام در حال سواره بخواب رفتند و بعد از بيدار شدن فرمودند: "انا لله و انا اليه راجعون و الحمد لله رب العالمين". و دو سه مرتبه اين جملات را تكرار نمودند.
علي اكبر (ع) روي به پدر نمود و فرمود: "اي پدر! جانم به فداي تو. خدا را حمد كردي و آيه ي استرجاع خواندي، علت چيست؟" امام حسين عليه السلام فرمودند: "پسرم! در خواب ديدم كه شخصي سوار بر اسب بود و مي گفت اين قوم سير مي كنند و اجل هم بسوي آنان در حركت است. دانستم كه خبر مرگ ماست كه به ما داده شده است". علي اكبر (ع) فرمود: "اي پدر! خداوند بدي را از تو دور گرداند؛ آيا ما بر حق نيستيم؟"
امام فرمودند: "ما بر حقيم".
علي اكبر (ع) فرمود: پس ما را باكي از مرگ نيست كه بميريم و بر حق باشيم" [2].
منابع:
[1] مقتل الحسين مقرم، ص 189.
[2] تاريخ طبري ج 6، ص 217.
روز دوم- ورود امام حسين (ع) به سرزمين کربلا
سلام بر تو اى خون خدا
اى تنهاى مظلوم،
سلام بر تو و جانهايى كه به درگاهت فرود آمدند،
سلام خدا براى هميشه،
تا هستيم
و تا شب و روز باقى است
پنج شنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجري قمري
1. امام حسين عليهالسلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجري به كربلا وارد شد.[1] عالم بزرگوار "سيد بن طاووس" نقل كرده است كه: امام (ع)چون به كربلا رسيد، پرسيد: نام اين سرزمين چيست؟ همينكه نام كربلا را شنيد فرمود: اين مكان جاي فرود آمدن ما و محل ريختن خون ما و جايگاه قبور ماست. اين خبر را جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله به من داده است.[2]
2. در اين روز "حر بن يزيد رياحي" ضمن نامهاي "عبيداللّه بن زياد" را از ورود امام (ع)به كربلا آگاه نمود.
3. در اين روز امام عليهالسلام به اهل كوفه نامهاي نوشت و گروهي از بزرگان كوفه ـ كه مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در كربلا آگاه كرد. حضرت نامه را به "قيس بن مسهّر" دادند تا عازم كوفه شود.[3] اما ستمگران پليد اين سفير جوانمرد امام عليهالسلام را دستگير كرده و به شهادت رساندند. زماني كه خبر شهادت قيس به امام عليهالسلام رسيد، حضرت گريست و اشك بر گونه مباركش جاري شد و فرمود:
اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِيعَتِنا عِنْدكَ مَنْزِلاً كَريما واجْمَعْ بَينَنا وَبَينَهُمْ فِي مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِكَ، اِنَّكَ عَلي كُلِّ شَييءٍ قَديرٌ؛
خداوندا! براي ما و شيعيان ما در نزد خود قرارگاهِ والايي قرار ده و ما را با آنان در جايگاهي از رحمت خود جمع كن، كه تو بر انجام هر كاري توانايي. [4]
منابع:
1.الامام الحسين و اصحابه، ص194؛ البدء والتاريخ، ج6، ص10.
2. اللهوف، ص35.
3. مقتل الحسين مقرّم، ص 184.
4.بحارالانوار، ج44، ص381.
روز سوم- ورود عمر بن سعد و سپاهيانش به كربلا
سلام بر تو اى حسين
اى فرزند رسول خد
اى فرزند امير مؤمنان و فاطمه سرور بانوان
سلام خدا براى هميشه،
تا هستيم
و تا شب و روز باقى است
جمعه سوم محرم الحرام سال 61 هجري قمري
1. "عمر بن سعد" يك روز پس از ورود امام عليه السلام به سرزمين كربلا يعني روز سوّم محرم با چهار هزار سپاهي از اهل كوفه وارد كربلا شد.
( ارشاد، شيخ مفيد، ج2، ص84.)
2. امام حسين عليه السلام قسمتي از زمين كربلا كه قبر مطهرش در آن واقع مي شد را از اهالي نينوا و غاضريه به شصت هزار درهم خريداري كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را براي زيارت راهنمايي نموده و زوّار او را تا سه روز ميهمان كنند.
( مستدرك الوسايل، ج14، ص61؛ مجمع البحرين، ج5، ص461. )
3. در اين روز "عمر بن سعد" مردي بنام "كثير بن عبداللّه " ـ كه مرد گستاخي بود ـ را نزد امام عليه السلام فرستاد تا پيغام او را به حضرت برساند. كثير بن عبداللّه به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهيد در همين ملاقات حسين را به قتل برسانم؛ ولي عمر نپذيرفت و گفت: فعلاً چنين قصدي نداريم.
(تاريخ طبري، ج5، ص410)
هنگامي كه وي نزديك خيام رسيد، "ابو ثمامه صيداوي" (همان مردي كه ظهر عاشورا نماز را به ياد آورد و حضرت او را دعا كرد) نزد امام حسين عليه السلام بود. همين كه او را ديد رو به امام عرض كرد: اين شخص كه مي آيد، بدترين مردم روي زمين است. پس سراسيمه جلو آمد و گفت: شمشيرت را بگذار و نزد امام حسين عليه السلام برو. گفت: هرگز چنين نمي كنم.
ابوثمامه گفت: پس دست من روي شمشيرت باشد تا پيامت را ابلاغ كني. گفت: هرگز! ابوثمامه گفت: پيغامت را به من بسپار تا براي امام ببرم، تو مرد زشت كاري هستي و من نمي گذارم بر امام وارد شوي. او قبول نكرد، برگشت و ماجرا را براي ابن سعد بازگو كرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پيكي ديگر از امام پرسيد: براي چه به اينجا آمده اي؟ حضرت در جواب فرمود:
"مردم كوفه مرا دعوت كرده اند و پيمان بسته اند، بسوي كوفه مي روم و اگر خوش نداريد بازمي گردم... ."
( تاريخ طبري، ج5، ص410.)
روز چهارم - سخنراني عبيدالله بن زياد در مسجد کوفه
سلام بر تو اى حسين
و بر ارواح پاکي که به درگاهت فرود آمدند
سلام خدا براى هميشه،
تا هستيم
و تا شب و روز باقى است
شنبه چهارم محرم الحرام سال 61 هجري قمري
در روز چهارم محرم، عبيداللّه بن زياد مردم كوفه را در مسجد جمع كرد و سخنراني نمود و ضمن آن مردم را براي شركت در جنگ با امام حسين عليهالسلام تشويق و ترغيب نمود و فتواي شريح قاضي را مبني بر مباح بودن خون امام حسين عليه السلام خواند و دستور داد تا همه راه هاي ورودي و خروجي کوفه را ببندند.
( الوقايع و الحوادث، ج 2، ص 123)
به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه كه عبارت بودند از:
1. شمر بن ذي الجوشن با چهار هزار نفر
2. يزيد بن ركاب كلبي با دو هزار نفر
3. حصين بن نمير با چهار هزار نفر
4. مضاير بن رهينه مازني با سه هزار نفر
به سپاه عمر بن سعد پيوستند. بهم پيوستن نيروهاي فوق از اين روز تا روز عاشورا بوده است.
🏴
چند نفر به یک نفر😭
روز پنجم - ورود شبث بن ربعي با چهار هزار نفر سپاه به كربلا
يا ابا عبد اللّه الحسين
مصيبت تو بر ما و بر همه اهل اسلام و آسمان بزرگ و سهمگين است
خدا لعنت كند امّتى را كه بناى ستم و بيداد را بنيان نهادند
يکشنبه پنجم محرم الحرام سال 61 هجري قمري
1. در اين روز عبيداللّه بن زياد، شخصي بنام "شبث بن ربعي" را به همراه يك هزار نفر به طرف كربلا گسيل داد.
( عوالم العلوم، ج17، ص237.)
2. عبيداللّه بن زياد در اين روز دستور داد تا شخصي بنام "زجر بن قيس" بر سر راه كربلا بايستد و هر كسي را كه قصد ياري امام حسين عليهالسلام داشته و بخواهد به سپاه امام عليهالسلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان اين مرد 500 نفر بودند.
( مقتل الحسين(مقرّم)، ص199.)
3. در اين روز با توجه به تمام محدوديتهايي كه براي نپيوستن كسي به سپاه امام حسين عليهالسلام صورت گرفت، مردي به نام "عامر بن ابي سلامه" خود را به امام عليهالسلام رساند و سرانجام در كربلا در روز عاشورا به شهادت رسيد.
شبث بن ربعي : او پيامبر را درك كرد، ولي مرتد شده و خود را به عنوان مؤذّن فردي بنام "سجاح" كه ادعاي نبوّت كرده بود قرار داد و سپس به اسلام بازگشت و سرانجام در صفّين بر عليه امام علي عليهالسلام جنگيد و در كربلا نيز از لشكريان يزيد بود.
روز ششم - گفت وگوي حبيب بن مظاهر با قبيله بني اسد
اى ابا عبد الله الحسين
من به درگاه خدا تقرب مى جويم
و به درگاه رسولش و بحضرت امير المؤمنين و حضرت فاطمه و حضرت حسن
و به حضرت تو قرب مى طلبم
بواسطه محبت و دوستى تو
دوشنبه ششم محرم الحرام سال 61 هجري قمري
1. در اين روز عبيداللّه بن زياد نامهاي براي عمر بن سعد فرستاد كه: من از نظر نيروي نظامي اعم از سواره و پياده تو را تجهيز كردهام. توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را براي من ميفرستند.
2. در اين روز "حبيب بن مظاهر اسدي" به امام حسين عليهالسلام عرض كرد: يابن رسول اللّه! در اين نزديكي طائفهاي از بني اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهي من به نزد آنها بروم و آنها را به سوي شما دعوت نمايم.
امام عليهالسلام اجازه دادند و حبيب بن مظاهر شبانگاه بيرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترين ارمغان را برايتان آوردهام، شما را به ياري پسر رسول خدا دعوت ميكنم، او ياراني دارد كه هر يك از آنها بهتر از هزار مرد جنگي است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسليم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشكري انبوه محاصره كرده است، چون شما قوم و عشيره من هستيد، شما را به اين راه خير دعوت مينمايم... .
در اين هنگام مردي از بنياسد كه او را "عبداللّه بن بشير" ميناميدند برخاست و گفت: من اولين كسي هستم كه اين دعوت را اجابت ميكنم و سپس رجزي حماسي خواند:
قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواكلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا
اَنِّي شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ كَاَنَّنِي لَيثُ عَرِينٍ باسِلٌ
"حقيقتا اين گروه آگاهند ـ در هنگامي كه آماده پيكار شوند و هنگامي كه سواران از سنگيني و شدت امر بهراسند، ـ كه من [رزمندهاي] شجاع، دلاور و جنگاورم، گويا همانند شير بيشهام."
سپس مردان قبيله كه تعدادشان به 90 نفر ميرسيد برخاستند و براي ياري امام حسين عليهالسلام حركت كردند. در اين ميان مردي مخفيانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردي بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سويشان فرستاد. آنان در ميان راه با يكديگر درگير شدند، در حالي كه فاصله چنداني با امام حسين عليهالسلام نداشتند. هنگامي كه ياران بنياسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاريكي شب پراكنده شدند و به قبيله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.
حبيب بن مظاهر به خدمت امام عليهالسلام آمد و جريان را بازگو كرد. امام عليهالسلام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ"
(بحارالانوار، ج44،ص381. )
روزهفتم - رسيدن دستور عبيدالله بن زياد مبني بر بستن آببرسپاه امام
اي حسين (ع)
پدر و مادرم (عزيزترين عزيزانم) به فدايت
سه شنبه هفتم حرم الحرام سال 61 هجري قمري
1.در روز هفتم محرم عبيد اللّه بن زياد ضمن نامهاي به عمر بن سعد از وي خواست تا با سپاهيان خود بين امام حسين و ياران، و آب فرات فاصله ايجاد كرده و اجازه نوشيدن آب به آنها ندهد.
( انساب الاشراف، ج3، ص180.)
عمر بن سعد نيز بدون فاصله "عمرو بن حجاج" را با 500 سوار در كنار شريعه فرات مستقر كرد و مانع دسترسي امام حسين عليهالسلام و يارانش به آب شدند.
2. در اين روز مردي به نام "عبداللّه بن حصين ازدي" ـ كه از قبيله "بجيله" بود ـ فرياد برآورد: اي حسين! اين آب را ديگر بسان رنگ آسماني نخواهي ديد! به خدا سوگند كه قطرهاي از آن را نخواهي آشاميد، تا از عطش جان دهي!
امام عليهالسلام فرمودند: خدايا! او را از تشنگي بكش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده.
حميد بن مسلم ميگويد: به خدا سوگند كه پس از اين گفتگو به ديدار او رفتم در حالي كه بيمار بود، قسم به آن خدايي كه جز او پروردگاري نيست، ديدم كه عبداللّه بن حصين آنقدر آب ميآشاميد تا شكمش بالا ميآمد و آن را بالا ميآورد و باز فرياد ميزد: العطش! باز آب ميخورد، ولي سيراب نميشد. چنين بود تا به هلاكت رسيد.
( ارشاد شيخ مفيد، ج2، ص86.)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا علمدار حرم از حال رفت
یوسف زهرا سوی گودال رفت
▪️باسم کربلایی
⚫️وقایع روز هشتم محرم سال61
روزهشتم - ملاقات امام حسين عليه السلام با عمر بن سعد
پروردگارا
مرا بواسطه حسين (ع) در دو عالم آبرومند گردان
☑️ در روز هشتم محرم امام حسین علیه السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند؛
بنابراین امام علیه السلام كلنگی برداشت و در پشت خیمه ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را كَند.
💦 آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشكها را پر كردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد.
🌾هنگامی كه خبر این ماجرا به عبیداللّه بن زیاد رسید، پیكی نزد عمر بن سعد فرستاد كه: به من خبر رسیده است كه حسین چاه ميكَند و آب بدست ميآورد.
💠به محض اینكه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت كن كه دست آنها به آب نرسد و كار را بر حسین علیه السلام و یارانش سخت بگیر. عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود.
✳️در این روز "یزید بن حصین همدانی" از امام علیه السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو كند.
🌸حضرت اجازه داد و او بدون آنكه سلام كند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام كردن به من بازداشته است؟مگر من مسلمان نیستم؟
🔰گفت: اگر تو خود را مسلمان ميپنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به كشتن آنها گرفته ای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن مينوشند از آنان مضایقه ميكنی؟
🔥عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من ميدانم كه آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفته ام و نميدانم باید چه كنم؛ آیا حكومت ری را رها كنم، حكومتی كه در اشتیاقش ميسوزم؟
⚡️ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی كه ميدانم كیفر این كار، آتش است؟
💥 ای مرد همدانی! حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نميبینم كه بتوانم از آن گذشت كنم.
🔆یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ری به قتل برساند.
🌺امام علیه السلام مردی از یاران خود را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند.
🌙شب هنگام امام حسین علیه السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند.
🌹 امام حسین علیهالسلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود "عباس" و فرزندش "علي اكبر" را نزد خود نگاه داشت.
عمر بن سعد نیز فرزندش "حفص" و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص كرد.
🍁در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه السلام كه فرمود: آیا ميخواهی با من مقاتله كنی؟ عذری آورد.
🔥یك بار گفت: ميترسم خانه ام را خراب كنند! امام علیه السلام فرمود: من خانه ات را ميسازم.
🔥ابن سعد گفت: ميترسم اموال و املاكم را بگیرند!
فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی كه در حجاز دارم.
🔥 عمر بن سعد گفت: من در كوفه بر جان افراد خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناكم و ميترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند.
🌷حضرت هنگامی كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نميگردد، از جای برخاست در حالی كه ميفرمود: تو را چه ميشود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد.
✨ به خدا سوگند! من ميدانم كه از گندم عراق نخواهی خورد!
✍ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است
💥 پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامه ای به عبیداللّه نوشت و ضمن آن پیشنهاد كرد كه حسین علیه السلام را رها كنند؛
چرا كه خودش گفته است كه یا به حجاز برميگردم یا به مملكت دیگری ميروم.
♨️ عبیداللّه در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، "شمر بن ذی الجوشن" سخت برآشفت و نگذاشت عبیداللّه با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت كند.
📒کشف الغمه،ج2،ص47
📘بحارالانوار،ج44،ص388
📕ارشاد،شیخ مفید،ج2،ص82
✅در روز هفتم یا هشتم محرم امام حسین(ع) عمر بن سعد را فراخواند و فرمود :
📋《أَنِّي أُرِيدُ أَنْ أَلْقَاكَ》
♦️من می خواهم تو را ببینم و ابن سعد نیز پذیرفت.(۱)
هنگامی که آن دو بین دو سپاه، شبانه رو به رو شدند، ابتدا امام حسین(ع) آغاز سخن کرد و فرمود :
📋《وَیْلَکَ یَابْنَ سَعْد! أَما تَتَّقِی اللّهَ الَّذِی إِلَیْهِ مَعادُکَ؟أَتُقاتِلُنِی وَ أَنَا ابْنُ مَنْ عَلِمْتَ؟ ذَرْ هؤُلاءِ الْقَوْمَ وَ کُنْ مَعی، فَإِنَّهُ أَقْرَبُ لَکَ إِلَى اللّهِ تَعالى》
♦️واى بر تو، اى پسر سعد، آیا از خدایى که بازگشت تو به سوى اوست، هراس ندارى؟
آیا با من مى جنگى در حالى که مى دانى من پسر چه کسى هستم؟
این گروه را رها کن و با ما باش که این موجب نزدیکى تو به خداست.
ابن سعد گفت :
📋《أَخَافُ أَنْ يُهْدَمَ دَارِي!》
♦️اگر از این گروه جدا شوم مى ترسم خانه ام را ویران کنند.
امام(ع) فرمود :
📋《أَنَا أَبْنِیهَا لَکَ!》
♦️من آن را براى تو مى سازم.
ابن سعد گفت :
📋《أَخَافُ أَنْ تُؤْخَذَ ضَيْعَتِي!》
♦️من بیمناکم که اموالم مصادره گردد.
امام(ع) فرمود:
📋《أَنَا أُخْلِفُ عَلَیْکَ خَیْراً مِنْها مِنْ مالِی بِالْحِجَازِ!》
♦️من از مال خودم در حجاز، بهتر از آن را به تو مى دهم.
ابن سعد گفت :
📋《لِي عِيَالٌ وَ أَخَافُ عَلَيْهِمْ!》
♦️من از جان خانواده ام بیمناکم [مى ترسم ابن زیاد بر آنان خشم گیرد و همه را از دم شمشیر بگذراند].
امام(ع) فرمود :
📋《أَنَا أَضمِنُ سَلَامَتَهُم》
♦️من ضامن سلامتی آنها می شوم.
سپس عمر سعد ساکت شد و چیزی نگفت.
امام حسین(ع) هنگامى که مشاهده کرد ابن سعد از تصمیم خود باز نمى گردد، سکوت کرد و پاسخى نداد و از وى رو برگرداند و در حالى که از جا بر مى خاست، خطاب به عمر سعد فرمود :
📋《مالَکَ، ذَبَحَکَ اللّهُ عَلى فِراشِکَ عاجِلا، وَ لا غَفَرَ لَکَ یَوْمَ حَشْرِکَ، فَوَاللّهِ إِنِّی لاَرْجُوا أَلاّ تَأْکُلَ مِنْ بُرِّ الْعِراقِ إِلاّ یَسیراً》
♦️تو را چه مى شود! خداوند به زودى در بسترت جانت را بگیرد و تو را در روز رستاخیز نیامرزد.
به خدا سوگند! من امیدوارم که از گندم عراق، جز مقدار ناچیزى، نخورى!
ابن سعد گستاخانه به استهزا گفت :
📋《وَ فِی الشَّعیرِ کِفایَةٌ عَنِ الْبُرِّ》
♦️جو عراق مرا کافى است!(۲)
در نقلی دیگر آمده است که؛
امام حسین(ع) فرمود :
📋《يا عُمَرُ! أَنْتَ تَقْتُلُنِي؟ تَزْعُمُ أَنْ يُوَلّيكَ الدَّعِىُّ ابْنُ الدَّعِيّ بِلادَ الرِّىِّ وَ جُرْجانِ؟》
♦️ای عُمر! تو مى خواهى مرا به قتل برسانى؟
گمان مى كنى كه آن مرد ناپاك فرزند ناپاك [ابن زياد] حكومت رى و گرگان را به تو مى بخشد؟
امام حسین(ع) فرمود :
📋《وَاللّهِ لا تَتَهَنَّأُ بِذلِكَ أَبَداً، عَهْداً مَعْهُوداً، فَاصْنَعْ ما أَنْتَ صانِع، فَإِنَّكَ لا تَفْرَحُ بَعْدي بِدُنْيا وَ لا آخِرَةَ، وَ لَكَأَنّي بِرَأْسِكَ عَلى قَصَبَة قَدْ نُصِبَ بِالْكُوفَةِ، يَتَراماهُ الصِّبْيانُ وَ يَتَّخِذُونَهُ غَرَضاً بَيْنَهُمْ》
♦️به خدا سوگند كه هرگز طعم خوش آن روز را نخواهى چشيد.
اين پيمانى است [الهى] غير قابل تغيير، هر چه از دستت برآيد انجام ده، كه پس از من نه در دنيا و نه در آخرت شادمان نخواهى شد، گويى مى بينم سرِ تو را در كوفه بر «نى» افراشته و كودكان آن را هدف قرار مى دهند و به آن سنگ مى زنند!(۳)
سپس آن دو با همراهانشان به طرف لشكر خود بازگشتند.
📚منابع :
۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۸۸
۲)بحارالانوار مجلسی، ج۴۴، ص۳۸۸/
مقتل الحسین(ع) خوارزمى، ج۱، صص۲۴۵
۳)مقتل الحسین(ع) خوارزمى، ج۱، صص۸-۶
روز نهم - ورود شمر بن ذي الجوشن به كربلا
سلام بر تو اي ابا عبدالله الحسين
و بر کساني که تو را ياري کردند
و خونشان را در رکابت بر زمين ريختند
پنج شنبه نهم حرم الحرام سال 61 هجري قمري
1. در روز نهم محرم (تاسوعاي حسيني) شمر بن ذي الجوشن با نامه اي كه از عبيداللّه داشت از "نُخيله" ـ كه لشكرگاه و پادگان كوفه بود ـ با شتاب بيرون آمد و پيش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم وارد كربلا شد و نامه عبيداللّه را براي عمر بن سعد قرائت كرد.
ابن سعد به شمر گفت: واي بر تو! خدا خانه ات را خراب كند، چه پيام زشت و ننگيني براي من آورده اي. به خدا قسم! تو عبيداللّه را از قبول آنچه من براي او نوشته بودم بازداشتي و كار را خراب كردي[1]
2..شمر كه با قصد جنگ وارد كربلا شده بود، از عبيداللّه بن زياد امان نامه اي براي خواهرزادگان خود و از جمله حضرت عباس عليه السلام گرفته بود كه در اين روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه كرد و ايشان نپذيرفت.
شمر نزديك خيام امام حسين عليه السلام آمد و عباس، عبداللّه ، جعفر و عثمان (فرزندان امام علي عليه السلام كه مادرشان ام البنين عليها السلام بود) را طلبيد. آنها بيرون آمدند، شمر گفت: از عبيداللّه برايتان امان گرفته ام. آنها همگي گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت كند، ما امان داشته باشيم و پسر دختر پيامبر امان نداشته باشد؟![2]
3.در اين روز اعلان جنگ شد كه حضرت عباس (ع) امام (ع) را باخبر كرد. امام حسين عليه السلام فرمود:
اي عباس! جانم فداي تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس كه چه قصدي دارند؟
حضرت عباس عليه السلام رفت و خبر آورد كه اينان مي گويند: يا حكم امير را بپذيريد يا آماده جنگ شويد.
امام حسين عليه السلام به عباس فرمودند: اگر مي تواني آنها را متقاعد كن كه جنگ را تا فردا به تأخير بيندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خداي خود راز و نياز كنيم و به درگاهش نماز بگذاريم. خداي متعال مي داند كه من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم[3]
حضرت عباس عليه السلام نزد سپاهيان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست. عمر بن سعد در موافقت با اين درخواست ترديد داشت، سرانجام از لشكريان خود پرسيد كه چه بايد كرد؟ "عمرو بن حجاج" گفت: سبحان اللّه ! اگر اهل ديلم و كفار از تو چنين تقاضايي مي كردند سزاوار بود كه با آنها موافقت كني.
عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس عليه السلام آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت مي دهيم، اگر تسليم شديد شما را به عبيداللّه مي سپاريم وگرنه دست از شما برنخواهيم داشت[4]
منابع:
1. همان، ج2، ص89
2. انساب الاشراف، ج3، ص184.
3. الملهوف، ص38.
4. ارشاد، شيخ مفيد، ج2، ص91.
---------------------
#نکته_مهم
سوال:آیا حضرت ابوالفضل واقعا خواهر زاده شمر بوده ؟
جواب : خیر
حضرت ام البنین و شمر لعین از یک طایفه بنی کلاب بودند و عرب از این باب و به خاطر احترام اینگونه خطاب می کردند