بسم الله الرحمن الرحیم
ستارهای در کهکشان
این سفر، سفر عشق است. سفری از تاریکی خویش به نور او، از تاریکی تا ستاره شدن در میان جمعی که به هم پیوستند و کهکشان شدند، نورانیتر از همهٔ کهکشانهای عالم؛ مقصد، سرچشمهٔنور، جایی که کسی خویشتن را فدای نور مطلق کرد تا تاریکی بر این عالم چیره نشود؛ و نورِ خدا، تا خودِ ابد روشن است و روشنایی میبخشد.
راستی، من که آدمِ سفرِ اینچنینی نبودم، من که آدم سختی کشیدن در سفر نبودم، همین تو نبودی که میگفتی وقتی که میخواهی به دیدار شاه بروی، باید شاهانه رفت؟ حالا چه شده است که اینچنین دست از خود شستی و رنج این سفر را به جان و تن خریدی؟ چه شد که منیتت را خاکِ چهلساله کردی و پای به راهِ شدن گذاشتی؟ نمیدانم، هیچ نمیدانم، در این راه باید دانستنها را کُشت، عقلها را حیران و حیرتزده رها کرد و به کوی عشق گریخت، جوابها همه آنجاست؛ سراسر نور و روشنی. اصلا مگر حسین علیه السلام و راه او را جز به نور عشق میتوان فهمید؟ با خود حدیثِ نفس میکنم شاید خداوند خواسته است تاریکی وجودم را به نورِ ستاگان این کهکشان، روشن کند تا من هم ستارهای شوم که نور حسین-علیه السلام- را گرفته. نمیدانم، همینقدر میدانم که با پای عقل به این سفر نمیروم، پای دلم مرا به این راه کشانده؛ عاشقی شیوهٔ "رندان بلاکش" باشد...
#کربلا
#عراق
#آسیا
💎@meisamee