eitaa logo
ملت دانا
2.3هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
7هزار ویدیو
37 فایل
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ابتدا فکر میکردم که مملکت وزیر دانا می‌خواهد، بعد فکر کردم شاید شاه دانا میخواهد، اما اکنون میفهمم" ملت دانا " می‌خواهد امیر کبیر ارتباط با ادمین : @OneLikeYou
مشاهده در ایتا
دانلود
ملت دانا
در لحظه‌ی شهادت‌؛ لبخند‌ زیبایی بر‌ لبانش‌ بود! بعدها‌ پیغام‌ داد‌ و‌ گفت: «این‌ بالاترین‌ افتخار‌ ب
در اداره خیلی سعه‌ی صدر در برخورد با مراجعه‌کنندگان داشت. یادمه پیرمردی آمده بود که به سختی گوش‌هایش می‌شنید. علی آقا یکی دو ساعت معطل شد تا کار آن پیرمرد به نحو احسن انجام شود. ذره‌ای اخم و ناراحتی در وجودش نمی‌دیدم. 🇮🇷 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج https://eitaa.com/joinchat/894239032Cd1a5cdbb50  👆
ملت دانا
⭕️رفیق 📌شهید مهدی زین‌الدین به روایت شهید حاج قاسم سلیمانی ... 🇮🇷 #شهید_مهدی_زین_الدین #شهید #شاهد
ترکش به سرش خورده بود. او را به بیمارستان صحرایی بردیم. از شدت خونریزی، مدتی بی هوش بود. یک دفعه از جـا پرید! گفت: «بلـند شو! باید بـرویم خـط !» هرچی اصرار کردیم بی فایده بود. در طی راه از ایشان پرسیدم: «شما بیهوش بودی؛ چه شد که یک دفعه از جا بلند شدی و ..؟! » خیلی آرام گفت: «وقتی توی اتاق خوابیده بودم، یکباره دیدم خانم فاطمه زهرا (س) آمدند داخل» به من فرمودند: «چـرا خوابیدی !؟» گفتم: «سرم مجروح شده، نمی توانم ادامه دهم !.» ایشان دستی به سر من کشیدند و فرمودند: «بلند شو، بلند شو، چیزی نیست؛ برو به کارهایت برس ..» 🇮🇷 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج https://eitaa.com/joinchat/894239032Cd1a5cdbb50  👆
ملت دانا
ترکش به سرش خورده بود. او را به بیمارستان صحرایی بردیم. از شدت خونریزی، مدتی بی هوش بود. یک دفعه ا
ارادتش به مقام معظم رهبری شهره بود تا جایی که گاهی پیشانی‌بندش قبل از اعزام به عملیات، لبیک یا خامنه‌ای بود. مصطفی با این مقتدا جلو رفت و در اسم ایشان متوقف نشد. همیشه می‌گفت: آدم نباید توی هیئت گیر کنه و فکر کنه همه‌ چیز فقط به روضه رفتنه. مهم اینه که رفتار و اعمال‌مون مثل امام حسین و حضرت عباس باشه، و گرنه توی اسم امام حسین گیر می‌کنیم و رشد نمی‌کنیم! 🇮🇷 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج https://eitaa.com/joinchat/894239032Cd1a5cdbb50  👆
ملت دانا
ارادتش به مقام معظم رهبری شهره بود تا جایی که گاهی پیشانی‌بندش قبل از اعزام به عملیات، لبیک یا خامنه
همین جوان ها که اسلحه دست گرفته و با محمد و نیروهایش می جنگیدند، وقتی به اسارت درمی‌آمدند، از اخلاق و رفتار محمد دچار حالتی می شدند که افکار گذشته را کنار می‌گذاشتند و از محمد چاره جویی می کردند. بسیاری از این زندانیان از محمد می خواستند که برنامه‌ای اجرا کند تا دیگر جوان‌ها در دامان ضد انقلاب نیفتند. 🇮🇷 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج https://eitaa.com/joinchat/894239032Cd1a5cdbb50  👆
ملت دانا
همین جوان ها که اسلحه دست گرفته و با محمد و نیروهایش می جنگیدند، وقتی به اسارت درمی‌آمدند، از اخلاق
ایشان در محل کار با نشستن مخالف بود. همیشه سعی می کرد در محل کار اصلا بیکار نماند. به بچه ها هم توصیه می‌کرد اگر بیکار بودید سر یک موضوع کاری فکر کنید اما بیکار نمانید. می‌گفت در دعای ابوحمزه داریم که می فرمایند: اللهم اعوذ بک من الکسل و الفشل ... . از تنبلی و سستی به خدا پناه می‌برم. واقعا ایشان این خصلت را داشت. از تنبلی و بیکاری متنفر بود. 🇮🇷 ⛔️ 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج https://eitaa.com/joinchat/894239032Cd1a5cdbb50  👆
ملت دانا
ایشان در محل کار با نشستن مخالف بود. همیشه سعی می کرد در محل کار اصلا بیکار نماند. به بچه ها هم توصی
⭕️فرازی از وصیت نامه شهید: 📌مراسم دعا و عزاداری را که در محیط دانشگاه برگزار می کنید، سعی تان در این باشد که از شور و حال بهتر برخوردار باشد. باز این جمله را می گویم که نکند خدای ناکرده تنها درس را هدف خود قرار دهید. امیدوارم که همراه علم و تزکیه بتوانید همگی تان عامل به اهداف شهدا باشید. در دعاهای کمیل و ندبه و نماز جمعه شرکت فعال داشته باشید، فعالیتهای فرهنگی و نظامی و عقیدتی خود را بیشتر کنید و خانواده های شهدا را فراموش نکنید و هر چند گاه یک بار به دیدن آن ها بروید. امیدوارم در امور درسی و دینی فعالتر باشید. 🇮🇷 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج https://eitaa.com/joinchat/894239032Cd1a5cdbb50  👆
ملت دانا
⭕️فرازی از وصیت نامه شهید: 📌مراسم دعا و عزاداری را که در محیط دانشگاه برگزار می کنید، سعی تان در ای
بعد از شهادتش فهمیدیم که سرپرستی پنج شش خانواده را بر عهده داشت. در پایگاه شیراز، معماری به نام قبادی بود که برای نجات یک مقنی از چاه، خفه شد. جواد از آشپز رستوران خواسته بود از همان غذایی که تیمسار و افسران می خورند به خانواده قبادی هم بدهند و خودش پول آن را حساب می کرد. 🇮🇷 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج https://eitaa.com/joinchat/894239032Cd1a5cdbb50  👆
ملت دانا
بعد از شهادتش فهمیدیم که سرپرستی پنج شش خانواده را بر عهده داشت. در پایگاه شیراز، معماری به نام قباد
⭕️ دلنوشته‌ی شهید: خدایا! چه کسی بهتر از تو می‌شنود؟ چه کسی بهتر از تو می‌بیند؟ خدایا اگر تو ما انسان‌ها را نمی‌شنیدی و نمی‌دیدی چه بیچاره بودیم. اگر تو ما را نمی‌خواستی کدام خواستنی به درد ما می‌خورد؟ 🇮🇷 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج https://eitaa.com/joinchat/894239032Cd1a5cdbb50  👆
ملت دانا
⭕️آزمون مهم تر 📌شاید همین کار شهادت رو روزیش کرده... 🇮🇷 #شهید_محمد_گرامی #شهید #شاهد #شهادت #شهدا #
⭕️ قدرت ایمان و خواست خدا 📌گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میشه. صدای اومد . احمد آهسته رفت سمت نمازخانه. دنبالش رفتم و گفتم: احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره اما گوش نداد و رفت ... مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه... همه رو به صف کرده بودند و آماده امتحان بودیم اما بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم. نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد! همه داشتند توی کلاس پچ پچ می کردند که یک دفعه درب کلاس باز شد. معلم با برگه های امتحانی وارد شد. همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه! بعد هم یکی از بچّه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن. هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد و مثل بقیه نشست و امتحانش را داد ... 🇮🇷 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج https://eitaa.com/joinchat/894239032Cd1a5cdbb50  👆
ملت دانا
⭕️ قدرت ایمان و خواست خدا 📌گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میشه. صدای #اذان اومد . احمد آهسته ر
نصف شب از شناسایی برگشته بود وقتی می‌بیند بچه‌ها توی چادر خوابیدند همان جا بیرون چادر می‌خوابد بسیجی آمده بود نگهبان بعدی را بیدار کند می‌بیند کسی بیرون چادر خوابیده است با قنداق اسلحه به پهلویش می‌زند و می‌گوید:پاشو،نوبت پست شماست. آقا مهدی هم بلند می‌شود، اسلحه را می‌گیرد و می‌رود صبح زود نگهبان به آن بسیجی میگوید چرا دیشب من را بیدار نکردی؟ وقتی به محل نگهبانی می‌روند ،می‌بینند فرمانده لشگر دارد نگهبانی می‌دهد. 🇮🇷 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج https://eitaa.com/joinchat/894239032Cd1a5cdbb50  👆
ملت دانا
نصف شب از شناسایی برگشته بود وقتی می‌بیند بچه‌ها توی چادر خوابیدند همان جا بیرون چادر می‌خوابد بسیجی
من که نتوانستم در طول عمرم، از این اقیانوس بیکران الهی یعنی جهاد فی سبیل الله بهره ببرم، ولی همواره در تلاشم تا خود را با چاکری مجاهدان مخلص، خاک پای آن‌ها سازم. 🇮🇷 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج https://eitaa.com/joinchat/894239032Cd1a5cdbb50  👆
ملت دانا
من که نتوانستم در طول عمرم، از این اقیانوس بیکران الهی یعنی جهاد فی سبیل الله بهره ببرم، ولی همواره
سالگرد ازدواجمان بود. فکر نمی‌کردم که یادش باشد. داشت توی زیرزمین خانه کار می‌کرد. مغرب شد. با همان لباس خاکی و گچی رفت بیرون و با دسته گل و شیرینی برگشت. گفتم: تو این‌طوری با این سر و وضع رفتی شیرینی‌فروشی؟ گفت: آره مگه چه اشکالی داره؟ سالگرد ازدواجمونه؛ نباید شیرینی و گل می‌گرفتم؟ گفتم: وقتای دیگه اگه خط اتوی لباست می‌شکست، حاضر نبودی بری بیرون! گفت: آره، اما اگه می‌خواستم لباس عوض کنم، شیرینی‌فروشی تعطیل می‌شد. 🇮🇷 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج https://eitaa.com/joinchat/894239032Cd1a5cdbb50  👆
ملت دانا
سالگرد ازدواجمان بود. فکر نمی‌کردم که یادش باشد. داشت توی زیرزمین خانه کار می‌کرد. مغرب شد. با همان
یک روز گرم تابستان مهدی همراه با بچه‌های محل سه تا تیم شده بودند و فوتبال بازی می‌کردند. تیم مهدی یک گل عقب بود. عرق از سر و روی بچه‌ها می‌ریخت. اُوت آخر بود، چیزی به بازنده شدن تیم نمانده بود. توپ رفت زیر پای مهدی که یک مرتبه صدای مادرش از روی تراس خانه بلند شد: مهدی... آقا مهدی! برای ناهار نون نداریم، برو از سر کوچه نون بگیر برای ظهر. همه‌ی بچه‌ها منتظر بودند مهدی بازی را ادامه بدهد، اما در کمال تعجب، مهدی توپ را به طرف بچه‌ها پاس داد و خودش دوید تا برای مادر نان بخرد! 🇮🇷 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج https://eitaa.com/joinchat/894239032Cd1a5cdbb50  👆
ملت دانا
یک روز گرم تابستان مهدی همراه با بچه‌های محل سه تا تیم شده بودند و فوتبال بازی می‌کردند. تیم مهدی یک
از در آمد تو گفت: لباس های نظامی من کجاست؟ لباس هام رو بیارین. رفت توی اتاقش، ولی نماند. راه افتاده بود دور اتاق. شده بود مثل وقتی که تمرین رزم تن و تن می‌داد. ذوق‌زده بود. بالاخره صبح شد و رفت. فکر کردیم برگردد، آرام می‌شود. چه آرام‌شدنی! تا نقشه ی عملیات را کامل کند و نیرو ها را بفرستد منطقه، نه خواب داشت، نه خوراک. می‌گفت: امام فرموده اند خودتون رو برسونید کردستان. سر یک هفته، یک هواپیما نیرو جمع کرده بود. 🇮🇷 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج https://eitaa.com/joinchat/894239032Cd1a5cdbb50  👆
ملت دانا
از در آمد تو گفت: لباس های نظامی من کجاست؟ لباس هام رو بیارین. رفت توی اتاقش، ولی نماند. راه افتاده
چیزی که نمی‌دانید عمل نکنید. ادای کسی را در نیارید. بدون علم درست وارد کاری نشوید مخصوصا دین؛ اول واجبات بعد مستحبات مؤکد مثل کمک به پدر و مادر و دور و بری‌ها.. نه حج و کربلا صد بار... بدون این کارها؛ هیئت و زیارت با توجه به نیاز با توجه به دین و سیدالشهدا، مستثنی است و فقط قال الله: افضل الاعمال بر والدین و اولادها. 🇮🇷 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج https://eitaa.com/joinchat/894239032Cd1a5cdbb50  👆
ملت دانا
چیزی که نمی‌دانید عمل نکنید. ادای کسی را در نیارید. بدون علم درست وارد کاری نشوید مخصوصا دین؛ اول وا
یک قطعه برای سازمان شده بود بحران امنیت ملی؛ این یعنی تحریم. مگر می‌شد با این تحریم‌ها کار کرد. مصطفی آن قدر از آن قطعه وارد کرد که تا مدت‌ها کار سازمان را راه می‌انداخت. همه می‌گفتند هر کسی غیر از مصطفی می‌خواست آن را تأمین کند، در آن زمان یک‌صدمِ این هم نمی‌توانست وارد کند. قطعه را داد به چند تا از بچه‌های قدیمی که می‌شناخت‌شان. داد که از رویش بسازند. به وارد کردن راضی نبود. ریسکش بالا بود، ولی می‌خواست نتیجه بگیرد. زمان می‌برد، اما مصطفی صبور بود، می‌گفت: وقتی می‌تونیم خودمون بسازیم، چرا باید ارز از کشورمون بره بیرون؟ مدام پیگیری می‌کرد و همه‌جوره هوای‌شان را داشت. به یک گروه هم نداد، کار را به چند تا مرکز دانشگاهی سپرد. طول کشید، اما دست آخر بچه‌ها قطعه را ساختند، تست کردند و جواب گرفتند. حالا مصطفی نیست پای قرارداد تولید انبوه.. 🇮🇷 ⛔️ 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج https://eitaa.com/joinchat/894239032Cd1a5cdbb50  👆
ملت دانا
⭕️کار مومن نشد ندارد... 🇮🇷 #شهید_محمد_ابراهیم_همت #شهید #شاهد #شهادت #شهدا #انقلاب_اسلامی #جمهوری_ا
تیرماه 1365 برای گرفتن عکس از عملیات کربلای یک که منجر به آزادسازی مهران شد، عازم ارتفاعات قلاویزان شدیم در آن منطقه صدایی نظرم را جلب کرد، برگشتم، رزمنده‌ای با خنده گفت : برادر، یک عکس هم از ما بگیر گفتم : شرمنده، تعداد کمی فیلم برایم مانده، دنبال سوژه‌ام ... گفت : حتما باید باید شهید یا زخمی بشیم تا سوژه پیدا کنی؟ با شرمندگی گفتم : نه برادر این چه حرفیست ؛ من در خدمتم نشست، چفیه اش را به سر بست و با زدن عطر "تی رز " به خودش ، صدای خنده بچه ها بلند شد ... عکس که گرفتم کلی تشکر کرد هنوز چند قدم از او جدا نشده بودم که خمپاره ای کنارمان خورد ، با عجله برگشتم او را ببینم دیدم او هم به خیل شهدا پیوسته بود ... 🔹خاطره‌ای از عکاس سید مسعود شجاعی طباطبایی 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج https://eitaa.com/joinchat/894239032Cd1a5cdbb50  👆
ملت دانا
تیرماه 1365 برای گرفتن عکس از عملیات کربلای یک که منجر به آزادسازی مهران شد، عازم ارتفاعات قلاویزان
خبرنگاری که از ژاپن آمده بود، پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی لبخندی زد. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم، تا هر زمان که اسلام در خطر باشد ... و ما دست در دست همه ی مظلومان این کره ی خاکی، به جنگ همه ی نامردها و ظالمان می رویم. 🇮🇷 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج https://eitaa.com/joinchat/894239032Cd1a5cdbb50  👆
ملت دانا
خبرنگاری که از ژاپن آمده بود، پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی لبخندی زد. سرش را بالا گر
برادرانه که باهم حرف می‌زدیم و حرف از شهادت که به میان می آمد می‌گفت شهادت لیاقت میخواهد و نصیب هرکسی نمیشود در مورد حجاب و عفاف یادم هست که حدوداً یک ماه قبل از شهادت می‌گفت آدم برای ناموسش زنده است و خیلی ها سر این موضوع غیرت داشتند و رفتند و به شهادت رسیدند... 🇮🇷 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج https://eitaa.com/joinchat/894239032Cd1a5cdbb50  👆
ملت دانا
برادرانه که باهم حرف می‌زدیم و حرف از شهادت که به میان می آمد می‌گفت شهادت لیاقت میخواهد و نصیب هرکس
⭕️کمتر از 15 سال سن داشت ولی جمله‌ای سوزاننده دارد که با آن می‌خندد به ریش تمام دنیا پرستانی که مغبون دو عالمند. 📌می‌گوید: «همه خیال می‌کنند جنگ، سر من یک کلاه گشاد گذاشته، اما این منم که سر زندگی را گول مالیدم!!» 🇮🇷 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج https://eitaa.com/joinchat/894239032Cd1a5cdbb50  👆
ملت دانا
⭕️کمتر از 15 سال سن داشت ولی جمله‌ای سوزاننده دارد که با آن می‌خندد به ریش تمام دنیا پرستانی که مغبو
در جلساتی که برای هماهنگی فعالیت‌های ضد رژیم داشتیم بهترین نظرات را محمود ارائه می‌کرد. همه‌ی جوانب را می‌سنجید و بعد نظر می‌داد. معمولا کسی روی نظر محمود حرفی نمی‌زد. دانشجویانی که تفکرات انحرافی داشتند محمود را به خوبی می‌شناختند. اجازه نمی‌دادند که محمود در حلقه‌ی بحث آن‌ها وارد شود! چون به زیبایی تمام استدلال‌های آن‌ها را رد می‌کرد. 🇮🇷 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج https://eitaa.com/joinchat/894239032Cd1a5cdbb50  👆
♨️پاسخ به شخصی که ادعا می‌کند 👈انقلاب اسلامی کار غرب بوده! 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🆔@MellatDana ملت دانا