به نام خدا
در کتاب شرح صحیفه از عمر بن شبیه نقل شده است:
در مکه معظمه بین صفا و مروه بودم
مردی را دیدم سوار بر شتری است و غلامانش مردم را از پیش روی او دور میکنند تا مبادا مزاحمتی برای سوار ایجاد کنند
پس از مدتی به شهر بغداد رفتم، همان سوار را دیدم که با پای برهنه و موی ژولیده و صورتی کثیف، در جایی ایستاده بود، مدتی به اونگریستم، تا اینکه او گفت:
چرا اینطور به من خیره شده ای؟
گفتم:
چه شد که به این روزگار سیاه افتادی؟
گفت:
در جایی که همه مردم #فروتنی داشتند، من #تکبرکردم، پس خداوند مرا در این شهر که همه مردم بلند پروازی میکنند، #ذلیل کرد
#گناهان_کبیره - جلد دوم – ص ۱۶۸
#شهیدمحرابدستغیب