بسم الله الرحمن الرحیم
بنویسید که اینگونه شده سرگشته
یک قدم رفته به خیمه دو قدم برگشته
روی برگشت ندارد به حرم، حق دارد
چه جوابی بدهد، بی علی اصغر گشته
طفل را زیر عبا برد، همه فهمیدند
پدر پیر خجالت زده مضطر گشته
نه فقط خیمه که از حالت واله شدنش
دیده ی لشگر کوفه به خدا تر گشته
آب میداد و نمیداد چه فرقی میکرد؟!
رفتنی بود دگر غنچه ی پرپر گشته
#امام_حسین_علیه_السلام
#محرم_الحرام
#شب_هفتم
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
ای اهل کوفه رحمی این طفل جان ندارد
خواهد که آب گوید اما زبان ندارد
دیشب به گاهواره تا صبح دست وپا زد
امروز روی دستم دیگر توان ندارد
هنگام گریه کوشد تا اشک خود بنوشد
اشکی که تر کند لب دور دهان ندارد
رخ مثل برگ پاییز لب چون دو چوبه خشک
این غنچه بهاری غیر از خزان ندارد
ای حرمله مکش تیر یکسو فکن کمان را
یک برگ گل که تاب تیرو کمان ندارد
شمشیر اوست آهش،فریاد او تلظی
جانش به لب رسیده تاب بیان ندارد
رحمی اگر که دارید یک قطره آب آرید
بر کودکی که در تن جز نیمه جان ندارد
با من اگر بجنگید تا کشتنم بجنگید
این شیره خواره بر کف تیغ و سنان ندارد
مادر نشسته تنها در خیمه بین زنها
جز اشک خجلت خود آب روان ندارد
تا با خدنگ دشمن روحش زند پر از تن
جز شانه امامش دیگر مکان ندارد
میثم به حشر نبود غیر از فغان و آهش
آن کو کزین مصیبت آه و فغان ندارد
غلامرضا سازگار
#امام_حسین_علیه_السلام
#محرم_الحرام
#شب_هفتم
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
سوره مبارکه نور آیه ۳۸.mp3
زمان:
حجم:
31.12M
ترجمه و توضیح آیات سوره مبارکه نور
آیه ۳۸
#امام_حسین_علیه_السلام
#محرم_الحرام
سوره مبارکه نور آیه ۲۱.mp3
زمان:
حجم:
55.51M
ترجمه و توضیح آیات سوره مبارکه نور
آیه۲۱
#امام_حسین_علیه_السلام
#محرم_الحرام
بسم الله الرحمن الرحیم
شعر ایرج میرزا مرثیه حضرت علی اکبر (ع)
رسم است هرکه داغ جوان دید، دوستان
رأفت برند حالت آن داغ دیده را
یک دوست زیر بازوی ِ او گیرد از وفا
وان یک ز چهره پاک کند اشک دیده را
آن دیگری بر او بفشاند گلاب و شَهد
تا تقویت کند دلِ مِحنت چَشیده را
یک جمع دعوتش به گُل و بوستان کنند
تا بر کنندش از دل خارِ خَلیده را
جمع دگر برای تسلّای او دهند
شرح سیاه کاری چرخ خمیده را
القصّه هر کسی به طریقی ز روی مِهر
تسکین دهد مصیبتِ بر وی رَسیده را
آیا که داد تسلیتِ خاطرِ حسین؟
چون دید نعش اکبرِ در خون تپیده را
آیا که غمگساری و اندُه بَری نمود
لیلایِ داغ دیدهٔ زحمت کَشیده را
بعد از پسر دل پدر آماج تیر شد
آتش زدند لانه مرغ پریده را
ایرج میرزا
علامه طباطبایی ره فرمودند: کاش ایرج میرزا این بیت آخر را به من می داد و من المیزان را به او می دادم( به نقل از آقای علوی بروجردی )
#امام_حسین_علیه_السلام
#محرم_الحرام
#شب_هشتم
#علی_اکبر_علیه_السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
گمان مدار که گفتم برو دل از تو بريدم
نفس شمرده زدم ، همرهت پياده دويدم
محاسنم به کف دست بود و اشک به چشمم
گهی به خاک فتادم گهی زجای پريدم
دلم به پيش تو ، جان در قفات ، ديده به قامت
خدای داند ودل شاهد است من چه کشيدم
دو چشم خود بگشا و سوال کن که بگويم
زخيمه تا سر نعش تو من چگونه رسيدم
ز اشک ديده لبم تر شد آن زمان که به خيمه
زبان خشک تو را در دهان خويش مکيدم
نه تيغ شمر مرا می کشد نه نيزه خولی
زمانه کشت مرا لحظه ای که داغ تو ديدم
هنوز العطشت می زد آتشم که ز ميدان
صدای يا ابتای تو را دوباره شنيدم
سزد به غربت من هرجوان وپير بگريد
که شد به خون جوانم خضاب موی سفيدم
کنار کشته تو با خدا معامله کردم
نجات خلق جهان را به خونبهات خريدم
بگو به نظم جهان سوز ميثم اين سخن از من
که دست از همه شستم رضای دوست خريدم
حاج غلامرضا سازگار
#امام_حسین_علیه_السلام
#محرم_الحرام
#شب_هشتم
#علی_اکبر_علیه_السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
دارد از جام ولایت باده میریزد زمین
ذره ذره داغِ فوق العاده میریزد زمین
شبه پیغمبر(ع) ندارد جای سالم در تنش
عضو عضوِ این پیمبر-زاده میریزد زمین
إرباً إربا یعنی آنجا که گلاب از برگ گل
قطره قطره میشود آماده میریزد زمین
پاره کرده ضربهٔ نیزه نخ تسبیح را
دانه دانه از دلِ سجاده میریزد زمین
از نفس افتاده و چشمش سیاهی رفته است
جویِ خون از پیکری افتاده میریزد زمین
گل که پرپر شد همه گلبرگهایش بی رمق
با نسیمی، با تکانی ساده میریزد زمین
میرساند با سرِ زانو خودش را یک پدر
اشک از چشمانِ یک دلداده میریزد زمین
میرود با دست لرزان…دارد از بین عبا
تکه تکه پیکرِ شهزاده میریزد زمین!
شاعره مرضیه عاطفی
#امام_حسین_علیه_السلام
#محرم_الحرام
#شب_هشتم
#علی_اکبر_علیه_السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
که از داغ جوان مرد به او حق بدهید
هر که از اشک روان مرد به او حق بدهید
بار داغ پسر از قد پدر معلوم است
هر که از بار گران مرد به او حق بدهید
قامتش خم شده تا قد پسر راست شود
هر که از قد کمان مرد به او حق بدهید
جگرش ریش شده دست خودش نیست که نیست
هر که از حزن نهان مرد به او حق بدهید
می دود سوی پسر گر شنود آهش را
هر که از راه دوان مرد به او حق بدهید
ماتم گل طرفی خنده مردم طرفی
هر که از زخم زبان مرد به او حق بدهید
باید از مرگ جوان آه فقط آه کشید
هر که از آه و فغان مرد به او حق بدهید
اسماعیل روستائی
#امام_حسین_علیه_السلام
#محرم_الحرام
#شب_هشتم
#علی_اکبر_علیه_السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
باد آمد سحاب را گم کرد
اشک از دیده خواب را گم کرد
رفت از دست در افق امید
تشنه کامی سراب را گم کرد
در ستیغ و محاق نیزه و تیر
شمسِ حق ماهتاب را گم کرد
خضر عشاق گرم دیدن بود
سیل اشک آمد آب را گم کرد
علی اکبر که بر زمین افتاد
آسمان آفتاب را گم کرد
آنچنان زخم روی زخم آمد
که عدو هم حساب را گم کرد
خواست تا خیمه پر کشد اما
شیر زخمی عقاب را گم کرد
پدر آمد به یاریش برود
من بمیرم رکاب را گم کرد
پسر بوتراب بین تراب
نوه ی بوتراب را گم کرد
جلد قرآن خویش پیدا کرد
برگه های کتاب را گم کرد
#امام_حسین_علیه_السلام
#محرم_الحرام
#شب_هشتم
#علی_اکبر_علیه_السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
حرم غرق تماشا بود آن ساعت که جان دادی
نگاهم مثل دریا بود آن ساعت که جان دادی
پریشان می شوم وقتی پریشان می شود زلفت
نگاهت گرم و گیرا بود آن ساعت که جان دادی
دلم لرزید و می دیدم به روی خاک افتادی
تن تو اربا اربا بود آن ساعت که جان دادی
نکش پا بر زمین ای گل که جانم میرسد بر لب
حرم تنهای تنها بود آن ساعت که جان دادی
صدای خنده ی دشمن به گوشم میرسد اما
عزادار تو زهرا بود آن ساعت که جان دادی
تورا بین عبا چیدم شبیه ابر باریدم
فغان و روضه برپا بود آن ساعت که جان دادی
تمام دشت اکبر شد جدا از هم جدا از هم
زمان اشک لیلا بود آن ساعت که جان دادی
به غارت رفته اعضای تو ای ماه منیر من
برایم شام یلدا بود آن ساعت که جان دادی
به ضرب نیزه ها واشد تن تو شبه پیغمبر
نگاهت مثل طاها بود آن ساعت که جان دادی
َ
یکی با سنگ میزد دیگری با نیزه و خنجر
سر جسم تو دعوا بود آن ساعت که جان دادی
بیا و چشم خود واکن که جان دادم کنار تو
دلم غرق تمنا بود آن ساعت که جان دادی
گذشت آب از سرم وقتی تورا سوی حرم بردم
ندیدی خیمه غوغا بود آن ساعت که جان دادی
بیا و عمه زینب را ببر از بین نا محرم
نگاهت سوی سقا بود آن ساعت که جان دادی
سعید مرادی
#امام_حسین_علیه_السلام
#محرم_الحرام
#شب_هشتم
#علی_اکبر_علیه_السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
به میدان مثل حیدر آمد و طوفان به راه انداخت
یکی بود و عجب ترسی به جان یک سپاه انداخت!
به خود لرزید لشکر، یک قدم حتی عقب تر رفت
به خیل جمعیت وقتی که چرخید و نگاه انداخت
پیمبرصورت و سیرت، علی هیبت، حسن طینت
سران جنگ را هم اینچنین در اشتباه انداخت
کسی در پاسخ “هل من مبارز؟” نیست، حرکت کرد
خروشید و یکایک دست و پا در بین راه انداخت
به لشکر زد، رجز می خواند و می چرخید با شمشیر
صد و هشتاد سر را با کلاه و بی کلاه انداخت!
چنان طوفان پاییزی که در جنگل به پاخیزد
سر و دست یلان خیره سر را مثل کاه انداخت
کسی با او نمی جنگید رو در رو، پلنگی پست
کمین از پشت کرد و نیزه بر پهلوی ماه انداخت
الهی بشکند دستی که از بالای زین او را
میان گرگ های زخم خورده، بی پناه انداخت
هزاران تیغ بالا رفت، پایین رفت، بالا رفت …
تصور کن عجب جنگی علی اکبر به راه انداخت!
پدر این صحنه را طاقت نمی آورد، زود آمد
علی را دید و خود را بر زمین از اسب، آه… انداخت
علی سلیمیان
#امام_حسین_علیه_السلام
#محرم_الحرام
#شب_هشتم
#علی_اکبر_علیه_السلام
3.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعری معروف ایرج میرزا ، که علامه طباطبایی ره صاحب المیزان فرمودند ، ای کاش ایرج میرزا این شعر را به من می دادند و در عوض تفسیر المیزان را به او می دادم.
#امام_حسین_علیه_السلام
#محرم_الحرام
#علی_اکبر_علیه_السلام
#علامه_طباطبایی_ره