eitaa logo
مهمان کوچک خدا
5.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
3.1هزار ویدیو
695 فایل
❌تبلیغ و تبادل نداریم.❌ دیگر کانالامون: بازی های کودکانه @bazi_m کلیپکده تربیتی @ktarbeyati سرودهای دانش آموزی @soroood خادم کانال @Smm1399 پاسخگویی در زمینه محتوای کانال @Yavaremonji مشاوره تلفنی تربیت فرزند @Moshaver3126 کانال همراهان نوجوان @eakhavi
مشاهده در ایتا
دانلود
امام خميني ره داشت كتاب مي خواند كه علي كوچولو به اتاقش آمد. امام كتابش را بست و با مهرباني علي كوچولو را در آغوش گرفت. علي روي زانوهاي پدربزرگش نشست. نگاهي به او كرد و پرسيد: «آقا جان! ساعتت را به من مي دهي؟» آقا جان پاسخ داد: «بابا جان! نمي شود، زنجيرش به چشمت مي خورد و چشمت اذيت مي شود، آخر چشم تو مثل گل ظريف است.» علي كوچولو فكري كرد و گفت: «پس عينك را به من بدهيد.» پدربزرگ خيلي جدي پاسخ داد: «نه! دسته اش را مي شكني و آن وقت ديگر من عينك ندارم. بچه كه نبايد به اين چيزها دست بزند.» علي از روي پاهاي امام پايين آمد و از اتاق بيرون رفت. چند دقيقه بعد، علي كوچولو دوباره به اتاق پدربزرگ آمد و گفت: «آقا جان! بيا بازي كنيم. تو بشو بچه و من هم بشوم آقا جان!» امام قبول كرد. علي لبخندي زد و گفت: «پس از اين جا بلند شويد. بچه كه جاي آقا نمي نشيند.» ☺️ امام با مهرباني بلند شد. علي كوچولو با شيطنت گفت: «عينك و ساعت را هم به من بدهيد، آخر بچه كه به اين چيزها دست نمي زند.»😃 پدربزرگ خنديد. دستي بر سر علي كوچولو كشيد، او را بوسيد و گفت: «بيا اين ها را بگير كه تو بردي.» علي كوچولو ساعت و عينك را با شادماني گرفت. ┏━━━🍃🍂━━━┓ 📲 @mehman_kochak ┗━━━🍂🍃━━━┛
صلی الله علیه و آله دیر کرده بود. هیچ وقت برای نماز جماعت دیر نمی‌آمد. نگرانش شدند و رفتند دنبالش. دیدند بچه‌ای را سوار کولش کرده و برایش نقش شتر را بازی می‌کند.   گفتند: « از شما بعید است، نماز دیر شد.»  رو به بچه کرد و گفت: «شترت را با چند گردو عوض می‌کنی؟»   بچه چیزی گفت.  گفت: «بروید گردو بیاورید و مرا بخرید.»   📚کتاب آخرین آفتاب 😷 ┏━━━🍃🍂━━━┓ 📲 @mehman_kochak ┗━━━🍂🍃━━━┛