بسمهتعالی
شروع بانام #ولیحق؛ امامعلیابنابیطالب(ع) اولشهیدمحراب
#معرفی و یاد #شهیدمحراب حضرت آیتالله حاجسیدعبدالحسیندستغیبشیرازی رحمةاللهعليه - #حامیولایت -
در #سومینحرماهلبیت در ایراناسلامی
و #یاد از امامان #جمعه محترم بعد از ایشان
یاد از همه #شهدای_محراب
و ...
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
و عجل فرجهم
🆔 کانال:
#شهید_محراب_دستغیب
https://eitaa.com/mehrab713
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حدیث از رسول خدا(ص)
شب #ماه_رمضان
#شهید_محراب_دستغیب
به نام الله
مستحب است کسی میخواهد #صدقه بدهد خودش ندهد
بلکه به یک نفر امین بدهد تا او بجای وی به مستحق برساند
چون اگر خودش بدهد شاید گیرنده او را تعظیم و مدح نماید و ثناخوانش شود
و او دلشاد گردد و آن خوش شدن به ثناء خَلق، با #اخلاص منافیست!
#قلب_سلیم - ص ۳۸۲
#شهیدمحرابدستغیب
6.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آی جوان ۲۰ ساله...
آی ۳۰ سالهها...
آی...
#شهیدمحرابدستغیب
@dars_akhlaq(2).mp3
961.9K
از #امام_صادق است که بروید سر قبر پدر و مادرتون ...
... وقتی میبیند یکی میاد رو به قبرش مبتهج(مسرور)میگردد
و وقتی که رهائش میکند پژمرده میگردد...
... تو نگو فاتحه فرستادن ... از هر جا که باشه به بابا م میرسد
خصوصاً باید بروی
از جاهای استجابت دعا سر قبر پدر و مادر است
#شهیدمحرابدستغیب
7.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از #امام_صادق است که بروید سر قبر پدر و مادرتون ...
... وقتی میبیند یکی میاد رو به قبرش مبتهج(مسرور)میگردد
و وقتی که رهائش میکند پژمرده میگردد...
... تو نگو فاتحه فرستادن ... از هر جا که باشه به بابام میرسه
خصوصاً باید بروی
از جاهای استجابت دعا سر قبر پدر و مادر است
#شهیدمحرابدستغیب
به نام الله
مؤمن متقی ملا علی کازرونی ساکن کویت که یکی از نیکان بود وخوابهای صحیح و مکاشفات درستی داشت و در سفر حج ملاقات و مصاحبت او نصیب بنده شده بود، نقل کرد:
شبی در عالم رؤیا بستان وسیعی که چشم آخرش را نمیدید مشاهده کردم و در وسط آن، قصر باشکوه و عظمتی دیدم و در حیرت بودم که از آن کیست
از یکی از دربانان پرسیدم، گفت:
این قصر متعلق به حبیب نجار شیرازی است
من او را می شناختم و با او رفاقت داشتم و در آن حال، غبطه مقام او را میخوردم
پس ناگاه صاعقهای از آسمان بر آن افتاد و یک مرتبه تمام آن قصر و بستان آتش گرفت و از بین رفت مثل اینکه نبود
از وحشت و شدت هول آن منظره، بیدار شدم دانستم که گناهی از او سر زده که موجب محو مقام او شده است
فردا به ملاقاتش رفتم و گفتم:
شب گذشته چه عملی از تو سر زده؟
گفت: هیچ
او را قسم دادم و گفتم رازی است که باید کشف شود
گفت شب گذشته در فلان ساعت با مادرم گفتگویم شد و بالأخره کار به زدنش کشید، پس خواب خود را برایش نقل کردم و گفتم به مادرت اذیت کردی و چنین مقامی را از دست دادی ...!!!
مستفاد از روایات و آیات آن است که بعضی از گناهان کبیره حبط کننده و از بین برنده اعمال صالحه و کردارهای نیک است
چنانچه در #عدةالداعی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
هرکس یک مرتبه بگوید:
لاالهَ الَّا الله
درختی در بهشت برایش غرس میشود
شخصی گفت یا رسول الله؛
پس ما در بهشت درخت بسیاری داریم
حضرت فرمود:
بترس از اینکه آتشی بفرستی و آنها را بسوزانی ...!!!
#داستانهایشگفت - داستان ۵۴ ص ۸۶
#شهیدمحرابدستغیب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
... یزکیهم و یعلمهم
اول #تزکیه بعد تعلیم ...
آدمی که تزکیه نشده، به علم هم نمیرسد ...
#شهیدمحرابدستغیب
به نام الله
مرد تاجری در شهر کوفه ورشکست شد و مقدار زیادی بدهکار گردید، به طوری که از ترس طلبکاران در خانه اش پنهان شد، و از خانه بیرون نیامد، تا اینکه شبی از ماندن در خانه دلتنگ گردید
بنابر این نیمه شب از خانه خارج شد و برای مناجات به مسجد رفت، و مشغول نماز و راز و نیاز به درگاه خداوند بی نیاز شد و در دعاهایش از ارحم الّراحمین خواست که فرجی بفرستد و قرضهایش را ادا فرماید، و صدای ضجه و یا الرحمن الراحمیناش تمام فضای مسجد را پُر کرده بود
در همان زمان بازرگان ثروتمندی در خانه اش خوابیده بود، در خواب به او گفتند:
اکنون مردی، خدای ارحم الراحمین را میخواند و از خدای مهربان و بخشنده ادای دین خود را میطلبد، برخیز و قرض او را ادا کن
بازرگان ثروتمند از خواب بیدار شد، وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و دوباره خوابید، باز در خواب همان ندا را شنید، تا اینکه در مرتبه سوّم برخاست و هزار دینار با خود برداشت و سوار شتر شد، آنگاه مهار شتر را رها کرد و گفت:
آن کسی که در خواب به من امر کرد که از خانه خارج شوم، خودش مرا به مرد محتاج خواهد رسانید
شتر کوچههای شهر را یکی پس از دیگری پیمود و در برابر مسجدی توقّف کرد، تاجر پیاده شد و به طرف مسجد رفت، ناگهان متوجّه شد از درون مسجد صدای گریه و زاری میآید و کسی صدا میزند؛
یا ارحم الرّاحمین ...
داخل مسجد شد، پیش تاجر ورشکسته رفت و گفت:
ای بنده خدا، سر بردار، زیرا خدای ارحم الراحمین دعایت را مستجاب کرد
آنگاه هزار دینار پول را به او داد و گفت:
با این قرضهایت را بپرداز و مخارج زن و بچههایت را تأمین کن و هر وقت این پول تمام شد و باز محتاج شدی، اسم من فلان، و محلّ کارم فلانجا است و خانه ام در فلان محلّه می باشد، به من مراجعه کن؛ تا دوباره به تو پول بدهم
تاجر ورشکسته گفت:
این پول را از تو می پذیرم، زیرا می دانم عطا و بخشش خدای ارحم الراحمین است
ولی اگر دوباره محتاج شدم پیش تو نمیآیم
بازرگان گفت: چرا؟
پس به چه کسی مراجعه می کنی؟
تاجر ورشکسته گفت:
به همان کسی که امشب به او عَرْضِ حاجت کردم و او تو را فرستاد تا کارم را درست کنی
بازهم اگر محتاج شوم، از او که مهربانترینِ مهربانان و بخشنده ترینِ بخشنده ها است، ارحم الرّاحمین است کمک و یاری و مساعدت میخواهم که هیچ وقت بنده هایش را از یاد نمیبرد
اگر محتاج شوم باز هم به خدایم که به من نزدیک تر است و دعایم را مستجاب میکند روی میآورم و از او میخواهم، و او هم وسائلی مانند شما را برایم میفرستد و کارم را اصلاح میکند
#قلب_سلیم - ج ۱
#شهیدمحرابدستغیب
🌹
به نام الله
هدیة،
به روح المؤمنین و المؤمنات خصوصاً؛
#شهید_محراب_دستغیب
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ
اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ
اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ
وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
🌹🕯🕯🕯🌹
هرگاه شب جمعه ،
شهــــدا را یاد کردید ،
آنها شما را نزد
اباعبدالله الحسـیـن(ع)
یاد میکنند
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🕯🌹🕯🌹🕯
به نام الله
آقای محمدحسینقمشهای در نجف اشرف به (ازگور گریخته) مشهور بود
و خود در این رابطه میگفت در سن ۱۸ سالگی در قمشه به مرض حصبه مبتلا شدم
در ایام مریضی مقدار زیادی انگور خوردم و از این رو مرضم شدیدتر شد
تا اینکه از دنیا رفتم
در همان حال میدیدم که افراد حاضر در منزل گریه میکردند و مادرم آمد و به آنان گفت کسی به جنازه فرزندم دست نزند تا برگردم
دیدم قرآنمجید را برداشت و به پشت بام رفت
با تضرع و زاری به درگاه پروردگار متعال، قرآن کریم و آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام را شفیع قرارداد
پس از چند لحظهای روح به بدنم برگشت و چشمانم را باز کردم و با نگاه به اطرافیان دنبال مادرم میگشتم ولی او را بین آنها نمیدیدم
از این رو به افراد حاضر در منزل گفتم به مادرم بگویید بیاید که خداوند مرا به آقا امام حسین علیه السلام بخشید
مادرم را خبر کردند وقتی مادرم آمد مسائلی را که اتفاق افتاده بود به او گفتم مبنی بر اینکه دونفر نورانی که لباس سفید بر تن داشتند نزد من آمدند و یکی از ایشان وقتی دست بر پایم کشید درد پایم راحت شد و دستش را به هر عضوی از بدن میگذاشت درد آنجا راحت میشد
و یک دفعه دیدم تمام اهل خانه را، که میگریند
و هر چه خواستم به ایشان بفهمانم که من راحت شدم نتوانستم تا اینکه آن دو نفر مرا در حالی که بسیار خوشحال بودم به بالا میبردند
ولی در بین راه شخصی والامقام و نورانی آشکار شد و به آن دو فرمودند در اثر توسل مادرش ما سی سال عمر به او بخشیدیم او را برگردانید
آنانیکه او را میشناختند و این داستان زندگی اش را از خودش شنیده بودند در سال سیام منتظر رحلت او بودند
و درست سر سی سال در نجف اشرف مرحوم شد
#داستانهای_شگفت
گزیده از صفحه ۳۱ تا ۳۳
#شهیدمحرابدستغیب