eitaa logo
مهر فرشته ها
2.4هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
680 ویدیو
47 فایل
گاهی خدای مهربان می‌خواهد با دست تو، دست دیگر بندگانش را بگیرد؛ وقتی دستی را به یاری می‌گیری، بدان که دست دیگرت در دست خداست. *مهر فرشته‌ها* دستان شما را به خدا میرساند... شماره کارت `۵۸۹۲۱۰۷۰۴۴۲۱۹۴۱۱` گروه جهادی مهرفرشته ها
مشاهده در ایتا
دانلود
هر دکتری که می‌شناخت و معرفی کرده بودند رفته بود ؛ از طب سنتی و طب نوین تا پیرزن های قابله روستاها را دیده بود!👩‍⚕ مصطفی سال ها بود تنها همدم و همراهش شده بود ، همیشه می‌گفت: "انقدر غصه بچه را نخور . اگه خدا بخواهد به ما هم فرزندی میدهد ." 👶 ولی پا به پایش برای درمان اقدام میکرد ، می‌گفت می اید که دل او خوش باشد به همراهی همسر ...💑 هر بار که حرف های مصطفی را پذیرفته بود و سعی کرده بود به رضای خدا رضایت دهد حرفی ، زخم زبانی ، طعنه ای ، از زبان دوست و آشنا و فامیل رنجانده بودش و باز پیگیر درمان جدیدی شده بود تا شاید این غم تمام شود . 😢 سفر کربلا که رفتند ، تحت قبه ایستاد .رو به ضریح ، ناله اش بلند شد که ای آقایی که دعا تحت قبه اش مستجاب است ... خواست بگوید از دار دنیا یک فرزند میخواهم که نور چشمانم شود . سرباز پسرت شود ، اما زبانش نچرخید ... یاد حرف های مصطفی، نگذاشت دعای مستجابش را خرج دل خودش کند ...🤲 چشمانش را بست ،مروارید اشک بر گونه اش غلتید! با صدایی مطمئن ولی پر از بغض تکرار کرد :" ای آقایی که دعا تحت قبه اش مستجاب است ، دلم را راضی کن .دلم را راضی کن به قضای خدا ..."😢 برگشتند ... هنوز هم پیگیر درمان بود ، اگر روش جدیدی بود ، اگر پزشک جدیدی معرفی می شد ؛ اما اصرار نداشت . اگر نمیشد غصه عالم روی دلش نمی‌آمد . تلاش می کرد زخم زبان ها آزرده اش نکند ...🗣 گاهی زمزمه می کرد : از دوست به یادگار دردی دارم کان درد به صد هزار درمان ندهم دیگر بیبی چک نمی‌خرید . سر موعد زل نمی‌زد به آن مستطیل کوچک در پی دو خط قرمز کمرنگ ...😕 از تقویم ها دست کشیده بود و تاریخ ها را گم کرده بود ...📅 مدتی بود حال خوبی نداشت .دکتر معاینه کرده بود و آزمایش نوشته بود و خواسته بود زودتر جواب آزمایش ها را ببیند . در اتاق دکتر را باز کرده بود که بیرون برود که دکتر صدایش زد : راستی باردار نیستی ؟ 🤔 _نه خانم دکتر ، یعنی فکر نکنم . 😕 سرش را پایین انداخت و ادامه داد : _بچه دار نمیشم😔 دکتر بی اعتنا به حرفش گفت : _ دفترچه ت رو بده یه آزمایش بتا هم بنویسم 👩‍⚕ برای گرفتن جواب آزمایش ، نگران بود . اگر مشکل جدی ای بود چه می کرد ؟ 😰 تسبیح می‌چرخاند و یا من اسمه دوا می‌گفت ... متصدی آزمایشگاه جواب آزمایش را به سمتش گرفت و گفت :مبارکه خانم . مثبته 🙂 _ببخشید متوجه نشدم . چی مثبته ؟ 🤔 _جواب آزمایش تون دیگه ، باردارید .تبریک میگم ...🤗 زمزمه کرد : با کریمان کارها دشوار نیست ...😭😭😭 https://zil.ink/mehre_fereshteha
مهر فرشته ها
هر دکتری که می‌شناخت و معرفی کرده بودند رفته بود ؛ از طب سنتی و طب نوین تا پیرزن های قابله روستاها ر
مخاطبین و همراهان همیشگی ما؛ سلام✋ طبق روال قبلی کانال ، همراه با ستون شکوه خانواده امروز خدمتتون اومدیم تا شما عزیزان با ما از تجربه هاتون بگین! موضوع این هفته شکوه خانواده، تجربه بارداری،بعد از یک دوره ناباروریه! اگر شما عزیزان در این باره تجربه ای دارین ممنون میشیم تا اونو با ما و مخاطبین کانالمون به اشتراک بزارین از طریق آیدی: @Ayeneh24372 https://zil.ink/mehre_fereshteha
واقعا که با کریمان کارها دشوار نیست... همه میگفتن چرا بچه نمیاری؟بچه رو باید زودتر بیارین و... همسرم یه دونه پسر بود و متاسفانه جو روستا طوری بود که من باید نسل اون یه دونه پسر رو زیاد میکردم🙄مادرم پسر به دنیا نیاورده بود و حتی بعدِ ازدواجِ دختراش هم بهش سرکوفتِ نداشتن پسر رو میزدن😢 من سنم کم بود،وضع مالیمون خوب نبود،خواستیم بچه بیاریم گفتیم یه کم صبر کنیم بعد اقدام کنیم،دیگه مادرم یه تنه جای همه بهم میگفت بچه بیار،دیگران رو واسطه میفرستادن تا بهم بگن من بچه بیارم🤦🏻‍♀مادربود،شاید میترسید بچه دار نشم و حرف مردم سرم بیاد،میخواست که اگر بچه دار نشدم زودتر برم سراغ درمان؛ ما با شرایط سختی که داشتیم اقدام‌کردیم برای بچه دار شدن،اما به کسی نگفتیم،هرماه با کلی ذوق و شوق میرفتیم آزمایشگاه اما با جواب منفی روبه رو میشدیم😔دیگه کم کم ترسیده بودم😢نکنه من‌واقعا بچه دار نمیشم!😰وای حرف مردم رو چکار کنم؟😢غصه خوردنای مادرم😭 رفتم دکتر،چند بار رفتم‌دکتر اما باز فایده نداشت،انگار نمیخواست که بشه😔دیگه دلم واسه شوهرم هم میسوخت،عاشق دختر بود،اما من حتی باردار هم‌نمیشدم😢 چله ی دعای معراج گرفتم،توش نوشته بود هرکسی این دعارو بخونه برای طلب فرزند،ان شاالله فرزند پسر روزیش میشه،اما من با کمال پر رویی وقتی میخوندم میگفتم،خدایاااا،اگر قراره بدی،اگر صلاح میدونی دختر بده🙃🙈 یه روز یواشکی بدون اینکه همسرم بدونه رفتم آزمایشگاه و ازمایش دادم،گفتم الکی امیدوارش نکنم،اگر منفی بود اصلا بهش چیزی نگم😔 عصر همون روز همسرم و دوستاش توی خونه ی ما درس میخوندن،من کلاس میرفتم،همون روز به بهانه ی دفتر دادن به هم کلاسیم رفتم بیرون،رسیدم به ازمایشگاه،متصدی با کمال ناباوری گفت جواب شما مشکوک هست🙁گفت دو روز استراحت کن بعد بیا دوباره ازمایش بده😍 همینقدر هم برای خوشیِ دلِ من کافی بود😭کلِ مسیر رو تا خونه گریه کردم😭همسرم‌که برای نماز مغرب از اتاق اومد بیرون نتونستم جلوی خودمو بگیرم‌و سریع با گریه بهش گفتم😭 همسرم انقدرررررررر ذوق کرده بود که نمیدونست چکار کنه😍کاری هم از دستش برنمیومد چون دوستاش توی اتاق بودن😅 دو روز بعد دوباره ازمایش رو تکرار کردیم و الحمدلله جواب مثبت بود❤️ وای باورمون نمیشد😭 با کریمان کارها دشوار نیست... https://zil.ink/mehre_fereshteha
سلام به همه عزیزان.🤚 من فرزند اولم رو راحت باردار شدم اما نزدیک دو سال منتظر فرزند دومم بودم و به نظرم زیارت کربلای مادرم، دخترم رو به ما داد.😍 برای فرزند سومم هم نزدیک یک سال منتظر بودیم که به پزشک طب سنتی مراجعه کردم و با رعایت دستورالعمل ها، خیلی زود باردار شدم. به خاطر استفاده از داروهای طب سنتی، در بارداری سوم از ویار شدید دو بارداری قبلی هم خبری نبود.😌 پیشنهاد می کنم قبل از اقدام به بارداری هم دندانپزشکی مراجعه کنید هم پزشک حاذق طب سنتی. و البته دائم الوضو بودن رو ترک نکنید 🌺 https://zil.ink/mehre_fereshteha
سلام.🤚 بعد از یک سال که از ازدواجمون گذشت، اقدام به بارداری کردیم که بعد از 7 ماه باردارشدم. تو این بارداریم خیلی حال عجیبی داشتم از لحاظ معنوی، مدام درحال خوندن دعا و ذکر و رازو نیاز با خدا و نجدا با فرزند درون شکمم بودم.📿 ازش میخواستم اگه پسره همچون آقا قاضی و امام خمینی و... باشه و اگرم دختره همچون بانو امین و...😍 گاهی باهاش دعوا میکردم که اگه اینجور نمیخوای بشی اصلا نیا😳😁 خیلی کمر درد داشتم بطور عجیبی درد میکرد، سیاتیکم بیچارم کرده بود.😣 قسمت شد بریم مشهد اونم ده روزه، توی ساکم حسابی وسیله ریخته بودم. اما به خاطر خونسردی زیاد همسرجان به قطار دیر رسیدیم وتا ایشون برن داخل و بگن که قطار و حرکت ندن و ماهم بریم، من مجبور به کشیدن اون ساک سنگین شدم. از قطار جاموندیم اما کوچولوی درون شکمم رو هم جا گذاشتم. 😔 همین کشیدن ساک کارخودشو کرده بود و بچه سقط شد.😭 بعداز عمل کورتاژ بلافاصله به دیسک کمر شدید دچار شدم که نیاز به عمل داشت ولی هم خودم مخالف بودم و هم همسرم برا همین اینکارو نکردم. افسردگی بعد کورتاژ با بلای جسمی همراه شد حال روحی خرابی داشتم. دکتر به خاطر کمرم اجازه بارداری تا یک سال رو نداد. بعداز اونم هرکاری میکردیم حامله نمیشدم😔 بعداز حدود چهارسال دکترها گفتن شما هیچ کدوم مشکل ندارید و دیگه بصورت طبیعی باردار نمیشی وباید به عملهای آی یو آی و غیره متوسل شد. ☹️ ماهم تسلیم شدیم، دیگه راضی شدم به رضای خدا گفتم شاید اینجوری میخواد. همه کارهارو کرده بودیم، آزمایشها وغیره اما بعد از سونوی آخر دکترم گفت خیلی وضعیت تخمدانهات عالیه این ماهم صبرکنیم تا ماه بعد. ماهم که تسلیم شده بودیم.بیخیال گذروندم، موعد قاعدگیم حالم خوب نبود اما توجه نکردم، با اصرار دوستانم بی بی چک گرفتم اما بعدش روی سطل گذاشتم که مثل قبلیا بندازمش دور با ناباوری برگشتم و دیدم که مثبت شده😍😍 اینقدر دست پاچه شدم که دستام بلرزه افتاد، نمیدونستم چطوری به همسرم بگم،. خلاصه ما هم به آرزومون رسیدیم.😄 الان 15 سال از ازدواجمون میگذره و سه تا فرزند خدا بهم داده که شاکرشم.🤩☺️ اما در اون دوران ناباروری خیلی اذیت شدم نه ازخانواده همسر که اینها مثل ماه می مونن و نه تنها چیزی نمیگفتن بلکه حتی اگه کسی چیزی میگفت دفاع هم میکردن. 😁 این فامیل خودم بودن که زخم میزدن. حتی خواهرشوهر خواهرم یه بار گفته بود مطمئنه دفعه قبل اصلا حامله بوده شاید فکر کرده😳😱 یکی میگفت وا مگه میشه مشکل نداشته باشین و حامله نشی (خدا و اراده خدا برای این افراد چه معنایی داره والا نمیدونم). یکی زایمان می کرد میرفتم دیدنش اگه بچه رو بغل میکردم وبه به میگفتم همین که عطسه میکرد میگفتن چشمش زده اگر هیچی نمیگفتم میگفتن حسودیش میشه😂😩 https://zil.ink/mehre_fereshteha
الان که می خوام تجربه ام رو بنویسم اشک در چشمانم جمع شده😢 من هم مثل خیلی از خانم‌ها در آرزوی فرزند بودم حالم خیلی شبیه همه کسایی که منتظر یک خبر خوش هستند بود... هر بار که این خبر خوب رو دریافت نمی کردم حالم بدتر و بدتر میشد😔 و این حال بد و استرس هر دفعه کار رو خراب تر میکرد.😕 پیش دکتر نوین،سنتی و طب اسلامی هم رفته بودم اما نتیجه ای نگرفته بودم.😔 میلاد یا شهادت هر کدوم از ائمه که می‌رسید با تمام وجود دست به دامان شون میشدم😭 حتی روزه اول محرم رو هم که برای این قضیه وارد شده گرفته بودم اما انگار خواست خدا چیز دیگری بود. خلاصه بعد از کلی دکتر و آزمایش بالاخره بعد از حدود یکسال و نیم بلطف خدای خوبم با داروی شیمیایی باردار شدم.🤩 خیلی خوشحال بودم در پوست خود نمی‌گنجیدم.اما این خوشحالی با بدنیا آمدن فرزندم کامل نشد،من در هفته ۱۲ بارداری به مشکل برخورد کردم و فرزند عزیزم که مدت زیادی منتظرش بودم در پایان ۴ ماهگی از پیش من رفت و منو با کلی حسرت تنها گذاشت.😭😭😭خیلی تجربه سختی بود. اما من نمی‌خواستم ناامید بشم دوباره به در خونه خدا رفتم و از خودش خواستم که دوباره به ما فرزند عنایت کند،شروع کردم به خواندن چله ی زیارت عاشورا با صد لعن و سلام. اینبار هم خدای مهربونم دعای منو بی پاسخ نگذاشت و دست من رو خالی برنگرداند و دقیق تو همون تاریخهایی که باید فرزند قبلی ام دنیا می اومد متوجه شدم که دوباره خدا جون بهم لطف کرده و باردار هستم😍🤩 واقعا بعد از اون اتفاق بسیار ناگوار این بهترین اتفاقی بود که برام افتاد.😍😍 بسیار خوشحال بودم با مشورت یکی از پزشکان به متخصص بارداری های پر خطر مراجعه کردم ،ایشون مشکلم رو تشخیص دادن و یکسری دارو تجویز کردن.داروها رو مصرف کردم اما چون از ابتدای بارداری زیر نظر ایشون نبودم کمی دیر شده بود و با اینکه من خیلی بیشتر از قبل مراعات میکردم و استراحت میکردم اما باز هم به مشکل برخورد کردم و در پنج ماهگی متوجه شدم قلب کوچولوی من دیگه نمیزنه😭😭😭 دنیا داشت روسرم خراب میشد واقعا باورش برام سخت بود😱،حال و روحیه ام خیلی خراب بود اما بجز گریه کاری از دستم بر نمی اومد. روزهای واقعا سختی بود فقط خدا رو داشتم، نمی‌خواستم نا امید بشم. امیدم رو به خدا بیشتر کردم یه دستور صلوات هدیه به خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها از آقای عالی بدستم رسید تصمیم گرفتم این دستور رو با خوش بینی کامل انجام بدم و از خدا جون یه فرزند سالم با بارداری راحت و بی خطر خواستم و از همه گناهانم توبه کردم.در ضمن تحت نظر پزشک هم بودم و دستوراتش رو کامل انجام میدادم. بالاخره لطف خدا شامل حالمون شد و جواب آزمایشم مثبت شد این بار هم انگار دنیا رو به من داده باشند از خوشحالی نمیدونستیم چه کنم. در طول دوران بارداری هم سختی هایی برام پیش اومد اما الحمدلله خدا تنهامون نگذاشت و در لحظه لحظه بارداری هوامون رو داشت و نمی‌گذاشت تا ناامید بشم☺️. و بالاخره به لطف خدای مهربان نینی جان بعد از حدود ۴ سال انتظار بدنیا اومد و واقعا فهمیدم که: از خدای مهربون میخواهم تا همه کسایی که منتظر نی نی هستند،هرچه زودتر میوه شیرین صبرشون رو بچینند و کامشون شیرین بشه.🤲🤲🤲 انشاالله کسانی هم که هیچ مشکلی ندارند از باردار شدن ناراحت نشن و تصمیم های اشتباهی برای رهایی از دست این طفلان معصوم نگیرند 😔😔و ناشکری نکنند و بدونن که خیلی ها حسرت یک لحظه ی اونها رو می خورند. از همه التماس دعا دارم🦋🦋🦋 https://zil.ink/mehre_fereshteha
بعضیا واقعا دل میشکنن... اون تجربه ی توی کانال که گفت اگه بچه بغل میکردم میگفتن حسودیش میشه شبیه تجربه ی ماست.ما سه تا پسر داریم الحمدلله. یا میگن هی حامله میشی به امید دختر😑 یا اگر دخترشون بلایی سرش بیاد میگن من چشمش زدم🤐 یا اگر عروسک درست کنم میگن حسرت دختر داره به جای دختر نداشته اش عروسک درست کرده😢 یا میگن پسرات بزرگ میشن تو تنها میمونی😔 یا مثلا دخترشون گریه کرده من بغلش کردم ساکت بشه میان با اخم و ناراحتی از بغلم میکشن انگار داشتم میخوردمش😒 با اینکه من واقعا از اینکه سه تا پسر دارم خییییلی هم خوشحالم و چون زایمانهای سختی دارم اصلا دوست ندارم دختر داشته باشم که یه وقت شبیه خودم نشه اینقدر درد بکشه. ولی اونا با تصورات خودشون منو قضاوت میکنن و باهام رفتار میکنن.😒 https://zil.ink/mehre_fereshteha
تجربه این خانوم که سه تا پسر دارن کاملا برعکس من 😂 من سه تا دختر دارم و یک پسر و سه تا هم سقط داشتم😔 همه بعد زایمانام هی میگفتن خدا بهت پسر بده..به امید پسر هی بچه نیار بدنت داغون میشه.ول کن تو دیگه دختر زایی و دقیقا بقول خانوم هرکی میزایید پسر بود بغلم نمیدادن😔 یا یه طوری از پسر تعریف میکردن انگار یه کار خارق العاده انجام دادن ..درصورتی که دختر و پسر هردو نعمت خدا هستن ..بارداری هفتمم ناخواسته بود و من دیگه کلا بچه نمیخواستم . وقتی رفتم سونوگرافی و گفت پسره ...وقتی همه فهمیدن گفتن..طفلی چقدر دکتر رفت و هزینه کرد که بلاخره پسر شد ...😂😂😂 حالا هم هرکی میبینه میگه خوب دیگه پسر هم اوردی دیدی همچین چیز دندون گیری هم نیست تازه دختر از پسر بهتره😂😂 خلاصه موندم با مردم چطور باید رفتار کنم ...من همیشه در مقابلشون سکوت میکنم چون واقعا نمیدونم باید چی بگم😐 https://zil.ink/mehre_fereshteha
سلام 🤚 سال ۸۴ ازدواج کردیم 💍 وضع مالی خیلی بدی داشتیم همسرم میگفت نمی تونیم بااین وضع مالی بچه دار شیم 😢 منم یه کم دو دل بودم خلاصه بعد از سه سال دیگه بی تاب شدم برای بچه کلی از همسرم خواهش کردم هنوز اوضاع مالی خراب بود ولی یه کمی راضی شد راضی راضی نبود 😐 مدتی گذشت یک سال گذشت خبری نشد که نشد این دکتر برو و اون دکتر برو ( متاسفانه دکترها خیلی ضعیف عمل میکردند ) ۳ سال به همین روال گذشت هیچ کدوم نگفتن همسرت آزمایش بده من پریود نا منظمی داشتم فکر میکردن واسه اونه خلاصه پرسان پرسان دکترخوبی پیدا کردم همین که رفتم و آزمایشات و سونو ها رو گذاشتم جلوش گفت چرا همسرت تا به حال آزمایش نداده 🤔 این شد همسرم ازمایش داد و بله مشکل اساسی بود اسپرم بسیار کم ، و واریکوسل عمل شد و یک سال تغذیه و دارو برای اسپرم در آخرین ازمایش دکتر همسرم گفت از نظر من منتفیه و پیشرفت آنچنانی نداشتی و برید دنبال آی وی اف 🙁 دکتر زنان هم بعد از دیدن آزمایش همسرم همین رو گفت خانم دکتر به مامای کنار دستیش گفت براش یک ماه دیگه وقت بده برای آی وی اف ( پول نداشتیم ) بهمن ماه بود گفتم خانم دکتر باشه برای سال آینده . گفت هر جور خود دانی هر چه زودتر بهتر با همسرم صحبت کردم راضیش کردم قرارشد وام بگیریم برای این کار اما توسل و توکلم رو همچنان داشتم روز شیرخوارگان محرم همون سال از آقام حضرت علی اصغر خواسته بودم... اردیبهشت بود قرار بود خرداد ای وی اف انجام بدیم پریودم ۱۲ روز عقب افتاده بود( البته سابقه داشتم ) دکترگفت سونو انجام بده ببینم وضعیتت رو یک سالی بود سونویی انجام نداده بودم ( این عقب افتادنها برای من همیشه بود ) رفتم سونو خانم دکتر گفت مشکوکی گفتم به چی گفت بارداری 😲 با دقت بیشتری انجام داد گفت: بله ۴ هفته است بارداری گفتم نمیشه من نوبت آی وی اف دارم ماه بعد گفت برو خدا رو شکر کن بارداری 🤗 اومدم بیرون به همسرم زنگ زدم باورمون نمیشد😍 تا دکتر زنان برم نشون بدم به خودم میگفتم صبرکن شاید نباشه خانم دکتر تعجب کرد گفت بریم ببینم قلبش تشکیل شده با خوشحالی گفت بله قلب هم داره مبارکه خدا خیلی دوست داره مریم خانم ....😍 اقام علی اصغر باب الحوائج حاجتم داده بود 😭 بعد از ۸ سال سال ۹۲ پسرم روز اربعین به دنیا اومد تو بیمارستان لباس علی اصغر تنش کردم ☺️ گذشت پسر اولم ۲ سال و چند ماهش بود خیلی اجتماعی بود به همسرم گفتم این بچه اصلا تنهایی رو دوست نداره بیا براش همبازی بیاریم همسرم من و من کرد گفتم ما که مشکل داشتیم حالا ببینیم میشه گفت باشه 😁 همون ماه اول که اقدام کردیم در کمال ناباوری و با لطف خدا پسر دومم رو باردار شدم 🤩 این لطف خداست که شامل حالم شده دوست دارم سومی رو هم بیارم یه کم مشکلات زندگیم زیاده از دوستان می خوام پیامم رو می خونن برای حاجتم که فرزند سوم و در صورت رضای الهی خدا دختری نصیبم کنه برام صلواتی هدیه به سه ساله امام حسین رقیه خانم بفرستن یا علی التماس دعا ❤️🌺‌‌ https://zil.ink/mehre_fereshteha
بعد از تولد دخترم که حالا5ساله شده بود تصمیم گرفتیم برای فرزند دوم. اما طی چکاب قبل بارداری در کمال حیرت بهم گفتن خودت به هیچ وجه دیگه باردار نخواهی شد در اثر تنش های عصبی که داشتی... 😳😢 تنها درمانم رو تخمک اهدایی می دونستن و این برای من خیلی سخت بود. 😞 تمام درمان های شیمیایی و طب سنتی رو انجام دادم اما جوابی نگرفتم. ☹️ اونقدر داروی شیمیایی استفاده کرده بودم که مشکلات جسمی دیگه ای پیدا کردم... خلاصه دیگه رفتم دم خونه حضرت زینب و داداش عزیزش😭ختم قرانی نذر کردم برای امام حسین روز عاشورا و دادم دیگران خوندن. و همه چی رو سپردم بخدا. بعد حدود یک سال یک روز که فکر کردم کرونا گرفتم یه شک کوچولو تو دلم اومد که شاید باردار باشم که تست دادم و. مثبت شد تمام اون شب من بیدار بودم 😭😭 حتی تو صورت خودم می زدم که مطمئن شم خواب نیستم 😊 پسرم که به دنیا اومد بعد 6ماه گفتم من که بچه می خوام بزارم همین الان که دوباره مشکل برام پیش نیاد و در نهایت لطف خدا و کریمان من باردارم شدم و خدا دوتا دختر دوقلو بهم داده که هفته دیگه به امید خدا به دنیا میان ... من با وجودی که دکترا دست رد به سینم زدن به لطف خدا مادر4فرزند شدم.. 😍😭 با کریمان کارها دشوار نیست... https://zil.ink/mehre_fereshteha
سلام 🤚 ما به خاطر اختلافات معمول سال های اول ازدواج،تا سه سال طرف بچه نرفتیم و زمانی که تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم خدا هم تنبیهمون کرد گفت حالا بدویید دنبالش!🤦‍♀ خیلی دلم بچه میخواست فکر می کردم هروقت اراده کنم میتونم بچه دار شم اما لازم بود خدا بهم بگه قدرت دست منه! چرا بچه نمیاریدِ ملت هم که تمومی نداشت🗣👥 ازمایشاتمون نشون میداد که هیچ کدوم هیچ مشکلی نداریم!!! و همین کار رو سخت میکرد😐 چون نمی دونستیم حالا باید چیکار کنیم دو سال و نیم گذشت، زیاد توسل میکردم و واسطه میجستم اخرا فقط دعا میکردم و حاجتم رو نمیگفتم، میگفتم شاید خدا نخواد به من بچه بده باب الحوایج رو شرمنده نکنم!!! اما تو دلم نذر کرده بودم اگه بچه دار شدم دختر بود بذارم رقیه ، پسر بود بذارم عباس به واسطه ی یکی از دوستام با یه دکتر طب سنتی اشنا شدم تلفنی برام تجویز ساده ای کرد و همون بار اول باردار شدم !!! دکتر طب سنتی به من گفت که رحم شما سرده و بچه رو نگه نمیداره، اینو گفتم چون ممکنه خیلیا به ظاهر سالم باشن ولی چنین مشکلات ساده ای مانع بارداریشون بشه🙄 صادقانه بگم واسه دختر و پسر بودنش هیچ دعایی نکردم فقط یه درصد ته دلم دوست داشتم دختر باشه اما وقتی پسرم بدنیا اومد عاشقش شدم 😍😍😍 خانواده شوهرم دوتا نوه پسر داشتن همشون بهم گفتن ما دوست داشتیم دختر باشه منم گفتم خدا به من پسر داده هرکی دختر میخواد خودش باید بیاره😊 نذاشتم کسی سر پسر و دختر بودن بچه ای که وجودش ارزشمنده حرفی بهم بزنه، اگه از عمق وجودتون باور کنید اون چه که خدا بهتون میده بهترینه اونوقت هیچکس نمیتونه سرزنشتون کنه🙂 اینم بگم مادر شدن چه در دوران بارداری و چه بعد اون سرشار از حس ها و تجربیات جدید و شگفت انگیز که روح ادم رو سرشار از لذت میکنه🤩🤩 اونایی که به بهانه هزینه زندگی خودشون رو از این حس محروم میکنن انگار دارن به خاطر ترس از احتمال تگرگ یه عمر خودشون رو تو خونه حبس میکنن!!!🤦‍♀ انشاله هرکی دلش بچه میخواد با خیر و صلاح بچه دار بشه🤲 https://zil.ink/mehre_fereshteha