خیلی کاشکی کاشکی میکردم؛ کاشکی زودتر به فکر می افتادم، کاشکی به حرف بقیه اهمیت نمی دادم، کاشکی اینقدر سخت نمیگرفتم، کاشکی ...😕
اما دیگه این ای کاش ها فایده نداره. زمان رفته که دیگه برنمیگرده! مهم الانه و تصمیمات مهمی که الان میشه گرفت.👌
... یادش بخیر اون روزها که قرار بود پسرم به دنیا بیاد، بهترین روزهای عمرم بود؛ سیسمونی قشنگش رو چیده بودم و هر روز برای آیندش نقشه های رؤیایی می کشیدم.😍😍😍
وقتی اومد روز به روز بهش وابسته تر شدم و برام عزیز تر شد. با اینکه همیشه کنارش بودم، اما همین که زبون باز کرد و معنی آبجی و داداش رو فهمید، مدام ازم می خواست تا یه دونه از اینا واسش بخرم. 😊
خیلی دوست داشت یه همبازی کوچولوی همیشگی داشته باشه.👶
اما من نیازی نمی دیدم، دیگه بچه نمی خواستم، نمی دونم؛ شایدم می ترسیدم.😒
اما هرچی بود، گذشت و حالا بعد از ده سال
قراره یه کوچولوی دیگه بیاد خونه ما. 🤰
با این تفاوت که دیگه پسرم منتظرش نیست،😏
دیگه طبع بچگی هاش عوض شده، خواسته هاش عوض شده و داره پا به دوره نوجوانی میگذاره.👨
کاملاً از رفتارش معلومه که از اومدن عضو جدید خانواده ناراحته.☹️
همین که حرفش به میون میاد، بهم اخم و تخم میکنه که نکنه بیاریش خونه!🤨
بهش حق میدم؛ بالأخره بزرگ شده و غرور داره، احساس مالکیت میکنه، شایدم از داشتن یه خواهر یا برادر خیلی کوچیک خجالت میکشه، یا شایدم حسادت ...😩
هر کدوم از اینا که باشه برای من مهمه. می خوام رو تک تک شون کار کنم و دونه دونه شون رو از وجود نازنین پسرم پاک کنم. دوباره مثل گذشته ها میشینم و برای خوشحالی و آینده پسرم نقشه های خوب میکشم.
میدونم تو قلب بزرگش بالأخره یه روزنه ای پیدا میشه که محبت عضو جدید خانواده رو توش جا کنم و هر روز وسعتش بدم.💞
براش از روزهای قشنگ آینده میگم؛ از روزهایی که قراره یه داداش مهربون بشه، مثل یه معلم دلسوز چیزهای خوب یادش بده و بزرگتر که شدن یه تکیه گاه محکم برای هم باشن. 😍😍
از چندتا مشاور هم راهکارهای مهم رفتاری یادگرفتم؛ گرچه میدونم سخته اما قراره با اومدن کوچولو نه تنها محبت و توجهم رو به پسرم کم نکنم که حتی بیشتر از گذشته بهش محبت کنم، تو انجام کارهای کوچولو ازش کمک بگیرم، از طرف نورسیده بهش کادو بدم و از پسرم بخوام که براش کادو بخره.😉
به من گفتن که مشورت گرفتن از پسرم برای انجام کارهای کوچولو خیلی مؤثره؛👌
این طوری می فهمه که عضو جدید چقدر ارزش حرفها و کارهاش رو بیشتر کرده.
... خلاصه میدونم گرچه این کارها خیلی سخته، اما من عزمم رو جزم کردم که همچنان بهترین مامان دنیا باشم؛ هم برای پسر بزرگم و هم برای خواهر یا برادر کوچیکترش.💗💓
#فرزندم_میخواهم_تو_هم_دوستش_داشته_باشی
#شکوه_خانواده
https://zil.ink/mehre_fereshteha
و اما...
دوشنبه رسید و ما باز اومدیم با یه موضوع مبتلابه خانواده ها،به خصوص خانواده های خوش جمعیت...
همونطور که اول هفته هم در این مورد صحبت کردیم،امروز میخوایم بپردازیم به اینکه اگر در خانواده ای ،فرزندان بزرگتر ،مخالف فرزند اوری والدین باشن چه برخوردی باید داشت؟🤔
دوست داریم امروز شما از تجربه هاتون در این مورد واسمون بگین...😍
منتظر تجربه نگاری هاتون هستیم به آیدی:
@Mhdy1227
#فرزندم_میخواهم_تو_هم_دوستش_داشته_باشی
#شکوه_خانواده
#تجربه_نگاری
https://zil.ink/mehre_fereshteha
سلام
فکر می کنم باید از همون کودکی در مورد مزایای خواهر یا برادر داشتن حرف زد و برای اومدنش ابراز علاقه کرد.👶👧
ولی خب شاید اگه بعد از مدتی که چنین افکاری توی خانواده حاکم نبوده، مادر و پدر تصمیم به فرزند آوری بگیرن و فرزند اول به سن نوجوانی رسیده باشه، فکر می کنم باید از راه گفتگوی منطقی وارد بشن و با گفتگوی آزاد و منطقی فرزند اول رو به سمت موافقت با فرزندآوری هدایت کنن.😌
مثلا نمونه هایی از آدم هایی که در سنین بزرگسالی و بعد از از دست دادن پدر و مادر تنها شدن رو به فرزند شون نشون بدن، یا برعکسش رو👌
#فرزندم_میخواهم_تو_هم_دوستش_داشته_باشی
#تجربه_نگاری
#شکوه_خانواده
https://zil.ink/mehre_fereshteha
چرا باید قبل از فرزند آوری با بچه ها در این مورد صحبت کنیم، خوبه که به طور کلی از مزایا خواهر و برادر داشتن صحبت بشه تا کم کم آمادگی ایجاد بشه؛
ولی آیا یک بچه ده ساله میتواند مصلحت خود و خانواده را کامل تشخیص بدهد که چنین تصمیم مهمی را به گردن این بچه بندازیم؟🧐
مثلا اگر این خانواده بخواهن ماشین بخرن و آن کودک بگوید موتور بخرید، مگر به حرفش گوش میدهند. که حالا بخوان به خاطر اینکه گفته من خواهر و برادر نمیخواهم از فرزند آوری منصرف بشن.😐
در چنین اموری والدین باید فرزندان را در عمل انجام شده قرار بدهند و در عین حال مدام از خوبی های خواهر و برادر و مضرات نداشتن خواهر و برادر بگویند.
خیلی از بزرگترها قبل از انجام کاری دچار استرس بی مورد میشن، چه برسه به بچهها
#فرزندم_میخواهم_تو_هم_دوستش_داشته_باشی
#تجربه_نگاری
#شکوه_خانواده
https://zil.ink/mehre_fereshteha
سلام
تجربه خودم در مورد بچه دوم که خدا خواسته و توی یک سالگی دخترم باردارشدم؛
خوب دخترم متوجه نبود و به خواست خدا سعی کردم از مراقبت های اون کم نگذارم .وتقریباخوب کنار اومد.☺️
الان که دخترم شش ونیم ساله
و پسرم حدود پنج ساله
وسی وسه هفته باردارم.
پدرشون یک ماهی هست که در مورد عضو جدید صحبت کرد باهاشون خیلی ذوق کردن
وخوشحال شدن.😍😍😍
البته دخترم بخاطر خواهر دار شدن خیلی خوشحاله .😁
ولی پسرم کمی رفتارش تغییر کرده اما مدام صحبت از آمدنش و انتظار دیدنش میگن ومن و پدرش در مورد اینکه دختر و پسر هدیه خداهستن.👧👦
من بهش میگم شما هم برای ما هدیه خدا هستید.بنظرم این فاصله سنی دقیقا مسئله خاصی درست نمیکنه و پذیرش بچه ها راحتر که دوست داشتنی تره.بچه ها بعنوان همبازی قبول میکنن.
اما کسانی که بچه هاشون بزرگترن دیدن رفتار پدرو مادر خودشون با خواهر وبرادرهاشون خیلی تاثیر میگذاره در پذیرش عضو جدید.👶
عنوان کردن مشکلات خواهر برادری،حتی مسئله ارث و میراث،رفتار و برخوردهای دوگانه یا فرق گذاشتن های پدر بزرگ مادربزرگها و کلا رفتار ها و الگوهای خانوادگی خیلی نقش داره در پذیرش عضو جدید.
مورد دیگه نوع تربیت فرزند یا فرزندان وبرخورداریهای آنها و توقعات و در کل سبک زندگی خانواده نقش بزرگی در این قضیه داره.
اینها که گفتم برداشتهای از گفتگوهای بین همکارانم هم هست.
بعضی از بچه ها طوری تربیت شدن که راحت در این قضیه به پدر ومادرجسارت میکنن.. این نتیجه رفتار خود پدرومادرهاست.😞
#فرزندم_میخواهم_تو_هم_دوستش_داشته_باشی
#تجربه_نگاری
#شکوه_خانواده
https://zil.ink/mehre_fereshteha