ایتا - ‹ ملت عشق؛

گرم صحبت بود با آن خواهر کوچکترش
تا بپوشد خنده های نابجای خویش را

189 مشاهده11:52

می درخشید از میان تیرگی ها گردنش
چون تکان می داد زلف مشک سای خویش را

187 مشاهده11:52

گفته بودم " بعد ازین باید فراموشش کنم"
دیدمش وز یاد بردم گفته های خویش را

180 مشاهده11:52

دیدم و آمد به یادم دردمندی های دل
گرچه غافل بود آن مه مبتلای خویش را

182 مشاهده11:53

این چه ذوق و اضطراب ست؟ این چه مشکل حالتی ست؟
با زبان شکوه پرسیدم خدای خویش را

190 مشاهده11:53

تا به من نزدیک شد، گفتم "سلام ای آشنا"
گفتم اما هیچ نشنیدم صدای خویش را

204 مشاهده11:53

کاش بشناسد مرا آن بی وفا دختر "امید"
آه اگر بیگانه باشد آشنای خویش را

207 مشاهده11:53

-اخوان ثالث

212 مشاهده11:53

مرجعم سالی دو بار از ماه میگیرد سراغ
من به تقلیدش تمام سال در فکر تو ام(:

207 مشاهده13:09

رفتیمو داغمان به دل هیچکس نماند؛

210 مشاهده13:12

آمدی قصه ببافی که مُوَجه بروی؟! 
در نزن، رفته‌ام از خویش کسی منزل نیست ..

1 مشاهده13:12

- یه خیابون هست طرفای پاسداران تهران؛
اسم کوچه هاش همه برگرفته از
عاشق و معشوق های ادبیات ایرانه ؛
شیرین، خسرو، فرهاد، لیلی . .
همه شون بن بستن :)

1 مشاهده13:13

مطالب بعدی