eitaa logo
منبرها
24 دنبال‌کننده
8 عکس
11 ویدیو
176 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بهشتی مقام معظم رهبری ، و خیلی آقایان دیگر . امام هی ایشان را میخواست میرفت می آمد ، یک کسی میگفت به یکی از این آقایان که بود گفتن که آقا بلاخره شما جلو بنی صدر وایسید مصاحبه کنید ،حرف بزنید اینکه نمیشود هرچه دلش می خواهد می گوید. ♦️حرف قشنگی زد ، گفت دو نفر آمدند پیش حضرت علی علیه السلام دوتا زن سر یک بچه ای دعوایشان بود، من این قصه رو تو ختم آن آقا گفتم. سر یک بچه ای دعوایشان بود، این می گفت مال من است او می گفت مال من است خب دوتا که نمیشود یکیشان مادر یکیش نامادری، الان آزمایش ژنتیک آمده و میفهمند بچه مال کیه ؟ اونموقع که معلوم‌نبود. حضرت دید اینها دعوا میکنند مادر معلوم نیست ، گفت عیبی ندارد آقا بروید یک شمشیر بیاورید ، آقا میخواهی چکار کنی؟ گفت بچه را نصف میکنم از وسط، نصفش را میدهم به تو نصفش را به تو، مادره گفت نه آقا بچه مال من نیست مال اونه. بچه مال اونه بهش بدهید. حضرت امیر که اینکار را نمیکرد که‌ معلوم است نمیکند اینکار را‌ . روشن است‌ . قضاوت است‌ حضرا فرمود بچه را بدهید به این ، عه آقا اینکه گفت من مادرش نیستم ، گفت اتفاقا این مادرش است که دلش سوخت ، گفت من حاضرم از بچه م بگذرم ولی نصف نشود‌. آن آقا گفته بود این انقلاب بچه ی ماست . بنی صدر نامادری است ، دلش نسوخته که خورد هم بشود شده . ولی ما نمی توانیم از این انقلاب بگذریم باید حفظش کنیم خیلی جاها سکوت می کنیم برای اینکه اصل نظام اصل دین حفظ بشود . کنترل خشم یکی از هدایاییست که انسان در میزان و سنجش اعمال میبرد. حالا یک سه چهارتا راهش را هم بهتان عرض میکنم اگر عصبانی شدید: ۱. در روایت داریم اگر عصبانی شدید سجده کنید . سجده این حدیث است‌ . ۲. وضو بگیرید ، اذا غضِبَ اَحَدُکُم فَلیَتَوَضَّوا و الیَغتَسِل، غسل کنید یا صورتتان را بشویید حالا شاید این اغتسال به معنای شست و شو باشد ‌. آب به خودتان بزنید. چون، فَاِنَّ الغَضَب مِن النّار غضب از آتش است آب خاموشش می کند. ♦️ تو بعضی روایات داریم که تغییر مکان بدهید؛ اگر نشستید بلند شوید اگر ایستادید جایتان را عوض کنید ، پیغمبر عصبانی میشد جایش را عوض میکرد. تو بعضی روایات داریم حَوقَله بگویید لا حولَ و لا قُوَّهَ الّا بالله العلی العظیم، یا حتی صلوات برمحمد و آل محمد. قبول داریم بخشی از عصبانیت ارثی لست ژنتیکی است ، اما قابل تغییر است . مطمئن باشید کسی نگوید ما نسل در نسلمان عصبانی بودیم نه ، قابل تغییر است . .خب رد شویم دیگر خسته تان نکنیم. ♦️چهار هدیه برای میزان می خواهیم ، اولیش کظم غیظ ، کنترل خشم که یک مقداری توضیح دادیم خدمت شما که یکی از مرکبهای بهشت است ، و الکاظِمینَ الغیظ ، من یک چیزی برایتان عرض کنم یادم رفت ، بعد بر می گردم . پیغمبر گرامی اسلام که این روایت از حضرت عیسی هم هست ، یک وقتی تو جمع اصحاب فرمودند: بترسید از غضب خدا ،خود شماها هم می گویید دیگر . خودشماها هم روزی ده بار حداقل تو نماز می گویید غیرِ المغضوبِ عَلَیهِم خدا میفرماید ؛ ببینید غضب خدا تو دنیا این است که دیگر به انسان نگاه نمی کند. در آخرت هم جهنم تجلیِ غضب خداست. خوب گوش بدهید این حدیث را ، یک کسی سوال کرد از پیغمبر خدا ؛چی خیلی سخت است ؟ فرمود : غضب خدا، اگر غضب خدا شامل آدم شود آدم بدبخت است . همان آقا پرسید یا رسول الله چجوری غضب خدا فروکش میکند؟ فرمود : اَن لا تَغضِبوا شما به مردم غضب نکنید . اگر شما با خانومت دعوایت شد خشمت را کنترل کردی، خانوم با آقا دعوات شد خشمت را کنترل کردی ، محل کارت یک کارمندی یک ارباب رجوعی صدایش درآمد اما شما کنترل کردی، خدا روز قیامت می گوید من که خالق اینم این بنده ی من است خشمش را کنترل کرد آنوقت من؟ اینجاست که در واقع فرمود؛ یکبار دیگر حدیث را میخوانم : اَشَدُّ الاشیاء بدترین چیز غضب خداست ، راه غلبه بر غضب خدا این است که انسان خشمش را کنترل کند. خب این یکی‌. چهارتا هدیه دارد میزان . کظمُ الغیظ. ۲. وَرَعُ الصادق ؛ تقوای راست . یعنی چی؟ مگر تقوای دروغ هم داریم ؟ بله ک. بعضی ها تقوایشان ظاهری است به قیافه ست به تیپ است. تقوای صادق وَرَع یعنی خویشتنداری . اگر یک کسی توانست، آقایان خواهرها، این جمله را دقت کنید روایت است. توانست از حرام‌ راحت عبور کند ، این را می گویند وَرع. و لذا تو روایت داریم : اَورَعُ الناس مَن وَقَفَ عندَ الشُّبَهات با ورع ترین مردم کسی است که نه تنها گناه نمی کند شبهات هم‌دوری میکند. ♦️ یک خانومی آمده بود یک وقتی من خدمت یکی از علما بودم خدا حفظ کند حضرت آیت الله عظمای مظاهری که الان در اصفهان تشریف دارند ما خب سالها خدمت ایشان تلَمُّس کردیم ایشان هم به ما خیلی محبت دارد من دوسال قبل رفتم‌مسجدشان در اصفهان بعد از نماز صبح ایشان تفسیر می گوید دیگر فرمودند شما امروز صحبت کن‌ . خودشان صحبت نکردند‌ خیلی به بنده محبت دارند ایشان ، یک وقت یک خانومی آمده بود خیلی وسواس داشت ، توی
شدند عصبانی شد . فَلمّا رَجَع موسی قرآن می گوید موسی برگشت غضبان با عصبانیت. خدا نمی گوید بهش چرا عصبانی شدی؟ آنقدر ناراحت شد که یقه ی برادرش را گرفت زد به دیوار که ناراحت دید مردم بلاخره خدا را گذاشتند کنار. گوساله می پرستند. برادرش گفت : یابنَ اُم پسر مادر، من را میکشی الان چکار داری میکنی؟ آخه چرا اینطور شد ؟ ♦️حضرت یونس سی سال فریاد زد دو نفر بهش ایمان آوردند، یک عابد یک عالم . خب آدم اذیت می شود‌ . ما الان ده تا منبر می رویم کسی گوش نمی دهد ناراحت می شویم ، سی سال یک کسی منبر برود آن هم پیغمبر خدا ، قرآن می فرماید : و ذَّالنونِ اذ ذَهبَ مُغاضِبا ، اذ ذَهَبَ مُغاضِبا، مغاضب یعنی با غضب با ناراحتی . بله خب گاهی انسان ، حضرت امام تو کاپیتلاسیون عصبانی شد فریاد زد ، این برای چیه ؟ برای اینکه دارند کشوری را استعمار می کنند . این خشم مقدس است . خشم مقدس خشمی است که اتفاقا روایت داریم ؛ مومن اگر منکر ببیند و بی تفاوت باشد این مُرده هست . ذلکَ مَیِّتُ الاَحیاء ، این مرده ی متحرک است که بی تفاوت است . ♦️ اما مقصود ما از خشمی که منفی است همین که زن آدم را عصبانی می کند ماشین تو خیابان بوق میزند ، یکی دعوایش می شود با آدم ، این چیزهایی که بین خودمان است . آقایان خواهرها کنترل خشم که حالا من راه هایش را هم ‌می گویم که خیلی ارزش دارد خیلی. من یک حدیث برایتان بخوانم خیلی قشنگ است این را حفظش کنید. تند میخوانم چون یکمی هم امشب دیر شده ، امام سجاد علیه السلام‌فرمود : خدا دوتا قدم را خیلی دوست دارد ، دوتا قطره را هم خیلی دوست دارد ، دوتا جوهر هم‌خیلی دوست دارد ، میشود شش تا، این شش تا را امشب حفظ کنید . دوتا قدمی که خدا خیلی دوست دارد یکی قدمی که آدم در راه خدا بردارد جهاد برود جنگ برود خدمت به مردم ، دوم قدمی که برای صله رَحم ادم برمیدارد. خانه فامیل. خدا این دوتا قدم را خیلی دوست دارد. مَا مِنْ خُطْوَةٍ أَحَبَّ إِلَى اَللَّهِ مِنْ خُطْوَتَيْنِ دوتا قدم پیش خدا خیلی محبوب است یکی قدم برای خدا برداری یکی قدم برای رَحم. ♦️دوتا قطره را هم خدا خیلی دوست دارد، مَا مِنْ قطرَهِ أَحَبَّ إِلَى اَللَّهِ مِنْ قَطرتِيْنِ . یکی قطره ی اشک از خوف خدا ، یکی هم قطره ی خون شهید . معلوم است دیگر هردویشان با ارزش است . ♦️دوتا جرعه ، جرعه یعنی چیزی که آدم یک خورده میرود پایین قورت می دهد، دوتا چیزی که آدم‌قورت می دهد ، یک جُرعَهُ مُصیبتِ آدم مصیبت دیده فرو ببرد. گله نکند شِکوه نکند. یکی هم جرعَهُ ، در روایت دارد غیظِ جرعه ی خشم‌، عصبانی شدی ببری پایین. یک کسی به قنبر فحش داد، خدمتگذار امیرالمومنین ، قنبر عصبانی شد تا دستش را آورد بالا حضرت امیر دستش را گرفت. فرمود : دَع شاتِمَکَ مُهانا، قنبر جوابش را نده ، شاتِم یعنی آنی که فحش داد، اگر جواب ندادی سه تا اثر تو زندگیت دارد، مُهانا اولیش خورد میشود، بیشتر میسوزد شما اگر فحشش را با فحش جواب بدهی می گوید خب یکی گفتم یکی گفت. ولی شما او فحش داد جواب ندهی می آید خانه تا شب اعصابش خورد است . عجب کاری کردیم خودش خورد می شود. ♦️دو : خدا ازت خوشحال می شود . ♦️سه : شیطان ازت ناراحت می شود. اصلا آرام کرد یک مرتبه . امیرالمومنین نهج البلاغه هست فرمود: به خدا قسم رد میشدم یکی به من فحش داد، به من فحش داد :وَ لَقَد أمُرَّ عَلَی اللَّئیم وَ یُسَبُّنی فَمَضَیتُ ثَمَّهُ قُلتُ لایَعنینی، رد شدم گفتم ان شالله با من نیست. ♦️ آقایان خواهران یکی از علمای قم که خدا رحمت کند فوت کرد ایشان، من گاهی خدمتشان میرسیدم ، ایشان خب چند سال توی حوزه مسئولیت داشت یک وقتی خودش به من گفت ، گفت : من خیلی عصبانی بودم و من هم عصبانیت ایشان را دیده بودم ، چند بار و دوسه بار توی مجلس هم ایشان چون نماینده بود یادم است خیلی تند شد . خودش به من گفت فلان ی من خیلی عصبانی بودم در جوانی، بلاخره رفتم یک روز خدمت یکی از مراجع ، گفتم عیب من این است از کوره در می روم. چکار کنم؟ ایشان گفت یک کلمه بهت یاد میدهم ، تَغافل؛ تغافل یعنی نادیده گرفتن خطای دیگران . فحش داد با من نبود ان شالله‌ . نگاه چپ کرد ان شالله با من نبود. تغافل یعنی شتر دیدی.. غفلت نه ها، غفلت بد است. تغافل یعنی شتر دیدی ندیدی، همانی که به مالک اشتر حالا اب دهان بود چیز دیگری بود پرت کرد اصلا مالک برنگشت نگاه کند ببیند کی هست ؟! ♦️خانوم تو خانه یک چیزی گفت روزنامه ها یک چیزی نوشتند اصلا محل نگذار ، خدا حفظ کند یکی از مراجعی که الان درقید حیاتند ، یک موجی اخیرا علیه ایشان راه افتاد تو بعضی رسانه ها، من یک وقت به ایشان گفتم ‌فرمود که : سکوت می کنیم تمام میشود. اگر ماهم شلوغش کنیم بدتر میشود. یک وقتی خدا رحمت کند آن اوایل انقلاب همه ی گذشتگان را مرحوم شهید بهشتی شهید قُدوسی خب اقایان بعضی ها یادشان است تو داستان بنی صدر ، خب بنی صدر خیلی جسارت میکرد به علما. مخصوصا به آقای
وضو و غسل و ، میگفت هی شک می کنم. آقا بهش فرمودند که توی پول هم‌وسواس داری، مثلا دوبار بروی قسط بانکت را بدهی ؟ گفت نه آقا. گفت پس ببین اگر واقعا مَرض است چرا فقط تو طهارت و نجاست است ؟ مثلا به یکی بدهکاری یکبار دادی بگویی نکنه قبول نیست یکبار دیگر هم بدهم. تاحالا شده ؟ گفت نه آقا اینها را دقیق دارم. شاید ندهم اصلا، ولی اینطور نیست که. خب آقا این معلوم است شیطان است . روشن است شیطان است. لذا این نکته مهم‌است که ورع که انسان تو شبهات، خواهر من چرا توطهارت نجاست شک میکنی؟ شک داری این حرف غیبت است یا نه؟ نزن ، آنجا شک کن. شک دارم این حرف الان صاحبش راضی است یا نه؟ نگو. شک دارم این دروغ است یا نه ؟ این را می گویند شبهات. آخه دوتا بحث است ،یک وقت یک حرام مُسلّم است آقا مطمئنا این رباست . اما شک دارم رباست. اکر این را نخوردی این میشود ورع . بگذارید این را هم بگویم برایتان ، تقوا با ورع فرقش این است : تقوا ترک حرام است ، ورع ترک شبهه است . یک وقت این لقمه معلوم است حرام است من نخورم میشود تقوا، یک وقت شبهه ناکه این هم دوم. ♦️سوم ؛ در این روایت فرمودند و المَشیُ اِلی جَماعات؛ یکی از چیزهایی که میزان را آسان میکند پیاده به سمت نماز جماعت رفتن است. آقا از محل کارت تا مسجد بیا برای جماعت. این را من کربلا تو حرم امام حسین گفتم هفته پیش ، گفتم خب آقایان خیلی مقیدند مسجد کوفه مسجد سهله. هی از ما سوال می کنند حاج آقا جه نمازی بالا سر مستحب است چه زیارتی ؟ عالیه المضامین جامعه الکبیره همه ی مستحبات را کربلا می آیند مشهد می آیند. اما یک وقت می بینی همین آدم مسجد محله شان تا آخر عمرش یک نماز صبح نمیرود. حالا بعضی نماز صبح ها تو مسجدها ۵ نفر است . حالا هفتاد درصد مسجدها که تعطیل است. آن سی درصدی هم که با است ، ۵ نفر۶ نفر پیرمرد . حالا صبح نه ظهر مغرب ، آقای عزیز شما که می گویی اربعین بروم کربلا چون ثواب هر قدمش یک حج و یک عمره ست بله ، بر منکرش لعنت. اما نماز جماعت تو مسجد ثوابش را نمی توانند فرشته ها بنویسند. من نمی گویم آن را نرو ، برو اما این ثواب هم از دستت نرود. مَشی به جماعت، آقا مسجد دورتر رفتن مسجدی که جمعیتش بیشتر است مسجدی که امامش عالم تر است اینها همه ثواب میرود بالا. ♦️و چهارم وتَداعی الی المَغفِرت ،اینی که انسان دنبال آمرزش باشد. دائما به این فکر باش که چکار کند ؟ چون ما دوتا بحث توقرآن داریم : یکی هَبط یکی تکفیر. ۱۶ بار کلمه هبط تو قرآن آمده . هبط یعنی گاهی کار خیر شما میکنی باطل میشود. که تو فارسی می گویند گاو ۹ مَن شیرده، مثل برصیصا ۷۰ سال عبادت کرد از بین رفت. تکفیر برعکس است ، یعنی یک کارهایی میکنی گذشته ت جبران میشود مثل حُر ، پیوست به امام حسین شهید شد گذشته ش پاک شد . این حدیث می گوید دنبال این دومی باشید . چی چی پاک میکند؟ پاک کن ها را پید کنید . پاک کن. جون یک چیزهایی تو روایت پاک کن است پاک میکند گذشته ی آدم را تکفیر می کند. این چهارتا عاملی که تو میزان موثر است. چیشد این عوامل چهارگانه؟ کنترل خشم . ورع صادقانه. حرکت به جماعات. و تلاش در کسب مغفرت. ان شالله خداوند همه مان را مشمول این ارزشها قراردهد و همه مان را ببخشد و بیامرزد. خب یک سلامی عرض کنم به اباعبدالله ان شالله جلسه را واگذار کنم دیگر کمی وقت گذشت. ♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️ السلامُ علیک یا اباعبدالله و علی الارواح اللّتی حَلَّت بِفنائک ، علیک منی سلام الله ابدا ما بَقیتُ و بَقیه اللَیل و النَّهار و لا جَعلَهُ الله آخرالعَهد مِنّی لِزیارتِکم. السلام علی الحسین و عَلی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین . به بازار عمل با دست خالی منو لطف توای مولی الموالی بدم اما حسین را دوست دارم (یکی از چیزهایی که میزان را آسان میکند ، توسل به ابی عبدالله است.) بدم اما حسین را دوست دارم همین باشد مدال افتخارم کجا ارباب من فردا گذارد غلام‌او در آتش پا گذارد. چه کرد با حر؟ چه کرد با حر؟ میدانید حر این مدال را از کجا گرفت؟ از دوجا، یکی ادبی بود که به امام حسین کرد ، تا ابی عبدالله به نماز جماعت ایستاد به لشکرش گفت بروید پشت سر امام اقتدا کنید ، دیگر خودش جماعت تشکلیل نداد. دومین نکته در زندگی حر تواضعش است . فروتنیش است. سرش را پایین انداخت گردنش را کج کرد . حَلّی مِن توبَه ؟ داستان حر می گوید آقایان خواهرها کربلا به ما یاد میدهد راه توبه همیشه باز است مسدود نیست. کار کار کوچکی نیست ، دل ابی عبدالله و خاندانش را لرزانده راه را بسته. اما وقتی سرکج کرد راه برایش باز شد . نه ، دو سه تا حرکت امام خسین انجام داده با حر تو کربلا بی نظیر است ، یکی برایش مرثیه خوانده ؛ لَنعمَ الحُر حرُ بنی ریاح ، این همه فرق تو کربلا شکافته ، اما تنها یک فرق امام حسین دستمال بسته؛ چرا ؟ امام که میدانست حر شهید میشود. این دستمال را نبست جلو خون را بگیرد. این دس
تمال را بست یعنی دنیا بداتید ما حر را قبول کردیم پذیرفتیم. لذا ابی عبدالله دستمال از کمر باز کرد به سر حر بست. من عرض کنم جناب حر، هم آقا کنار بدنت آمد هم دستمال به سرت بست هم مرثیه برایت سرود. حتی بعضی نقلها دارد علی اکبر هم آمد کنار بدن حر ، اما نبودی آن لحظه ای که اربابت کربلا جان میداد. کسی نبود سرش را به دامن بگیرد. فَلَم یَرء اَحداً مِن اَصحابِه و اَنصارِه ، صورتش را گذاشت رو خاک کربلا وَضع َخَدَّهُ علی الرَملِ و التُّراب ، صلی الله علیک یا مظلوم یا ابا عبدالله یا رحمت الله الواسِعه و یا باب نجات الامه . بسمک الاعظم یا الله. خدایا در ظهور آقایمان تعجیل بفرما . موانع فرج را برطرف بگردان. خدایا الساعه ما را ببخش و بیامرز. عاقبتمان را ختم بخیر بگردان. اولادما نسل ما بچه های ما صالح سالم مومن اهل نماز قرار بده. خدایا همه شان را از شرور آخر الزمان حفظ کن. بیماران جانبازان بیماران منظور این جمع لباس عافیت بپوشان. رهبر عظیم الشان فرماندهی کل قوا ، محافظت بفرما. اموات گذشتگان رهبر کبیر انقلاب شهدا شهدای مدافع حرم روحشان از این جلسه شاد بگردان. شر ظالمان را به خودشان برگردان. مظلومان عالم یاری بفرما.
در کتاب أنساب الأشراف آمده است: هنگامى که عبد الله بن مسعود ، کلیدهاى بیت المال را پیش ولید بن عقبه انداخت ، گفت : هر کس [احکام خدا را] دگرگون سازد ، خداوند ، دگرگونش خواهد ساخت و هر کس [سنّت هاى پیامبر خدا را] تبدیل کند ، خداوند بر او خشم مى گیرد . من جز این نمى بینم که خلیفه شما ، [احکام خدا و سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) را] دگرگون و تبدیل کرده است . آیا کسى همانند سعد بن ابى وقّاص را برکنار و [به جایش] ولید را حاکم مى کنند؟! ابن مسعود ، همواره این سخن را بر زبان مى آورد که : راست ترین گفته ها ، کتاب خدا و بهترین هدایت ، هدایت محمّد(صلى الله علیه وآله) است و بدترین کارها ، نوآورى در دین است و هر نوآورى [در دین] بدعت و هر بدعتى گمراهى و هر گمراهى اى در آتش است . ولید ، این را به عثمان نوشت و گفت : او بر تو عیب مى گیرد و از تو بدگویى مى کند . عثمان نیز به ولید نوشت که او را [به مدینه] روانه کند . اهالى کوفه او را بدرقه کردند و او هم آنان را به تقواى الهى و همراهى قرآن سفارش کرد . آنان گفتند : خدا تو را خیر دهد که نادان ما را دانش آموختى و داناى ما را استوار داشتى و به ما قرآن یاد دادى و ما را در دین ، بینا کردى . تو بهترین برادر دینى و بهترین دوست ما هستى . سپس با او وداع کردند و باز گشتند ابن مسعود به مدینه آمد ، در حالى که عثمان بر منبر پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) خطبه مى خواند . چون ابن مسعود را دید ، گفت : هان! جنبنده بدى بر شما وارد شد که بر روى غذاى خود راه مى رود و استفراغ مى کند و مدفوعش را بیرون مى فرستد . ابن مسعود گفت : من این گونه نیستم ; بلکه من یاور پیامبر خدا در جنگ بدر و در روز بیعت رضوانم . عایشه ندا داد : اى عثمان! آیا به صحابى پیامبر خدا چنین مى گویى؟! سپس عثمان فرمان داد او (ابن مسعود) را با زور و درشتى از مسجد بیرون کردند . عبد الله بن زمعة بن اسود، او را بر زمین زد و گفته شده: یحموم ، غلام عثمان ، او را بر دوش خود بلند کرد و در حالى که پا در هوا بود ، او را بر زمین زد ، چنان که دنده اش شکست . على(علیه السلام) فرمود : «اى عثمان! آیا به استناد گفته ولید بن عقبه ، با صحابى پیامبر خدا چنین مى کنى؟» .
گفت : به استناد گفته ولید ، چنین نکردم ; بلکه زُبید بن صَلت کِندى را به کوفه روانه کردم و [در آن جا] ابن مسعود به او گفته است که خون عثمان ، حلال است . على(علیه السلام) فرمود : «بدون اطمینان یافتن از درستى گفته زبید ، این [مجازات] را حلال دانستى ...» . على(علیه السلام) به ابن مسعود ، رسیدگى کرد و او را به خانه خویش آورد . ابن مسعود در مدینه ماند و عثمان به او اجازه نمى داد تا از مدینه به جاى دیگرى برود . چون بهبود یافت ، خواست به جهاد برود ; امّا عثمانْ او را منع کرد ; زیرا مروان به او گفته بود: ابن مسعود ، عراق را براى تو تباه کرده است . آیا مى خواهى شام را نیز براى تو تباه کند؟ [ابن مسعود] همواره در مدینه بود تا آن که دو سال پیش از کشته شدن عثمان و پس از سه سال اقامت در مدینه(1) در گذشت . چون ابن مسعود به بیمارى اى (که در آن در گذشت ،) دچار شد ، عثمان به عیادتش آمد و گفت : از چه ناراحتى؟ گفت : از گناهانم . گفت : چه دوست دارى؟ گفت : رحمت پروردگارم را . گفت : برایت طبیبى نیاورم؟ گفت : طبیب ، مرا بیمار کرده است . گفت : فرمان ندهم که سهمت را بیاورند؟ گفت : در حالى که بدان نیازمند بودم ، ندادى . اکنون که از آن بى نیازم ، مى دهى؟ گفت : براى فرزندانت مى شود . گفت : روزى آنان با خداست . گفت : اى ابو عبد الرحمان! برایم آمرزش بخواه . گفت : از خدا مى خواهم که حقّم را از تو بگیرد . او وصیّت کرد که عثمان بر او نماز نگزارَد . پس در بقیع ، دفن شد و عثمان بى خبر بود و چون پى برد ، خشمگین شد و گفت : بر من پیشى گرفتید! عمّار بن یاسر به او گفت : او وصیّت کرد که تو بر او نماز نگزارى .(2) پی نوشت: 1 - برخى گفته اند که او در خانه سعد بن ابى وقّاص مى زیست . 2 ـ محمد محمدى رى شهرى، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 3، ص 189.
یحیی بن سعید انصاری _: عمویم برایم نقل کرد که : نزد عایشه بودم و عثمان در محاصره بود . مردم [ نیز] آماده حج می شدند . مروان آمد و گفت : ای مادر مؤمنان! امیر مؤمنان (عثمان) به تو سلام و رحمت خداوند را می رساند و می گوید : مردم را از من باز گردان که هر چه بگویی ، می کنم . امّا عایشه پاسخ نداد . مروان ، در حالی که باز می گشت ، شعر ربیع بن زیاد عَبْسی را مَثَل آورْد : و قیس ، شهرها را بر ضدّ من بر افروخت و چون زبانه کشید ، از یاری ام باز ایستاد . عایشه گفت : او را باز گردانید . پس ، او را باز گرداندیم . عایشه ، در حالی که جوالی در دستش بود و آن را اصلاح می کرد ، گفت : به خدا سوگند ، دوست داشتم رفیقت ( عثمان) _ همو که از نزدش آمده ای _ ، در این جوالم بود و درِ آن را می بستم و در دریا می انداختم .
خشم و مهر فاطمی - ديگران https://farsi.khamenei.ir/others-dialog?id=44795
1_473887063.pdf
891.1K
قیام حسنی
مغیره در برخی نبردهای زمان خلفای اول و دوم از جمله جنگ یمامه با پیروان مسیلمه و جنگ یرموک با روم و نیز در فتح شام و عراق‌ شرکت داشت.[۹] عمر بن خطاب او را به حکومت بحرین فرستاد. ولی مردم او را نخواستند و از او نزد عمر شکایت بردند؛ به همین جهت عمر بن خطاب او را عزل و به فرمانداری بصره منصوب کرد. پس از آنکه عده‌ای شهادت دادند که مغیره زنا کرده است، عمر او را از حکومت بصره، عزل و به فرمانداری کوفه گماشت.[۱۰] او را نخستین کسی دانسته‌اند که با لقب «امیر» به او سلام داده شد.[۱۱] در منابع آمده است، ابولؤلؤ قاتل عمر بن خطاب، غلام مغیره بوده است.[۱۲] عثمان بن عفان یک سال پس از رسیدن به خلافت مغیره را از فرمانداری کوفه عزل کرد[۱۳] و سپس برای مدتی به فرمانداری ارمنستان و آذربایجان گماشت.[۱۴]
1_477233531.pdf
2.26M
کتاب خاطرات شهید سلیمانی
Magiran | روزنامه کیهان (1389/04/03): جریربن عبدالله از بیعت مصلحت آمیز با علی (ع) تا پناهندگی به معاویه https://www.magiran.com/article/2111139
چند سالى است که در شب اول ماه ربیع الاول حرکتى در بعضى مساجد باب شده است بدین ترتیب که از حدود نیمه شب تا اذان صبح افرادى با در دست داشتن شمع پشت در مساجد مراجعه و با کوبیدن به در مساجد و خواندن اذکارى توسل جسته و حاجات خود را طلب مى‏نمایند، البته این عمل را تا هفت مسجد ادامه می دهند، 1- آیا چنین عملی مستند روایی دارد؟ 2- آیا چنین عملی (که در حال گسترش می باشد) می تواند به عنوان یک حرکت شایسته مورد تأسی دیگران قرار گیرد؟ 3- در صورتی که عمل فوق از جمله خرافات و یا خدای نکرده نوعی بدعت باشد وظیفه ما (ائمه جماعات و متدینین) در این خصوص چیست؟ آیت الله خامنه ای: بسمه تعالی، عمل فوق الاشاره مستند روایی ندارد و شیوه قابل تأیید نیست. اگر چه اصل اذکار و ادعیه و طلب حاجات از خداوند متعال عمل پسندیده است، لیکن اشکال در شیوه عمل به نحو یاد شده است. آقایان علماء اعلام - دامت افاضاتهم - و مومنین - ایدهم الله تعالی - با پند و اندرز و موعظه و نصیحت از رواج چنین رفتارهایی که چه بسا ممکن است منتهی به وهن مذهب گردد، جلوگیری نمایند. آیت الله مکارم: بسمه تعالی با توجه به اینکه این عمل در روایات معصومین(ع) وارد نشده است انجام آن به عنوان یک عمل مستحب شرعی جایز نیست و سزاوار است ائمه محترم جماعات مردم را به سوی مراسم و توسلاتی دعوت کنند که در روایات معصومین(ع) وارد شده است وگرنه ممکن است افراد منحرف برای وهن مذهب هر روز امر تازه ای اختراع کنند و ناآگاهان را به سوی آن دعوت کنند. همیشه موفق باشید.
:: مقالات دینی و اخلاقی :: لیله المبیت https://www.erfan.ir/farsi/1675.html
«معاويه» به پاس جنايات بى‏شمار و طرّارى‏هاى اين وزير حيله‏گرش، مصر را مادام العمر به وى بخشيد. ولى عجبا! كه حكومت سراسر نيرنگ و فريب اين جرثومه فساد دوام چندانى نداشت. چند صباحى نگذشته بود كه با پيدا شدن آثار و نشانى‏هاى مرگ، لرزه بر اندامش افتاد و با حسرت و پشيمانى فراوان در كام مرگ فرو رفت. به گفته «يعقوبى» مورّخ معروف، هنگامى كه مرگ او فرا رسيد، به فرزندش گفت: اى كاش پدرت در غزوه «ذات السلاسل» (در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله) مرده بود! من كارهايى انجام دادم كه نمى‏دانم در نزد خداوند چه پاسخى براى آنها دارم. آن‏گاه نگاهى به اموال بى‏شمار خود كرد و گفت: اى كاش به جاى اينها، مدفوع شترى بود، اى كاش سى سال قبل مرده بودم! دنياى معاويه را اصلاح كردم و دين خودم را بر باد دادم! دنيا را مقدّم داشتم و آخرت را رها نمودم، از ديدن راه راست و سعادت نابينا شدم، تا مرگم فرا رسيد. گويا مى‏بينم كه معاويه اموال مرا مى‏برد و با شما بدرفتارى خواهد كرد. يعقوبى مى‏افزايد: هنگامى كه «عمروعاص» مرد، معاويه اموالش را مصادره كرد، و اين اوّلين مصادره اموالى بود كه توسّط معاويه نسبت به اطرافيانش انجام پذيرفت‏
در روایات داریم عملی که در روز قیامت می آید در صحرای محشر ،سه سوال در مقابلش مطرح می شود،خوب دقت کنید من می خواهم این بحث را بیاورم در حادثه عاشورا،هر عملی آقا نماز، روزه،جهاد،مجلس برای امام حسین گرفته ام ،منبر رفتم،کتاب نوشتم مقاله نوشتم،در مقابل هر عملی در قیامت اعمالی که انسان فرستاده سه سوال،مطرح می شود. ۱.لِمَن برای که انجام داده ای برای خدا بود؟میشود مسجد قبا،اگر برای دنیا بود میشود مسجد ضرار،برای که انجام داده ای؟ لِمَن،برای که؟ اگر برای خدا بنیان گذاشته ای می شود، لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ ،پا بر جا می ماند، اگر برای دنیا بود می شود، وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا،خراب میشود ،این یک سوال است ،لِمن؟برای که؟ ۲.لِمَ ؟برای چه؟ اصلا برای چه این کار را کردی؟ ۳.کیف؟چگونه؟ آقا من نماز خواندم ، لمن؟ برای خدا ،لمَ؟برای چه؟ برای اینکه تشکر کنم نعمت داده به من برای اینکه به خدا نزدیک شوم، برای اینکه قرآن می گوید نماز بخوانی فحشا مرتکب نمی شوی،نماز بخوانی منکر مرتکب نمی شوی، نماز بخوانی دیگر حریص نیستی، إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً، إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً، وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً، إِلَّا الْمُصَلِّينَ ،برای اینکه قرآن می گوید نماز دو اثر دارد،آثار سلبی، آثار ایجابی،اثر سلبی اش این است جلوی فحشا و منکر را می گیرد،اثر ایجابی اش این است ،اَقِمِ الصَلاةْ لِذِکْری، یاد خدا میکنی آرام می شوی، أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ. می پرسند آقا شما امشب آمدی مسجد امام حسین،لمن ؟برای که نماز خواندی ؟میگوید برای خدا،لِم برای چه خواندی؟تشکر کنم ،حریص نباشم،فحشا مرتکب نشوم،یاد خدا باشم ،البته ممکن است بعضی ها غیر این جواب دهند،بگویند،لمَ؟بگوید رفیقم دستم را کشاند آورد مسجد نمی خواستم بیایم برد، لِمَ برای چه؟ برای اینکه این تکلیف از گردنم برداشته شود،لِمَ ها فرق میکند برای چه ؟گفتند اگر نماز نخوانی به جهنم میروی،برای اینکه گفتند اگر نماز بخوانی بهشت میدهند،حور العین میدهند،فرق میکند ،یکی ممکن است برای بهشت حورالعین باشد یکی برای ترس از جهنم باشد. سوم کیف؟چگونه خواندی؟برای خدا خواندی علتش را هم گفتی،چطوری خواندی؟ حماد ابن عیسی آمد خدمت امام صادق دو رکعت نماز خواند،وقتی سلام داد،امام صادق علیه السلام فرمود: چقدر زشت است ،پنجاه سال شصت سال از عمر بعضی از شما میگذرد اما هنوز یک نماز قشنگ نمی توانید بخوانید،هنوز یک نماز خوب، خیلی تعجب کرد،حماد ابن عیسی از اصحاب امام صادق است ،ما امام صادق را ندیدیم ،اما او دیده بوده ارتباط داشته،خدمت امام صادق میرسیده،دو رکعت نماز خواند،وقتی سلام داد آقا فرمود که چقدر زشت است، ما اَقبَحَ بالرَجُل مِنْکُم،چقد بد است بعضی از شما پنجاه سال،شصت سال از عمرش می گذرد یک نماز درست نمیخواند،گفت اقا شما خودتان بخوانید ما ببینیم چگونه می خوانید؟ آقا امام صادق بلند شدند دو رکعت نماز خواندند،کیف اش را یاد گرفت،حماد میگوید دقت کردم دیدم انگشتان را بست روی زانو گذاشت ،وقتی رکوع می رفت چشم ها را بست،این کف دست را روی زانو گذاشت،انگشتان باز بود ،فاصله پایش چقدر بود،چه ذکری گفت، گفت تمام نماز امام را دقت کردم ببینم کیف،آقایان ،خواهران،برادران،سروران،یک عمل ،لِمَن دارد،لِمَ دارد،کَیفَ هم دارد،برای که،برای چه،چگونه؟ این سه سوال را من امشب ببینم میتوانم برای شما در کربلا ♦️کانال فیش منبر و مرثیه در ایتا ♦️ https://eitaa.com/fishemenbar
مثل این است که در یک آپارتمانی ده خانواده زندگی میکنند؛ اینها ولو هیچ کاغذی هم امضا نکرده‌اند، [امّا] یک معاهداتی در مقابل هم دارند؛ این چیز قهری است دیگر؛ [مثلاً] تو سر و صدا نکن که در خانه‌ی او بچّه‌اش از خواب بیدار نشود، او هم سر و صدا نکند که بچّه‌ی تو از خواب بیدار نشود؛ این قرارداد روشنی است دیگر؛ حقوق شهروندی یعنی اینها. وَ اَحسَنُکُم خُلُقاً یکی از چیزها هم این است که خوش‌اخلاق باشید؛ بداخلاق و عبوس [بودن] و [اینکه] در خانه یک ‌جور، در محلّ کار یک جور، با مردم یک جور، با تکبّر، با اوقات تلخی [رفتار کردن]، خیلی بد است. آن کسانی که «اَحسَنُهُم خُلقاً» هستند، آنجا نزدیک‌ترند. وَ اَقرَبُکُم مِنَ النّاس مردمی بودن. ببینید، سبک زندگی اسلامی اینها است. باز همین «مردمی بودن» هم از حرفهایی است که حالا متجدّدین و مانند اینها فکر میکنند که از دیگران یاد گرفته‌اند؛ نه، اینها در روایات ما است. مردمی باشید، با مردم باشید. معنای با مردم بودن این نیست که فرض کنید انسان به چهار نفر از طبقه‌ی ممتازه بگوید اینها مردمند؛ نه، یعنی توده‌ی مردم، طبقات پایین مردم، عامّه‌ی مردم؛ با اینها باشید، بین اینها باشید، مثل آنها زندگی کنید، در حدّ آنها زندگی کنید، پیش آنها تواضع کنید؛ اینها معنای مردمی بودن است. ۱) امالی طوسی، مجلس هشتم، ص ۲۲۹؛ «امام صادق (ع) از پدرش از پیامبر اکرم (ص) نقل میکنند که پیامبر فرمود: نزدیک‌ترین شما به من در قیامت، آن کسی است که راستگوتر باشد، آن کسی که بیشتر از همه اداء امانت میکند، به پیمانها و عهدهایش پایبندتر باشد، و خوش‌اخلاق‌تر باشد و مردمی‌تر باشد.» ۲) سوره‌ی عبس، آیات ۳۴ تا ۳۷؛‌ «روزى که آدمى از برادرش، و از مادرش و پدرش، و از همسرش و پسرانش میگریزد. در آن روز، هر کسى از آنان را کارى است که او را به خود مشغول میدارد.» ۳) ترس و اضطراب شدید، وحشت ۴) کافی، ج ۴، ص ۵۵۱
شرح حدیث رهبر معظم انقلاب عن جعفر ‌بن ‌محمّد علیهما ‌السّلام عن ابیه عن جدّه علیهم ‌السّلام قال قالَ رَسولُ‌ اللّهِ صَلَّی‌ اللّهُ ‌عَلَیهِ وَ ‌آلِهِ: اَقرَبُکُم غَداً مِنّی فِی المَوقِفِ اَصدَقُکُم‌ لِلحَدِیثِ وَ آداکُم لِلاَمانَةِ وَ اَوفاکُم بِالعَهدِ وَ اَحسَنُکُم خُلُقاً وَ اَقرَبُکُم مِنَ النّاسِ. (۱) اَقرَبُکُم غَداً مِنّی فِی المَوقِفِ اَصدَقُکُم‌ لِلحَدِیث در موقف قیامت همه‌ی سختی‌ها و وحشتها و ترسها و اهوال گوناگون برای انسان وجود دارد، و فرقی هم نیست بین مؤمن و غیر مؤمن: یَومَ یَفِرُّ المَرءُ مِن اَخیـهِ * وَ اُمِّه؛ وَاَبیهِ * وَ صاحِبَتِه؛ وَ بَنیهِ ‌‌* لِکُلِّ امرِئٍ مِنهُم یَومَئِذٍ شَأنٌ یُغنیه؛(۲) یک چنین روزی است روز قیامت، که در آیات کریمه‌ی قرآن، بخصوص در سوره‌های اواخر قرآن خیلی زیاد به احوال و اهوال(۳) در قیامت پرداخته شده. خب در یک چنین معرکه‌ی سختی که اهمّیّت و سختی آن موقف اصلاً برای ما قابل تصوّر نیست، انسان دنبال یک مرجع امنی میگردد؛ یک جایی که به آن پناه ببرد، به آن تکیه کند، در زیر سایه‌ی آن باشد. آن کسی و آن جایگاهی که از همه‌ی اشخاص و جایگاه‌ها در قیامت امنیّت بیشتری به انسان میدهد، جایگاه پیغمبر اکرم است. اگر کسی بتواند خودش را نزدیک آن بزرگوار برساند، اطمینان خاطر پیدا میکند، احساس یک امنیّتی میکند؛ مثل دنیا دیگر؛ وضع دنیا را ملاحظه کنید: اگر چنانچه در جایی که سختی هست، مشکل هست، تهاجم هست، دزدی هست، رذالت هست، یک نفر انسانی که آنجا در معرض همه‌ی اینها قرار گرفته، بخواهد خودش را امنیّت بدهد، یک کسی را پیدا میکند، یک شخصیّتی را پیدا میکند که قوی باشد، مستحکم باشد و فوراً میرود نزدیک او می‌ایستد. در قیامت هر کسی بتواند نزدیک نبیّ مکرم اسلام قرار بگیرد، دیگر آنجا یک احساس امنیّتی دارد. خب، چه کسی میتواند برود آن نزدیک؟ خلایق جن و اِنس از اوّلین و آخرین که در آنجا جمعند، همه مایلند که خودشان را برسانند به این بزرگوار؛ می‌بینند مقام و مرتبه‌ی او را، می‌بینند مقامی دارد که «یَغبِطُهُ بِهِ الاَوَّلونَ‌ وَ الآخِرون‌»،(۴) آن را می‌بینند و میخواهند، [امّا] میتوانند؟ نه، همه نمیتوانند. این روایت میگوید وسیله‌ای که شما بتوانید با آن، خودتان را نزدیک پیغمبر بکنید، چیست؛ آن را دارند به ما یاد میدهند. اینجا دار عمل است، آنجا دار نتیجه است. اینجا یک کارهایی را به ما یاد داده‌اند، گفته‌اند این کارها را انجام بدهید که اگر این کارها را اینجا در این دوره‌ی کوتاه -کوتاه است دیگر، این دنیا یک لحظه‌ی از عمر ابدی است، یک لحظه است؛ نود سال، صد سال اگر کسی عمر کند، یک لحظه است در مقابل آن عمر ابدی عالم آخرت- انجام دادیم، اگر در این یک لحظه انسان این چیزها را رعایت بکند، در آن موقف دشوار به دردش میخورد. حالا اینها چیست؟ چند مورد را ذکر کرده‌اند. خود حضرت فرمودند: اَقرَبُکُم غَداً مِنّی، [نزدیک‌ترین شما به من]، فِی المَوقِف -یعنی در قیامت- اوّل این [فرد] است: اَصدَقُکُم‌ لِلحَدیث؛ آن کسی که راستگوتر است، در حرف زدن راستگو است، آنچه میگوید از روی صدق بیان میکند؛ دروغ و تهمت و شایعه و حرف ضعیف و قول بغیر علم و مانند اینها در آن نیست. «صدق» یعنی انطباق با واقع، آنچه را واقع است -که او میداند واقع است- بیان میکند؛ اَصدَقُکُم‌ لِلحَدیث. وَ آداکُم لِلاَمانَة آن کسی که بیشتر از همه اداء امانت میکند؛ که مکرّر عرض کرده‌ایم که امانت فقط این نیست که حالا یک پولی شما دست بنده بسپرید، بنده آن را به شما برگردانم؛ این یکی از انواع امانت است. همه‌ی آن چیزهایی که مردم به ما می‌سپرند، امانتهای مردم است؛ مقام را به ما می‌سپرند، امنیّت را به ما می‌سپرند، دینشان را به ما می‌سپرند، حفظ نوامیسشان را به ما می‌سپرند؛ همه‌ی این چیزها امانتهای مردم دست ما است. ما حکومتیم دیگر؛ هر کسی هر جا هست؛ یکی مثل بنده در یک جایگاهی قرار دارد، یکی در جایگاه دیگری قرار دارد، یکی قاضی است، یکی مسئول تعلیم و تربیت است، یکی امام جماعت است؛‌ همه‌ی اینها امانتهایی است که دست ما سپرده است؛ اداء امانت. هر کدام بهتر اداء امانت کردید، آنجا جایتان به حضرت نزدیک‌تر است و امنیّتتان بیشتر است. وَ اَوفَاکُم بِالعَهد [در مورد] پیمانهای فردی و اجتماعی، وفای به این عهد‌ها بکنید؛ که البتّه مهم‌ترینش پیمانهای اجتماعی است؛ این قراردادهای اجتماعی، این حقوق شهروندی [است]. خب این چیزهایی که حالا امروز فرنگی‌ها یاد گرفته‌اند میگویند «حقوق شهروندی»، ماها هم از اینها میخواهیم یاد بگیریم! حرفهایی که در روایات ما و در قرآن ما هست، حالا ما داریم از غربی‌ها اینها را [یاد میگیریم]! خب اینجا دارد میگوید «اَوفاکُم بِالعَهد»؛ «عهد» یعنی قرارداد، آن چیزی که بین شما و بین دیگران قرارداد بسته [شده]. شما وقتی در یک محیط با هم زندگی میکنید، یک قراردادی با هم بسته‌اید دیگر؛