eitaa logo
مهر فرشته ها 🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
753 ویدیو
47 فایل
گاهی خدای مهربان می‌خواهد با دست تو، دست دیگر بندگانش را بگیرد؛ وقتی دستی را به یاری می‌گیری، بدان که دست دیگرت در دست خداست. *مهر فرشته‌ها* دستان شما را به خدا میرساند https://zil.ink/mehre_fereshteha شماره کارت`۵۸۹۲۱۰۷۰۴۴۲۱۹۴۱۱` گروه جهادی مهرفرشته ها
مشاهده در ایتا
دانلود
28.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ شکوه مادری نشست شکوه مادرانه با خانواده ی مقیمی 🔴 مگر میشود مادری بین فرزندانش تفاوت قائل شود؟ همه ی فرزندان حق حیات دارند. 🔶 ارشان پسر دوم من 47 کروموزومی است و خدا را شکر در آزمایشات غربالگری اشتباه تشخیص داده شد و پسرم به دنیا آمد. 🔻 باید فرهنگ نگاه به فرزندان متفاوت از کتابهای درسی شروع شود. 🔶🔶 پسرم ارشان با 47 کروموزوم دست من و همسرم به امانت داده شده است تا او را به سرانجام خودش برسانیم.. https://zil.ink/mehre_fereshteha
یادتونه در راستای حمایت از بارداران با شرایط خاص و نجات جان فرشته های معصوم از سقط تحت عنوان کمک‌هایی واریز کردید؟ دوتا از اون فرشته‌ها که بخاطر مشکلات اقتصادی قرار بود در اوایل بارداری سقط بشن، اما با حمایت مشاورهای خبره مجموع و خیرین بزرگوارمون تونستیم مادر رو راضی کنیم تا فرشته‌شون رو نگه دارن این دو فرشته مرداد ماه متولد شدن و در آغوش خانواده‌شون هستن هدایایی هم از سمت مهرفرشته‌ها خدمتشون ارسال شد https://zil.ink/mehre_fereshteha
سلام بانو چشمانت را ببند انگشتان دخترت سارا را روی چشمانت تصور کن..👧 دفترش را آورده جلوی تو حالا دستانش را برداشته، که ببینی برای اولین بار توانسته بنویسد: مامان 🧕 با ذوووق بغلش می‌کنی و می‌دوی سمت آشپرخانه تا کیک تان در فر نسوزد...🎂🍮 دیگر بزرگ شده، خواستگار می‌آید و می‌رود.. بالاخره با امین ازدواج می کند...💑 دلت غنج میرود لباس عروس را که به تنش برانداز می کنی...🧖‍♀ روزگاری نمیگذرد که بارداری و زایمان دخترکت همه‌ی دغدغه‌ات شده...🤰🤱 و سال‌های بعد دختر و داماد و نوه هایت ساعات تنهایی ات را پر از شادی و خنده می کنند... تو رفتی از دنیا... چند نسل از سارا یت به جای مانده که برای هر کار خوبشان، خیری به تو می رسد، باورنکردنی... این نسل را قطع نکن... https://zil.ink/mehre_fereshteha
به این روزهایِ سختی که پیش رو داری فکر نکن. این روزها همون‌جور که خدا وعده داده به زودی از بین میرن. اگه تصمیمی که گرفتی رو عملی کنی شاید به ظاهر مشکلاتت کم بشه ولی یه بارِ غم روی دلت سنگینی می‌کنه که تا آخر عمر باهات هست و هر وقت در تنهایی خودت بهش فکر کنی بغض راه گلوت رو می‌بنده و تو می‌مونی و این غم سنگین😔 هیچ وقت به خاطر حرف مردم و غم روزی و کلی مسائل دیگه حق زندگی رو از دلبندت نگیر🙏 تو قوی هستی 💪 تو میتونی 🤛 https://zil.ink/mehre_fereshteha
مادر،نمی دانم هنوز قلبت جایی برای شنیدن صدای مرا دارد یا...💔 آن روز ،که در گوشم زمزمه کردند که باید به دنیا پا بگذرام کمی ترسیدم...میترسیدم به دنیا بیایم و تنهاشوم. 🌎 از آن بالا که من بودم،دنیا ابرهای خاکستری زیادی داشت و مرا می ترساند☁️☁️ اما فرشته ای که همراه من بود،لبخند زیبای تو را نشانم داد، آن گاه با پتو پر مهر لبخندت گویا تمام ابرهای خاکستری پراکنده شدند و من شوق وصال تو را برای اولین بار در جان خویش احساس نمودم...❤️❤️ فرشته در گوشم خواند: "ربنا ما خلقت هذا باطلا...آفرینش تو بیهوده نبوده،تو برای انجام رسالتی آفریده شده ای..."🖋 آنگاه مرا به آرامی در آغوش وجود تو قرار داد...🌺🌺🌺 از همان ابتدا که وجودم با تو یکی شد، هر روز با صدای قلبت آرامشی وصف ناشدنی می گرفتم. وجود تو ،تمام دنیای من شده و صدای نفس کشیدن هایت لالایی شب های تار من...🌙🌙 اصلا وجود تو،شده تمام زندگی من ... کم کم بدنم جوانه میزند،حال دیگر انگشتان دستم تشکیل شده و من چقدر،در خیال خود چهره مادرانه ات را که حتی یکبار هم ندیده ام با سر انگشتان کوچکم نوازش کرده ام،چشمانم چقدر ذوق دیدن صاحب این صدای دلنشین را دارد... مادر صدایت،صدای تپش قلبت که با هر ضربان ،مهر و عطوفت را نثارم می کرد،مرا به راهی که در آن قدم گذاشتم،مشتاق تر می کرد و گرمای وجودت،گرما بخش وجودم بود...👼 اما...مادر، این روزها، انگار قلبت شوق وصال مرا ندارد!😔😔 دیگر زمزمه هایت عاشقانه نیست... نه!! باور نمیکنم چشمان زیبایت،شوق دیدنم را نداشته باشد ...باور نمیکنم که دیگر آغوش مادرانه ای برایم نداری...😭 مادر ،امروز تمام وجودت ،سرد شده و دنیای مرا سرد و تاریک کرده! گویا ابرهای خاکستری دنیا به من هجوم آورده اند.. مگر من با تو چه کرده ام که مهرت را از من دریغ میکنی؟ 😔 دردی عجیب ،همراه با ترس، در تمام وجودم رخنه میکند... فریاد میزنم...فرشته را صدا میزنم که مگر تو نگفتی خدا مرا بیهوده خلق نکرده؟؟ مگر نگفتی رسالتی دارم؟ پس چرا به این زودی بایدطعم تلخ مردن را بچشم ، حال آنکه هنوز طعم زیبای تولد را نچشیده ام؟؟...😢 مادر،نمیدانم هنوز قلبت جایی برای شنیدن صدایم دارد؟... نمیدانم صدای التماس من و فرشته را میشنوی؟ اما من هنوز به عطوفت مادرانه ات امیدورام... بگذار زندگی کنم،بگذار تو را در آغوش بگیرم...بگذار طعم مادریت را بچشم... مادر، من زنده ام درون تو مرا از زندگی محروم نکن،هنوز خیلی زود است برای چشیدن طعم مرگ...مادر،رهایم مکن...💔💔 https://zil.ink/mehre_fereshteha
نمیدانستم باردارم درگیر روزمرگی هایم بودم که ناگهان فهمیدم زندگی جدیدی در وجودم در جریان است خوشحال شدم و غرق در شادی چون منتظر امدنت نبودم، اما تو هدیه ای هستی که خدا به من ارزانی داشته😇😇 مگر میشود خوشحال نشد؟ برای بار دوم قرار است مادر شوم🧕 ناگهان همه گرفتاری های روزمره ام به یادم امد واحد های ناتمام دانشگاه ،وضعیت مالی، بدهی ها ،دوری از خانواده حتی به فکر گذشتن از زندگیت افتادم😔😔 اما ترسیدم از نبودنت با اینکه تازه وارد جان من شدی،اما تمام جانم شده ای❤️ به من قول داده شده برای روزیت پس توکل میکنم به خودش که کافی ست برای همه چیز مرا ببخش که به نبودنت فکر کردم حتی لحظه ای ... https://zil.ink/mehre_fereshteha
چند وقتی است در وجودت شکل گرفته ام...🤰 هنوز دنیای بیرون را نمیشناسم، تمام دنیایم درون تو شکل گرفته...🌍 هر بار صدای ضربان قلبت به من میگوید: من زنده ام !💓 چه قدر حس آرامش دارم با تو!😌 کاش میتوانستی حرفایم را بشنوی، کاش می دانستی چه قدر به تو وابسته ام!🌹 اما چند روزی است اضطراب عجیبی دارم ، تو هم دیگر آرام و قرار قبل را نداری!😞 نمیدانم چه اتفاقی در راه است ، که تو اینگونه پریشان شده ای؟ اما هر چه هست، میدانم عاشق تو ام و تو مراقب منی💕 مگر میشود مرا جان بخشی و مراقبم نباشی ؟... 😭 https://zil.ink/mehre_fereshteha
این روزها بیشتر از نفس‌هام بهشون حس وابستگی دارم👩‍👧‍👦 بزرگه بی نهایت شیرین‌زبون شده😋 جملات مختلف ما رو تو موقعیت های بامزه ای به کار میبره و سعی میکنه مثل آدم بزرگا حرف بزنه. دوتا چشماش که مثل یه گرداب منو جذب خودش میکنه و وقتی بهش زل میزنم دلم از جا کنده میشه💘 کوچیکه هم داره سعی میکنه حرف بزنه تا از اون یکی عقب نمونه، ولی نمیتونه.😅 با این حال با اون صدای ظریفش وقتی حروف مختلف رو پشت سر هم ادا میکنه، دلم میخواد قورتش بدم🤩🤩 اولی رو تو دوران عقد خدا بهمون داد🤰 دومی رو وقتی داد که اولی فقط سه ماهش بود🤱🤰 هرکی فهمید، یا کنایه زد، یا مسخره کرد یا ترسوندمون یا گفت تا دیر نشده بندازش... 😡 انقدر گفتن که شک کردیم، ترسیدیم، غصه خوردیم، ولی خداروشکر این اشتباه رو نکردیم❌❌ به چشماشون نگاه میکنم، انگشت‌های ظریف‌شون، قلب کوچکشون که تند تند میزنه. ینی میخواستم بکشم شون؟؟ 😢😢😢 خدایا پناه بر تو😔 ممنونم که کمکم کردی تا صبر کنم و قوی باشم💪 حالا هم که دوقلو دارم باز گوشم پر شده از این حرفا: تو که هم دختر داری هم پسر، دیگه میخوای چیکار؟😐 روی صندلی مرکز سونوگرافی نشستم و اینا رو با خودم مرور میکنم که صدای خانومی توجهم رو جلب میکنه🗣 بغض داره ولی محکم حرف میزنه... داره به خانم منشی میگه که هیچکس حکیم تر از خدا نیست، اگه قسمت من اینه که بچه م نقص جسمی داشته باشه، من روی چشمام نگهش میدارم. برام مهم نیست بقیه چی فکر میکنن! 👀👀 هر طوری که هست پاره ی تن منه و ازش نمیگذرم!🧕 جمله ش که تموم شد، خداحافظی کرد و رفت ... احساس کردم روی ابرها راه میره و قلبش بین دستای خدا میزنه... 💖💖 گاهی چقدر امتحانات زندگی آدما بزرگه و چه لذتی داره دیدن قبول شدنشون...🎓 https://zil.ink/mehre_fereshteha
۶سال میگذرد ... اما من هنوز باخود زخم آن روزها را به دوش میکشم 😔 درد آن روزها گاهی گریبان گیرم میشود دردی که ناخواسته به جانم افتاد سقط...😭😭 نه نگاه کسی اهمیتی داشت 👀 نه ترسی از نداشتن رزق وروزی داشتیم ...💸 نه به هردلیلی که هییییچگاه برای من قابل تایید باشد برای گرفتن جان فرزندم ...👼 بارداری که نشد سالِم به اتمام رسد ...😭😭 ومن هنوز پس از سالها... برای فرزندی که نه‌آغوش خوش عطرش راتوانستم بو کنم 👶 نه لطیفی دستانش را لمس‌کنم ... ونه به تماشای صورت ظریف ومعصومش به تماشا بنشینم 😔😔 غمگینم ...😭😭😭 مگر میتوان گذشت از این هدیه ی خدا از این‌ گل خوش بوی بهشت اصلا مگر می شود مادری بگذرد از طعم ناب این شهد شیرین مگر می شود ...؟!! https://zil.ink/mehre_fereshteha
سلام بانو چشمانت را ببند انگشتان دخترت سارا را روی چشمانت تصور کن..👧 دفترش را آورده جلوی تو حالا دستانش را برداشته، که ببینی برای اولین بار توانسته بنویسد: مامان 🧕 با ذوووق بغلش می‌کنی و می‌دوی سمت آشپرخانه تا کیک تان در فر نسوزد...🎂🍮 دیگر بزرگ شده، خواستگار می‌آید و می‌رود.. بالاخره با امین ازدواج می کند...💑 دلت غنج میرود لباس عروس را که به تنش برانداز می کنی...🧖‍♀ روزگاری نمیگذرد که بارداری و زایمان دخترکت همه‌ی دغدغه‌ات شده...🤰🤱 و سال‌های بعد دختر و داماد و نوه هایت ساعات تنهایی ات را پر از شادی و خنده می کنند... تو رفتی از دنیا... چند نسل از سارا یت به جای مانده که برای هر کار خوبشان، خیری به تو می رسد، باورنکردنی... این نسل را قطع نکن... https://zil.ink/mehre_fereshteha
👩 : مانده بودم حیران و سرگردان... اصلا نمیدونستم باید چیکار کنم؟! نگاهی به بیبی چک مثبت انداختم و با حرص انداختمش تو سطل زباله.. خدا کنه اشتباه باشه... حالا به خانواده ها چی بگیم؟! جواب مردمو چی بدیم ؟! حتی نمیدونم چطور به نامزدم بگم؟! هنوز ۴ ماه تا عروسی مون مونده... اصلا هنوز که خبری نیست میرم میندازمش.. اره هر طور شده میندازمش اجازه نمیدم پشتم حرف در بیاد... ******** 👱‍♂: خانمم عزیزم مگه من و شما زن و شوهر نیستیم؟! مگه کار خلاف کردیم؟! مگه گناه کردیم؟! دلت میاد به انداختن این طفل معصوم فکر میکنی؟ مگه اون تقصیری داره؟ اصلا هم فکر حرفهای مردم نباش همین مردم اگه یکم بگذره بچه دار نشی هم هزار تا حرف دارن که بزنن من پشتتم..من باهاتم.. من و تو الان مامان و بابا داریم میشیم.. خوشحال باش.. عروسی هم یکم زودتر میگیریم و میریم خونمون و منتظر اومدن این فسقلی خوش قدم میشیم 😍 خوش قدم؟؟ بله هنوز نیومده وامی که برای خونه اقدام کرده بودمو جور کرده 👶 https://zil.ink/mehre_fereshteha