eitaa logo
منبرطلاب
20.1هزار دنبال‌کننده
214 عکس
67 ویدیو
65 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم #منبر در فضای #مجازی #ویژه_طلاب_و_مبلغین اخبار استخدامی ادمین @talabe_admin کانال شخصی است کانون تبلیغاتی پربازده منبر http://eitaa.com/joinchat/1201668109Cc875229ef3
مشاهده در ایتا
دانلود
1⃣ 🌸 منبر ماه مبارک رمضان 🌸 : کریم آل طاها امام حسن علیه السلام 💠 امام حسن، فرزند علی بن ابی‌طالب(ع)، سرور جوانان بهشت است.[1] بنا به روایت مشهور بین شیعه[2] و اهل سنت،[3] امام حسن(ع) در شب نیمه ماه مبارک رمضان، سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود. البته نقل‌های ضعیفی هم وجود دارد که یکی از آنها زمان ولادت آن‌حضرت را ماه شعبان ذکر می‌کند.[4] شاید این تاریخ با تاریخ ولادت امام حسین اشتباه شده باشد. کنیه‌اش ابو محمد است.[5] برخی گفته‌اند: این کنیه را پیامبر اکرم(ص) به امام حسن(ع) داد.[6] در هفتمین روز ولادتش حضرت فاطمه(س) قنداقه امام حسن را – در پارچه‌ای از حریر بهشتی که جبرئیل برای پیامبر آورده بود – خدمت پدر آورد و پیامبر(ص) نام حسن را بر وی نهاد.[7] 💠 لقب‌های آن‌حضرت عبارتند از: سیّد، زکی، مجتبی و تقی.[8] هنگام ارتحال ملکوتی پیامبر(ص)، امام حسن(ع) هفت سال و چند ماه، یا هشت سال داشت. زمانی که امامت بعد از علی(ع) به ایشان رسید، 37 ساله بود.[9] شیخ مفید در کتاب ارشاد می‌گوید: «زمان بیعت (امامت) امام مجتبی روز جمعه 21 رمضان سال چهل هجری بود».[10] مدت امامت آن‌حضرت شش ماه و سه روز به طول انجامید و در سال 41 هـ.ق بین او و معاویه صلح‌نامه امضا شد.[11] پس از اجرای صلح، امام حسن(ع) به مدینه مراجعت نمود و مدت ده سال آخر عمر شریفش را در آن‌جا ساکن بود.[12] درباره تاریخ شهادت امام حسن مجتبی(ع) در منابع اسلامی اختلاف نظر دیده می‌شود؛ پنجم ربیع الاول،[13] و 28 صفر سال پنجاه هجری[14] که مشهور همان قول دوم است. امام حسن(ع) به دست همسرش جعده (دختر اشعث کندی) از طریق سم به شهادت رسید.[15] این حادثه با دسیسه و نیرنگ معاویه و وعده ازدواج با پسرش یزید بن معاویه صورت پذیرفت. سرانجام امام(ع) با نوشیدن زهر به دست همسرش به دیدار حق شتافت و امام حسین(ع) پس از مراسم غسل و کفن، برادرش را در کنار مقبره مادر بزرگشان فاطمه بنت اسد در قبرستان بقیع به خاک سپرد.[16] 💠 فضائل و مناقب امام حسن(ع) تاریخ نویسان درباره امام حسن مجتبی(ع) فضایل و مناقبی را ذکر کرده‌اند که برخی از آنها چنین است: 1⃣ نام‌گذاری امام حسن از سوی خداوند جابر بن عبدالله می‌گوید: هنگامی که حضرت زهرا امام حسن(ع) را به دنیا آورد، به امام علی(ع) گفت: «برایش نام انتخاب کن». علی(ع) فرمود: «من در نام‌گذاری این فرزند بر پیامبر خدا پیش نمی‌گیرم». قنداقه امام حسن را خدمت رسول الله(ص) آوردند و گفتند: یا رسول الله! برایش نام انتخاب کن. پیامبر فرمود: «در این نام‌گذاری بر خدای متعال سبقت نمی‌گیرم». پس خدای متعال به جبرئیل وحی فرستاد که محمد(ص) صاحب فرزند شد، به جانب وی برو، تبریک بگو، و به او بگو که علی نسبت به تو مثل هارون نسبت به موسی است، پس نام فرزند هارون را بر وی بگذار. جبرئیل بر پیامبر(ص) فرود آمد، تولد فرزند را از جانب خداوند بر وی تبریک گفت و گفت: خدای متعال فرمود: «نام مولود فاطمه را به اسم پسر هارون نام‌گذاری کن». پیامبر فرمود: «نام پسر هارون چیست؟» جبرئیل گفت: شبر. پیامبر(ص) فرمود: «زبان ما عربی است!» پس جبرئیل در جواب گفت: «او را حسن نام بگذار» و پیامبر نام حسن را برایش برگزید.[17] 2⃣ امام حسن؛ سرور جوانان بهشت جابر از پیامبر خدا(ص) نقل می‌کند: «هر کس خواست سرور جوانان بهشت را ببیند، پس به چهره حسن بن علی نگاه کند».[18] 3⃣ هیبت و ابهت امام حسن، هیبت رسول خدا ابن علی رافعی از پدرش، از جده‌اش زینب دختر ابی رافع، نقل می‌کند: حضرت فاطمه با دو پسرش حسن و حسین(ع) خدمت رسول خدا(ص) رسید ... و فرمود: «این دو پسرانت هستند، پس چیزی به ارث و یادگار آن دو را بیاموز»، پیامبر(ص) چنین درباره آنها فرمود: «حسن، هیبت و ابهت مرا دارد. اما حسین دارای جود و بخشش و شجاعت من است». مؤیّد این روایت، روایتی است که محمد بن اسحاق نقل کرده است؛ کسی در شرافت بعد از رسول خدا(ص) به حسن بن علی نرسیده است. وی می‌گوید من در مسیر مکه خود شاهد بودم که امام حسن از مَرکبش پایین آمد و پیاده می‌رفت از همراهانش کسی نماند، مگر این‌که او نیز از مرکبش پیاده شد، حتی سعد بن ابی وقاص هم پیاده شد و در کنار حضرت راه می‌رفت.[19] ادامه در 2⃣👇
2⃣👇 4⃣ امام مجتبی؛ شبیه‌ترین مردم به رسول خدا از انس بن مالک نقل شده است: کسی در شباهت به رسول الله مانند حسن بن علی نبود.[20] 5⃣ شدیدترین ابراز محبت‌های رسول خدا نسبت به امام مجتبی اسامة بن زید گوید: شبى از شب‌ها به خاطر حاجتى، در خانه رسول خدا(ص) را کوبیدم، آن‌حضرت از خانه بیرون آمد، نیازم را گفتم و پیامبر حاجتم را برآورده ساخت؛ در آن حال حضرتش را دیدم چیزى بر خود پیچیده بود که نام آن‌را نمی‌دانستم! گفتم: یا رسول الله! این لباس چه نام دارد؟ رسول خدا(ص) لباس خود را باز کرد، دیدم حسن و حسین را در بغل داشت، سپس فرمود: «این دو فرزند، فرزند من و فرزند دخترم می‌باشند! خدایا! من آنها را دوست می‌دارم و تو دوست بدار هرکسی که آنها را دوست داشته باشد».[21] در روایتی دیگر از بَراء بن عازب آمده است؛ من دیدم که حسن بر دوش رسول الله بود، در حالی که می‌فرمود: «خدایا! من او (حسن) را دوست می‌دارم، تو نیز او را دوست بدار».[22] 6⃣ زهد و عبادت امام حسن امام حسن مجتبی(ع)؛ عابدترین، زاهدترین و با فضیلت‌ترین مردم زمانش بود و زمانی که عازم حج می‌شد، با پای پیاده می‌رفت و گاهی هم پا برهنه. امام حسن زمانی که یاد مرگ می کرد می‌گریست و هنگامی که به یاد قبر و قیامت می‌افتاد، اشک از چشمانش سرازیر می‌شد.[23] 7⃣ بذل و بخشش در راه خدا امام مجتبی(ع) اهل جود و بخشش بود و در میان مردم به این خصلت معروف بود. روایات فراوان در این‌باره آمده است؛ علامه مجلسی صاحب کتاب «بحار الانوار» از «حلیة الاولیاء» نقل می‌کند: «امام حسن(ع) دو بار تمام زندگی‌اش را در راه خدا بین مستمندان تقسیم کرد».[24] 8⃣ تواضع و محبت نسبت به فقرا ابن شهر آشوب از کتاب «الفنون» از احمد مؤدّب و کتاب «نزهة الابصار» از ابن مهدی نقل می‌کند: امام حسن(ع) در حال گذر از جایی بود، دید عده‌ای از فقرا بر زمین نشسته‌اند و مقداری نانِ خشکِ خورد شده در سفره آنها است و مشغول خوردن هستند، از حضرت دعوت کردند از آن نان خشک میل کند، حضرت از مرکب پیاده شد در کنارشان نشست و از آن نان میل کرد، به برکت وجود امام نان آن‌قدر زیاد شد که همه از آن خوردند و سیر شدند، پس از غذا امام مجتبی(ع) از آنها دعوت کرد و در منزل خود از آنان پذیرایی نمود.[25] مشابه این‌گونه روایات و ده‌ها آیه قرآن که درباره فضایل و مناقب اهل بیت و امام مجتبی وارد شده، فراون است[26] و به همین مقدار درباره آن‌حضرت اکتفا می‌کنیم. درباره فضیلت و شخصیت امام حسن(ع) همین مقدار بس که آن‌حضرت از اهل بیت(ع) است، کسانی که خداوند پلیدی را از آنان دور کرده و آنان را پاک و مطهر گردانید،[27] و از کسانی است که رسول خدا(ص) به اتفاق آنان با نصارای نجران مباهله کرد. 🌺والسلام علی من التبع الهدی🌺 http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d
💠 پی نوشتها: [1]. شیخ طوسی، محمد بن حسن‏، تهذیب الأحکام، ج 6، ص 39، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1365ش. [2]. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏2، ص 5، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج ‏1، ص 402، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1417ق؛ آل یاسین‏، شیخ راضى، صلح الحسن(ع)، ص 25، بیروت، اعلمى‏، چاپ اوّل‏، 1412ق. [3]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج ‏2، ص 60، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق؛ ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد‏، الطبقات الکبری‏، ج ‏10، ص 226، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق؛ سبط بن جوزی‏، تذکرة الخواص من الأمة فی ذکر خصائص الأئمة، ص 176، قم، منشورات الشریف الرضی‏، چاپ اول، 1418ق. [4]. ابن حجر عسقلانی این قول را چنین نقل کرده است: «و قیل فی شعبان منها»؛ الإصابة فی تمییز الصحابة، ج ‏2، ص 60. [5]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏2، ص 5. [6]. امین عاملی‏، سید محسن، أعیان الشیعة، ج 1، ص 567، بیروت، دار التعارف‏، 1403ق. [7]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏2، ص 5. [8]. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی‌طالب(ع)، ج ‏4، ص 29، قم، انتشارات علامه، چاپ اول، 1379ق. [9]. إعلام الورى بأعلام الهدی، ج ‏1، ص 402. [10]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏2، ص 9. [11]. إعلام الورى بأعلام الهدی، ج ‏1، ص 402. [12]. همان، ص 403. [13]. الطبقات الکبرى، ج ‏10، ص 354؛ شبراوى‏، جمال الدین، الإتحاف بحب الأشراف‏، ص 115، قم، دار الکتاب‏، چاپ اوّل‏، 1423ق. [14]. طبرسی، فضل بن حسن، تاج الموالید، ص 82، بیروت، دار القاری، چاپ اول، 1422ق؛ طبری آملی صغیر، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص 159، قم، بعثت، چاپ اول، 1413ق؛ محدث اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج ‏1، ص 486، قم، منشورات الرضی، چاپ اول، 1421ق؛ أعیان الشیعة، ج ‏1، ص 576. [15]. ر.ک: «امام حسن(ع) و جعده»، سؤال 4733. [16]. إعلام الورى بأعلام الهدى، ج ‏1، ص 414. [17]. همان، ص 411. [18]. همان. [19]. همان، ص 412. [20]. مجلسى، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 43، ص 338، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ دوم‏، 1403ق‏. [21]. مناقب آل أبی‌طالب(ع)، ج ‏3، ص 382؛ ترمذی، محمد بن عیسى، سنن الترمذی، ج 5، ص 656 – 657، مصر، شرکة مکتبة و مطبعة مصطفى البابی الحلبی، چاپ دوم، 1395ق. [22]. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، المسند الصحیح المختصر بنقل العدل عن العدل إلی رسول الله(ص)(صحیح مسلم)، ج 4، ص 1883، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، بی‌تا. [23]. شیخ صدوق، محمد بن على‏، الأمالی، ص 178، تهران، کتابچى‏، چاپ ششم‏، 1376ش‏. [24]. بحارالأنوار، ج 43، ص 339. [25]. مناقب آل أبی‌طالب(ع)‏، ج 4، ص 23. [26]. دراین‌باره به این کتاب مراجعه کنید: فیروزآبادى‏، سید مرتضى، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، تهران‏، اسلامیة، چاپ دوم‏، 1392ق‏. [27]. احزاب، 33؛ و نیز ر.ک: «آیه تطهیر»، سؤال 1504.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1⃣ 🌸 منبر بلند ماه مبارک رمضان 🌸 💠 موضوع: امام حسن مجتبی (سلام الله علیه) نویسنده/ سخنران: حجت الاسلام و المسلمین رفیعی اَعُوذُ بِاللّهِ منَ الشّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا وَ حَبِيبُ قُلُوبِنَا أبوألقاسِمِ مُحَمَّدٍ (صلوات) وَ عَلی آلِهِ الطَيِّبينَ الطَّاهِرِين ألمَعصومين سيَّما بقية الله فِی الْاَرَضين ولعن علی اعدائهم أعدا الله أجمعين». قال الله تبارک و تعالی: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدّاً» (مریم: 96) رسول خدا وقتی نگاهشون به چهرة امام مجتبی افتاد فرمودند: «هذا إبنی تُفاحَتی ثمرة فوادی مهجه قلبی و قرة عینی»؛(بحارالانوار) این فرزند نور چشم من است فرزند من است این فرزند ثمرة قلب من است، «من آذاه هذا فقد آذانی»؛ کسی که این فرزند منو بیازارد مرا آزارده است. دانشمندان اهل سنت هم نوشتند، شیعیان هم نوشتند، متعدد کلمات و مطالبی که پیامبراکرم درباره امام حسن فرمودند و خصوصیات اخلاقی این بزرگوار رو واثل بن عطا می نویسد: «عَلَیْهِ سیماءُ الانبِیاءِ وَ بَهاءُ الْمُلُوکِ»؛ (مناقب، ج۴، ص۹) چهره چهره انبیا و پیامبران بود ابهت و عظمت عظمت پادشاهان و ملوک «عَلَيْهِ بَهَاءُ اَلْمُلُوكِ وَ سِيمَاءُ اَلْأَنْبِيَاءِ»؛ (مناقب، ج۴، ص۹) اباهریره که از شخصیت های اهل سنت از کسانی است که به هر حال از او نقل کردند تو منابع اهل سنت با اینکه میانه خوبی با اون حضرت نداشت با امیرالمؤمنین نداشت اما می گفت من هر وقت حسن بن علی رو تو کوچه های مدینه می بینم یادم نمیره که در آغوش پیامبر بود که من برداشتم اینه حالا نمیخوام این بحث مطرح کنم پیامبر می خواست حرمت جایگاه عظمت اینها را به مردم و به اصحاب نشان بده می دید چه برخوردی بعداً با اینها خواهد شد جای حرف باقی نگذاره، لذا مقابل اصحاب گاهی مثلاً یک مسیر طولانی یکی رو رو این شانه سوار می کرد یکی رو رو اون شانه، هرکس می آمد یا رسول الله بذارید ما بگیریم بچه ها رو می فرمود نه اینا خوب راکبانی هستند بذارید خودم آنها را حمل کنم به اشکال مختلف با بوسیدن، با بوئیدن، با کلام، با در آغوش گرفتن، می خواست بفهمونه به اصحاب که اینهارو تکریم کنند تجلیل کنند باعث آزار و اذیت اینها رو فراهم نکنند. 💠 مردم داری امام حسن علیه السلام خب من یه بحث رو امروز از زندگی امام حسن میخوام خدمت شما تقدیم کنم و یه نکاتی پیرامونش عرض کنم و به هر حال همین کافیست چون بیشتر از این ما نمی رسیم به بحث بپردازیم و اون بحث مردم داری امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ هست. ببینید ماها گاهی عبادت رو فقط در مسائل فردی می بینیم نماز، روزه، دعا، ذکر، حج، درصورتی که حجم روایاتی که مردم داری، مردم داری که میگم نه فقط کمک مالی به مردم، نه حفظ آبروی مردم، حفظ شخصیت مردم، عرض می کنم که کمک فکری به مردم، حفظ شخصیت جوان ها، بار از دوش مردم برداشتن، رفع اختلاف بین مردم، آشتی دادن بین زن و شوهرها، پدر و پسرها، همسایه ها، مجموعه اون عواملی که باعث میشه مردم مردم که میگم به معنای عامش تو جامعه استفاده کنند از انسان، مجموعه روایاتی که ثواب اینارو نوشته نوشته به قول یکی از عزیزان می فرمود یه جلد دومی میشه برای مفاتیح الجنان که اگر این جمع آوری بشه می بیند ثواب اینها به حدی است که مثلاً عرض می کنم خود امیرالمؤمنین می فرماید: دو نفر شما صلح بدید یه خورده با این حرف بزنید یه خورده با این این دو تا با هم صلح کنند. ادامه در 2⃣👇
2⃣👇 ➖ يَقُولُ صَلَاحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ ➖ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْأَيْتَامِ فَلَا تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ وَ لَا يَضِيعُوا بِحَضْرَتِكُمْ ➖ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي جِيرَانِكُمْ فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّكُمْ مَا زَالَ يُوصِي بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُمْ . ➖ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْقُرْآنِ لَا يَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ . ➖ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الصَّلَاةِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِينِكُمْ . ➖ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ لَا تُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا. ➖ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْجِهَادِ بِأَمْوَالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَلْسِنَتِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ . ➖ وَ عَلَيْكُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَ التَّبَاذُلِ وَ إِيَّاكُمْ وَ التَّدَابُرَ وَ التَّقَاطُعَ . ➖ لَا تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا يُسْتَجَابُ لَكُمْ . ➖ ثُمَّ قَالَ‏ : يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لَا أُلْفِيَنَّكُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ خَوْضاً تَقُولُونَ قُتِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَلَا لَا تَقْتُلُنَّ بِي إِلَّا قَاتِلِي انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ وَ لَا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ( صلى الله عليه وآله ) يَقُولُ إِيَّاكُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ الْعَقُورِ .(نهج البلاغه صبحی صالح، ص422) 💠 بالاترین شفاعت این از یکسال نماز و روزه بالاتر است. یک لبخند تو چهره مردم بزنید میگه صدقه است تبسم در چهره مردم صدقه است، یک عرض می کنم که آب رسانی برای مردم، آبرو گذاشتن برای مردم، روایاتی که داریم حالا، باعث ازدواج شدن، أفضل الشفاعه أن تشفع بین اثنین فی النکاح؛(وسائل الشیعه، ج 20، ص 45) بالاترین شفاعت ها که شفاعت قیامت شامل آدم می کنه اینکه به واسطه ازدواج دو نفر بشی، چیزهایی که تقریباً یه مقداری تو مردم کمرنگ شده، کم هم نوشته شده کم هم کتاب درباره اش است علما و بزرگان ما کتاب های دعا زیاد نوشتن صدها کتاب دعا سید بن طاووس، شیخ طوسی، متأخرین، متقدمین، اما کتابی که در این رابطه باشد ثواب خدمت رسانی، ثواب باعث ازدواج شدن، آب رسانی، صلح دادن، اختلاف رفع کردن اینها، من یه حدیثی اول از امام حسن مجتبی براتون بخوانم عنایت بفرمائید این حدیث خیلی زیباست می دونید ما همه دلمون میخواد روز قیامت آرامش داشته باشیم مخصوصاً با أنبیا آدم بتونه محشور بشه چقد عالیه آدرم روز قیامت با ابراهیم پیامبر با عیسی بن مریم در رأس آنها با رسول گرامی اسلام با امیرالمؤمنین با شهدا، با صالحین، با سلمان و اباذر یعنی تو یک جرگه آدم وارد بشه تو یک گروهی که اینها هستند خب دیگه ما را هم قاطی خودشون می برند بهشت دیگه اگه آدم تو این جرگه تونست وارد بشه، امام مجتبی فرمود: «مَن وَاسَا اَخَاهُ بِمال اَو جَاه اَو کَلمة طيبة حُشِرَ مَعَ الاَنبيا و الصِّديقين و الشهدا و الصالحين وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِيقاً)؛ هر کسی سه تا کار بکنه روز قیامت با انبیا و شهدا محشور میشه اینها هم خوب رفیق های هستند آدم زمین نمیذاره، اینها رفیق نیمه راه نیستند. ادامه در 3⃣👇
3⃣👇 💠 محشور شدن با انبیاء و شهدا فرمود: هر کسی سه تا کار بکنه «مَن وَاسَا اَخَاهُ؛ کسی که به درد مردم برسه، بِمال؛ با پولش، أَو جَاه؛ با آبروش، أو کلمه طیبه؛ با حرفش بار از دوش مردم برداره با پولش، با آبروش یا سخن زیبا، حالا من هر سه تا شو مثال می زنم براتون. از زندگی امام حسن یه کسی آمد خدمت ایشون عرض کرد آقا گرفتارم بدهکار بود آقا فرمود که من هزار درهم میتونم بهت کمک کنم هزار درهم خیلی پول بوده منتها تو منطقه شما یک ناصبی است ناصبی یعنی کسی که با امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ مخالفه علی ـ علیه السلام ـ را قبول نداره، ناسزا میگه سب به امیرالمؤمنین می کنه یک کسی اونجاست تو دهات شما تو شهر شما داره جوان هارو منحرف می کنه داره مردم را به انحراف می کشه، من می تونم یه حرفی یادت بدم بری اون با بارو محکومش کنی جلوشو بگیری دیگه منحرف نکنه کسی رو یا پول بهت بدم که بدهکاریت راه بیفته، کدوم هاشو میخوای؟ یه خورده فکر کرد گفت: یابن رسول الله همون حرفو بهم یاد بدید برم جلوی انحراف فکری مردم را بگیرم حالا بدهی امو ان شاء الله خدا کمک می کنه آقا فرمود: پول هم بهت میدم می خواستم ببینم جوابت چیه؟ هم هزار درهم آقا بهش داد هم اون استددلال رو بهش یاد داد، 💠 اسلام دین نشاط و شادی ببینید بمال أو کلمه طیبه؛ گاهی اینطور داشت می رفت تو کوچه های مدینه دید چند تا جوان دارند با هم شوخی های زننده می کنند آقایون عزیزان اسلام دین نشاط دین شادی است با شوخی مخالفتی نداره خود رسول خدا می فرمود: أنا أمزح؛ من اهل شوخی هستم اتفاقاً نگاه می کردم دیشب دیدم خود امام حسن یک کسی تو مدینه بودیم خیلی شوخ طبع بود امام حسن خیلی دوسش داشت گاهی گاهی امام حسن ـ علیه السلام ـ سراغ اینو می گرفت می گفت فلانی کجاست؟ بهش بگید بیاد یه خورده با هم حرف بزنیم گپ بزنیم . من در روایت دیدم یک کسی بود تو مدینه شوخ طبع گاهی امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ می رفت سراغش که یک روز رفت آقا سراغش فرمود: حالت چطور گفت آقا نه خدا ازم راضی نه شیطون نه خودم آقا یه لبخندی زد فرمود: این چه جوابی میدی من میگم حالت چطور گفت آقا حالم همینه نه خدا، نه شیطون، نه خودم آقا فرمودند چرا؟ گفت خدا ازم راضی نیست چون خدا میگه اطاعت منو بکن گناه نکن منکه گوش نمیدم به حرفش شیطان ازم راضی نیست شیطان میگه بیا مرید محض من شو اصلاً نماز نخون مسجد نرو خب اونم گوش نمیدم حرفشو بالأخره مسجدمو میام نمازمو میخونم خودمم به خودم بدنم، جانم، نفسم به من میگه همیشه بمون پیر نشو از این دنیا نرو مریض نشو خب من نمیتونم که جوابشو بدم مریض میشم پیر میشم از دنیا میرم پس نه خودم نه خدا و نه شیطان امام یه لبخندی زد . الان بعضی اوقات جلسات با بطالت میشه با لغو و بیهودگی میشه وإلا خود پیغمبراکرم فرمود: أنا أمزح؛ من اهل شوخی ام اهل مزاح هستم وکتاب هایی دیدم نوشته شده جمع آوری کردند شادی ها شوخی های اهل بیت را اومد خدمت امام مجتبی ـ علیه السلام ـ یک کسی گفت آقا الان فلان جا بودم یک کسی پشت سر شما حرف می زد آقایون میدان ندهید به اینجور افراد ائمه ما میدان نمی دادند اگه درستم باشه سخن چینی است اگه یک کلاغ چهل کلاغشم نکرده باشه اشتباه نشنیده باشه آخه . یه وقتی یه کسی آمد پیش امام کاظم گفت آقا یه جایی بودم فلانی که میگه شیعه شماست و پیرو شماست شما رو خیلی قبول داره تو یکی از جلسات امرهای بغداد اون امیر که مأمور هارون الرشید بود به این آقایی که شیعه شماست گفت: تو موسی بن جعفر را امام می دونی گفت: نه والله موسی بن جعفر امام من نیست هارون الرشید امام من است اینو آمد برا امام کاظم نقل کرد آقا فرمودند که درست گفته حرف قشنگی زده منظورش این هست که امام دو جور داریم امام حق امام باطل قرآن می فرماید: امام نار داریم امام نور گفته والله موسی بن جعفر امام من نیست یعنی امام باطل نیست گفته به خدا هارون الرشید امام منه یعنی امام باطل منه. این بنده خدا اصلاً به ذهنش یه چنین حملی نمی رسید حرف مردم را باید حمل کرد بر صحیح. اومد گفت یابن الرسول الله پیش امام حسن مجتبی الان یک کسی داشت پشت سر شما اینطور می گفت آقا فرمود: القیتنی فی تعب؛ برام زحمت ایجاد کردی یه کاری درست کردی چه کاری؟ شما الان می خواهی جوابشو بدی فرمود: نه الان باید بلند بشم هم برای اون طلب مغفرت کنم اگه همچین حرفی زده هم برای خودم طلب مغفرت کنم که تو اومدی پیش من سخن چینی کردی و من شنیدم ساستغفر لی و له؛ هم برای او طلب مغفرت دارم هم برای خودم اینه ادامه در 4⃣👇
4⃣👇 💠 خلق و خوی امام حسن علیه السلام این حلم این بردباری است این مردم داری است اینکه اگر خُلق و خوی ائمه در بین جامعه ما، خُلق و خوی امام حسن مجتبی در بین مردم ما پیاده بشه مثل این دعواهای دعواهای زناشویی بابا زنش تو خانه دشمنش بود تحملش می کرد تو روش وای می ایستادند می گفتند: «یا مذل المؤمنین»؛ تحمل می کرد، شمشیر زدند پای مبارکش رو مجروح کردند بارها این حلم و بردباری امام که از صفات الهی هست از صفات خدایی است یا حلیماً لا یعجل؛ اینکه عرض می کنم یه صلواتی عنایت بفرمائید. من یه روایتی است اینو بخوان دیگه بحث جمع کنم این روایتی که می خونم خوب گوش بدید اگه همه این ده ـ پانزده روز هم حرف های من از ذهنتون رفته این تو ذهنتون بماند. فرمود: حلم و بردباری پنج جا خودشو نشون میده خیلی روایت قشنگی است در جلد 68 بحارالأنوار، مرحوم مجلسی رضوان الله تعالی علیه روایت را آورده در اون اواخر این کتاب این جلد می فرماید: حلم و بردباری، الحلم یدور علی خمسه اوجه: من فقط روایت می خونم شاید به توضیحش نرسم فرمود حلم و بردباری ببینید الان شما همه حلیمید بردبارید نشستید کاری ندارید باید سخنرانی تمام بشه پاشیم بریم آدم میره تو صف بانک میشینه حلیم نباشه چکار کنه باید بشینه تا نوبتش بشه بگن شماره 50 بیا آدم بره تو صف نانوایی غروب ماه رمضان یه نان سنگک مثلاً بگیره باید نیم ساعت، بیست دقیقه تو صف بایسته این حلم و بردباری اونجایی که مجبوری یا بیمارستان خوابیدی گفتند آقا یک ماه باید بستری باشی حلیم نباشم چیکار کنم میتونم پاشم برم از رو تخت اینجاهایی که من میگم جای حلم است دقت کنید یه حلم داریم اجباری بابا دو سال افتاده زندان گوشه سلول شلوغ کنه میره انفرادی دو سالتم باید تمام بشه تو حلیم نباشی چه کنی اما اینایی که من میخونم حلم اختیاری است خوب دقت کنید فرمود: الحلم یدور علی خمسه اوجه؛ جای بردباری پنج جاست: 💠 جایگاه بردبارییک: أن یکون عزیزاً فیذل؛ یکی اینکه آدم عزیز باشه خوار بشه، تا دیروز می گفتند: مرحبا، درود، امروز میگن مرگ، تا دیروز می گفتند عرض می کنم جاوید امروز میگن مرگ تا دیروز مثل مسلم بن عقیل 18 هزارتا آدم باهاش بیعت کرده شب هشتم و نهم ذی الحجه تو کوچه های کوفه کسی حاضر نیست راهش بده تو خونه آدم عزیز باشه رئیس بوده از کار برکنار شده رئیس جمهور بوده اومده کنار مسئول بوده شخصیتی بوده به هر دلیلی حالا من عوامل ذلت نمیخوام بگم به هر دلیلی اگر عزیزی ذلیل شد فرمود اینجا جای حلم است امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ که وقتی اومد رو منبر صبح بیست و یکم جمعیت تو مسجد موج می زد، یکی از اونور بلند شد گفت: آقا درخدمتیم، یکی از این ور بلند شد اون قیس گفت: آقا شمشیرهای ما دیگه غلاف نمیشه، ابن عباس از اون طرف عبیدالله بن عباس از این طرف حالا تو کوچه های مدینه تنها وای می ایستند تو چهره اش بهش میگن «یا مذلل المؤمنین» اینجا جای حلم است، آدم عزیز باشه ذلیل بشه. ➖ دوم: أن یکون صادقا فیتهم؛ دومین جا اینه آدم راست بگه ازش قبول نکنن، به هر دلیلی، جوّ علیه اش، شایعه خیلی قوی است یه بنده خدایی می گفت منو دید گفت إ پریروز گفتند شما مُردی ما فاتحه هم خوندیم عرض می کنم که خیلی هم قرآن خوندیم برات گفتم حالا که می بینی زنده ام گفت نه آقا اونکه گفت خیلی خبرش موثق بود اونکه می گفت من باور نمی کنم اونکه می گفت خیلی آدم مطمئنی بود، گفتم بابا من جلوت وایستادم دروغه دارم راه میرم گفت نه نمیشه اونی که می گفت نمی تونست دروغ بگه، حالا آدم یه جایی بگه بابا اینه مطلب ازش قبول نکنن . امام صادق (ع) نماز می خوند تو مسجدالحرام یا مسجدالنبی شک از منه، پیرمرده خوابیده بود از خواب بلند شد دید کیسه اش نیست با رفقاش اومده بود رفقا رفتند کیسه رو هم با خودشون بردند گفتند این خواب هست میان کیسه اشو می دزدند بلند شد اینور نگاه کن اونور نگاه کن کسی اینجا نیست رفت مچ امام صادق گرفت البته آقارو نمی شناخت گفت آقا هزار درهم تو همیان من بوده کسی غیر از شما اینجا نیست شما برداشتید، آقا فرمودند: من مشغول نمازم کار به پول تو ندارم گفت نه آقا آخه گاهی هم آدم با یک افرادی مواجه میشه در روایت هم داریم که یکی از نشانه های عاقل اینه جهل مردم را تحمل کنه به کتش نمیره نمی گیره تو بالا بری پایین بیای این قبول نمی کنه آقا فرمود برید خونه پول بیارید بهش بدید رفتن هزار درهم آوردن تو یک کیسه فرمود: بیا این پولت، حتماً هم تو راه که با خودش می رفت می گفت بیا دیدی اگه برنداشته بود که نمی داد لابدم با خودش تو راه گفته اینو دیگه من میگم وقتی رسید خانه، رفقا گفتن بیا این پولت گفت إ من چقد با این آقا تندی کردم، این آقا چقد بزرگواری کرد، صادقاً؛ آقا داره راس میگه فیتهم متهم به دزدی شدی وقتی اومد خدمت آقا ادامه در 5⃣👇
5⃣👇 آقا فرمودند که برو ما پول به کسی بدیم دیگه پس نمی گیریم اتفاق افتاده بود گاهی بعضی ها به امام به امام معصوم بدهی داشتند اشتباهی گفته بودند طلب داریم پول گرفتند بعد رفتند دفتر نگاه کردند دیدن بدهی خدمت امام برمی گشتند آقا می فرمود: برو هم بدهیتو بخشیدم هم این مال خودت پولی که از دست ما به کسی داده شد دیگه برنمی گرده آقا فرمودند: برو همون هزار درهم مال خودت همینکه از ما گرفتی اینو میگن حلم شما باشی یه آدم موجه امام صادق فرزند رسول الله مظهر عبودیت داری نماز می خونی مچتو بگیرن بگن پول مارو تو برداشتی تو گوشش نمی زنی؟ دعوا نمی کنی؟ این حلم است فرمود: صادق باشی متهم بشی. ➖ سوم: أن یدعو الی الحق فیستخف: سومین جایی که جای حلم است شما مردم را به حق دعوت کنید خار بشمارنت تحقیرت کنند به حق دعوت کنید تحقیرت کنن من یادم نمیره تو همین شهر قم سی سال پیش از این ما دبیرستان می رفتیم توی دبیرستان حالا اون جوی که ساخته بودند دانش آموزان پای تخته به شهید بهشتی فحش می نوشتن، ناسزا می گفتن، یه دو روز اون زمان قوای قوه قضائیه خدا رحمت کنه مرحوم شهید قدوسی قطب زاده را گرفت زندانش کرد قطب زاده یه مصاحبه ای کرده بود تعریف کرده بود از انگلیسی ها یه توهینی هم کرده بود غیرمستقیم به امام تو همین شهر . من یادمه تظاهراتی که قطب زاده آزاده آزاد باید برگردد قدوسی فلان فلان باید چقدر فحش به مرحوم شهید بهشتی اونوقت اگه می رفتی حرف بزنی جواب گوش نمی کردن خار می شدی کسی جرأت نمی کرد اگه بهشتی شهید نشده بود این جو نمی شکست شهادتش این جو شکست شهادتش اینقدر جو در واقع که من یادمه هنوز یادمه که امام رضوان الله تعالی علیه اومده بالا دست تکون بده بعضی ها اون پایین علیه مرحوم شهید بهشتی شعار می دادند اینقد این مرد در مظلومیت واقع شد گاهی جو اینطور دعوت به حق می کنی خارت می کنند گوش نمیدن اینم گاهی حلم است. ادامه در 6⃣👇
6⃣👇 ➖ چهارم: أن یوذی بلا جرم: بدون جرم اذیتت کنن بگیرن شمارو ببرن زندان گفت من نبودم من نکشتم من خراب نکردم من آتش نزدم من نگرفتم بزننت شاهد نداری فرمود اینجام جا حلمه که آدم به جرم نکرده کتک بخوره بعد روشن میشه بعد حق معلوم میشه ولی الانی که داره آزار می بینه از کوره در نره. ➖ پنجم: أن یطالب بالحق فیخالفه: حقش بخواد باهاش مخالفت کنه بگه بابا من به شما پول دادم میگن چه پولی بگه من خودم به شما این امانت دادم منکر بشن خیلی روایت قشنگه فرمود: إن عطیت کل منها حقه فقد عصبته؛ عصبت با صاد اگر همه این پنج مورد عزیز ذلیل شد حق گفتی خوار شمردنت راس گفتی متهمت کردن بی جرم محاکمه ات کردن زدنت حق خواستی مخالفت کردند باهات اینجا جای حلم بردباری است که آدم بتواند خویشتن دار باشد این اون چیزی است که تو زندگی امام مجتبی ـ علیه السلام ـ برجسته بود و لذا شما ملاحظه بفرمائید یکی از صفات ارزشمندی که تو روایت داریم باعث سیادت باعث آقایی است باعث رشد همین صفت حلم و بردباری است که من خواستم یه مقداری امروز از زندگی امام حسن ـ علیه السلام ـ این محور مردم داری را و محور حلم را توضیح داده باشم که امیدوارم ان شاء الله در زندگی همه ما اینها نقش عملی داشته باشه فقط خوب نگیم و خوب بشنویم و بعد که از اینجا رفتیم بیرون تو ماشین تو تاکسی یه فحش شنیدیم ده تا فحش جواب بدیم نه ثمره این بحث این باشه یه ده درصد یه پنج درصد رتبه و درجه حلم ما تحمل ما اون آستانه آستانه آسیب پذیری ما بیاد بالا ببینید ما بالا بریم پایین بیایم تو جامعه نمی تونیم همه مردم را مطابق میل خودمون قرار بدیم آدم تو خونه با بچه هاش مشکل داره گاهی حریف نمیشه حرفشم حقه جوان نوجوان تو خونه داره سرکشی می کنه شما می دانی حق باتوست همسرت، فرزندت، برادرت، پدر و مادر، بعضی ها گاهی مبتلا هستند میان پیش من میگه آقا پدرم مادرم پیرمرد نمیکشه بیش از این نمیذاره من با همسرم زندگی کنم فلان مسئله را می آفرینه اگر انسان تو زندگی توانست این سلایق این گرایش ها این برخوردهای مختلف مدیریت کنه این میشه حلم این میشه بردباری مشکله ولی ممکنه ان شاء الله خداوند به همه امون توفیقشو عنایت بفرماید. ان شاء الله خداوند از همه عزیزان، بانیان، شرکت کنندگان به أحسن وجه بپذیرد به عظمت امام مجتبی ـ علیه السلام ـ با ظهور امام زمان دل های ما را شاد بگردان خدایا چشم های ما به جمال امام زمان نورانی بگردان به مقربان درگاهت توفیق درک دولت و حکومت مهدوی را به ما نصیب بفرما به عظمت امام مجتبی و فرزندانش جوان های ما را از بلیات از خطرات جسمی و روحی و فکری محفوظ بدار زمینه ازدواج، شغل، تحصیل و عاقبت بخیری اشون فراهم بفرما به مقربان درگاهت همه بیماران به کریم اهل بیت امام حسن خدای همه مریض ها، مریض های منظور این جمع لباس عافیت بپوشان خدایا دل هایی که غم دارند هر غم و اندوهی درش هست این غم و اندوه را برطرف بفرما خدایا سایه مراجع ما، اساتید ما، ذوالحقوق ما، مراجع عالی مقام قم، مرجع عالیقدر حضرت آیت الله عظمی صافی سایه رهبری عظیم الشأن انقلاب بر سر ما مستدام بدار خدایا فیض و بشارتت را به روح شهدا، اموات، گذشتگان، اموات از این جمع، علمای گذشته، روح مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی که این مدرسه و این مکان به نام ایشان و آثار ایشان بحمدلله در این شهر می درخشه روح اون بزرگوار روح امام عزیز بنیان گذار جمهوری اسلامی روح مرحوم شهید بهشتی و شهدا عائد و واصل بفرما خدایا به مقربان درگاهت همه شهدا سر سفره کرامت اباعبدالله میهمان بگردان خداوندا به مقربان درگاهت قسمت میدم حیات و ممات ما را حیات و ممات اهل بیت عصمت و طهارت و قرآن قرار بده. 🌺والسلام علی من التبع الهدی🌺 http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1⃣ 🌸 منبر بلند ماه مبارک رمضان 🌸 : حجت الاسلام و المسلمین رفیعی : عبادت (برنامه سمت خدا) بسم الله الرحمن الرحیم. وقتي موضوع عبادت و بندگي و تقوا و ايمان و اينطور واژه‌هاي ارزشي پيش مي‌آيد، فوراً ذهن ما به اين سمت مي‌رود كه خوب يك فضاي خاصي براي انجام اينها هست. يعني كسي كه مي‌خواهد عبادت كند بايد مسجد برود. اگر كسي مي‌خواهد تقوا داشته باشد، بايد حتماً در يك فضاي خاصي باشد. اگر كسي مي‌خواهد ايمانش را حفظ كند بايد در يك ايام خاصي باشد، و غالباً شما هم ديديد اينطور بحث‌ها را شب‌هاي احياء و در ماه رمضان، ايام اعتكاف، بحث توبه و عبادت و بندگي را مطرح مي‌كنيم. اين نگاه، نگاه نادرستي است. براي اينكه عبوديت و بندگي يك حقيقتي است كه زمان‌بر و مكان‌بر نيست. بله، ممكن است در يك زمان و مكان‌هايي به دلايلي نمره‌ي عبوديت بالا باشد. مثلاً شب قدر «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (قدر/3) شود. مثلاً در حرم امام حسين(علیه السلام) ثواب نماز اينقدر بيشتر باشد. در مسجد الحرام ثوابش بيشتر باشد. اما بحث من روي نمادهاي عبوديت نيست. اصل بنده بودن، مطيع بودن، پيرو خدا بودن، زمان‌بر و مكان‌بر نيست. نبايد منحصر كرد. و آنقدر اسلام دايره‌ي عبادت را بالا ديده است كه گاهي ممكن است انسان اصلاً هيچ كاري نكند و در حال عبادت باشد. من مي‌خواهم اين را امروز يك مقداري عرض كنم. عنوانش را هم مي‌خواستم عبادت آسان بگذارم. واقعاً خيلي عبادت‌ها ممكن است بسيار ساده و آسان باشد، بعضي ثواب جمع كردن‌ها بسيار ساده و آسان باشد و ما هم راحت از كنارش عبور مي‌كنيم و غفلت مي‌كنيم. قبل از آنكه آن عبادت آسان را بگويم، دو نكته عرض مي‌كنم. 1- اصلاً چرا عبادت كنيم؟ قرآن كريم دليلش را در آيات متعددي بيان كرده است. از جمله اين آيه كه مي‌فرمايد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ» (بقره/21) مردم خدا را بپرستيد، «الَّذي خَلَقَكُمْ» چون شما را آفريده است. مثل اينكه به دانش‌آموزي مي‌گوييم: اين آقا را احترام كن، چون معلم توست. اين آقا را احترام كن چون پدرت است. مي‌گويد: خدا را بپرستيد چون شما را آفريده است. بالاخره از عدم به وجود آورده است. نعمت داده است. نداي فطرت به شما اين را مي‌گويد. نياز شما اين را مي‌گويد. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه‏» (فاطر/15) در واقع عبادت يك اهرم است. اهرمي است كه در همين دنيا انسان از آن براي رشد و تعالي كمك مي‌گيرد. اينطور نيست كه شما فكر كنيد عبادت يك صندوقچه‌اي در قيامت است، اينها را ما در آن صندوقچه جمع مي‌كنيم، روز محشر به درد ما مي‌خورد. نه! قرآن كريم مي‌فرمايد: «وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاة» (بقره/45) در همين دنيا از نماز كمك بگيريد. از روزه كمك بگيريد. اين نكته‌ي اول است. نكته‌ي دوم كه خدمت بينندگان عزيز عرض كنم اين است كه يكوقت يك كسي خدمت امام صادق(علیه السلام) آمد. گفت: حقيقت عبوديت چيست؟ جوهره‌اش و مواد اصلي‌اش، چه كسي عبد واقعي خداست؟ امام صادق فرمود: اگر كسي سه چيز را معتقد باشد، او بنده‌ي واقعي است. اين سه مورد كه عرض مي‌كنم تمام عبوديت‌ها در اين سه مورد گنجانده شده است وجوهره‌ي همه‌ي عبودت و بندگ همين است. به عبارت علمي‌تر اين همان ديدگاه نظري مي‌شود. پشتوانه‌ي بحث است. نماز و روزه و اينها نمودهاي عبادت است. اين باوري كه من الآن عرض مي‌كنم، اين باور در واقع اصل عبوديت و اصل بندگي است. خوب اين سه مورد چيست؟ اولين مورد را فرمودند: «أَنْ لَا يَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْكا» (بحارالانوار/ج1/ص224) اولين مورد اين است كه انسان خودش را مالك چيزي نداند. اين خودش عبوديت است. لذا در قرآن هم هيچ‌جا نداريم كه از مال خودتان انفاق كنيد. داريم از مال خدا انفاق كنيد. «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» (بقره/3) اين اولين نمود است كه انسان «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» بگويد. اگر اين اعتقاد پيدا شد، آدم راحت انفاق مي‌كند. اگر مال از دستش رفت، غصه نمي‌خورد. اگر مال به او روي آورد، بالا وپايين نمي‌پرد. صندوق‌دارهاي بانك را ديده‌ايد، همينطور هستند. خودشان را مالك نمي‌دانند. دوم اينكه امام صادق فرمودند: «اللَّهُ بِهِ وَ لَا يُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِيرا» انسان خودش را مدبّر و برنامه‌ريز نهايي نبيند. انسان برنامه‌ريزي كند. خوب هم هست. اما نگويد: من اين كار را مي‌كنم. بگويد: انشاءالله اگر خدا بخواهد. ادامه در 2⃣👇
2⃣👇 حضرت سليمان خيلي وضع مالي خوبي داشت. چند همسر داشت، خانه و امكانات داشت. پادشاه بود. پيغمبر بود. باد در اختيارش بود. جن در اختيارش بود. مشكل نداشت، آزاد بود و گرفتاري نداشت. همه‌ي دنيا به او روي آورده بود. آنوقت ايشان با اين رويكرد يكوقتي به او گفتند: تو كه بچه نداري! فرزند نداري. فرمود: كاري ندارد. بنده‌ي خدا گفت: دزد حاضر و بز حاضر! كاري ندارد. من امكانات و ثروت دارم، همسر هم كه دارم. چندين فرزند شجاع و جنگجو تحويل خواهم داد تا ديگر كسي اين حرف را پشت سر من نزند. سليمان تا آخر عمر بچه‌دار نشد! خدا يك بچه به او داد، آن هم جسد بود. فلج بود. روي تخت افتاده بود. داريم اين را مي‌گوييم. نمي‌خواهم بگويم: اعوذ بالله سليمان مرتكب گناه شد. نه گاهي انبياي ما ترك اولي مي‌كنند ولي گناه نمي‌كنند. عرض من اينجاست كه تا گفت: چنين خواهم كرد، نشد! لذا بينندگان عزيز بدانند دومين نشانه‌ي عبوديت اين است كه انسان بگويد: آنچه خدا بخواهد. يك آقايي چند روز قبل پيش من آمد، گفت: حاج آقا، بچه‌ي اول من دختر بوده است. خانم من دومي را هم باردار است. ما مرتب دعا مي‌كنيم كه خدايا پسر شود. اين خلاف رضاي الهي نباشد. گفتم: نه! بگوييد: خدايا پسر دوست داريم، ولي آنچه تو مي‌پسندي. اين مهم است. خواست خدا مقدم باشد. دومين عبوديت اين است كه خواست خدا را مقدم بدانيم. سوم كه شاه بيتش است. «وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِيمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ» در زندگي همه اشتغال داريم. جنابعالي و من از صبح تا شب كه مي‌آييم هركسي به يك نحوي مشغول است. كارهايي هم انجام مي‌دهيم، فرمود: عبوديت اين است كه آن كارهايي كه انجام مي‌دهيم، نهي خدا روي آن نباشد. امر خدا روي آن باشد يا لااقل به تعبير بنده مباح باشد. اين حرف‌هايي كه امروز مي‌زنم، نهي خدا رويش نباشد. اگر غيبت باشد، نهي خدا روي آن است. اگر دروغ باشد نهي مي‌شود. تجسس اگر باشد، سوءظن اگر باشد، فحش اگر باشد، اين حقيقت عبوديت مي‌شود. انسان خودش را مالك نداند. خودش را برنامه‌ريز نهايي نداند و بگويد: آنچه خدا مي‌خواهد. و سوم اينكه كارهايي كه انجام مي‌دهد مورد نهي الهي نباشد. اين دو نكته‌اي بود كه در رابطه با عبادت بود. اما مي‌خواهم عبادت را يك دسته‌بندي كنم. ما 1- عبادت جسمي دارم. يعني براي گوش است، چشم است، دست است، پا است. 2- عبادت قلبي دارم. يعني كارهايي در قلب ما باشد اين عبادت است. 3- عبادت فكري داريم. 4-عبادت اقتصادي داريم. 5- عبادت اجتماعي داريم. 6- عبادت سلبي داريم. يعني هيچ كاري انجام نمي‌دهي و عبادت مي‌كني. 1⃣ عبادت جسمي؛ اين جسم، غير از نماز را مي‌گويم. اينكه جاي خود است. مثال مي‌زنم، اگر به قرآن نگاه كردي عبادت است. كار سختي نيست. آقا در مسجد نشستم دارند قرآن مي‌خوانند، من اصلاً سواد ندارم. يا حال خواندن را ندارم. همينطور به قرآن نگاه مي‌كنم. نگاه به قرآن عبادت است. ايام نوروز و عيد است، به پدر و مادرت سر مي‌زني. همينطور به پدرت نگاه مي‌كني، اين عبادت است. اين خرج ندارد، آسان است. نگاه به عالم مي‌كني، اين عبادت است. «وَ النَّظَرُ إِلَى الْأَخ‏» (بحارالانوار/ج38/ص196) نگاه كردن به برادر ديني، افراد مؤمن در جامعه به خاطر خدا، اين عبادت است. پس عبادت جسم را مثال زديم. عبادت چشم است. بنده منبر رفتم. جنابعالي داريد حديث مي‌خوانيد، يك نفر دارد نصيحت مي‌كند. يك شعر پر محتوا را مي‌خواند. ما گوش مي‌دهيم. استماع موعظه عبادت است. هزينه هم ندارد. شما در ماشين مي‌رويد، ترافيك‌هاي تهران هم طولاني است. راديو قرآن را باز كردي، قرآن گوش مي‌دهي. اين عبادت است. عبادت گوش است. اگر او مي‌خواند و شما هم بگويي، اين عبادت زبان مي‌شود. «لا اله الا الله»، «سبحان الله»! روايتي در بحار داريم كه يهودي‌ها و منافقين در ذهن مسلمان‌ها شبهه ايجاد مي‌كردند، مسلمان‌ها به هم مي‌ريختند.الآن هم بعضي گرفتار اين مسأله هستند. پاي اينترنت مي‌نشيند. يا شبكه‌ي ماهواره را مي‌زند. با يك شبهه‌اي ذهنش بر هم مي‌ريزد. خدمت رسول خدا آمدند و گفتند: يا رسول الله! ما با شبهاتمان چه كنيم؟ مي‌دانيم حرف ما درست نيست، ولي ذهنمان را مشغول كرده است. شبهه اينطور است كه اگر شما عسل مي‌خوري، كسي بگويد: عسل تلخ است، احساس تلخي مي‌كني. حضرت فرمود: يك چيزي به شما ياد بدهم كه شبهات اذيت‌تان نكند. گفتند: بله يا رسول الله! فرمود: «الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِه‏»(بحارالانوار/ج45/ص206) صلوات بر محمد و آل محمد. شما پشت فرمان مي‌توانيد عبادت كنيد، چون موعظه گوش مي‌دهي، عبادت است. به پدر و مادر نگاه مي‌كني، عبادت است. صلوات مي‌فرستي، عبادت است. شب زير آسمان مي‌ايستي و ادامه در 3⃣👇
3⃣ به ستاره‌ها نگاه مي‌كني و مي‌گويي: خدايا چه خلقتي داري؟ به زبان فارسي مي‌گويي. اگر عربي بلد بودي، مي‌گويي: «إِنَّ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهار» (بقره/164) اينها همه مصاديق عبادت مي‌شود. يك مورد ديگر هم در عبادت جسمي بگويم كه بينندگان ببينند گاهي كار چقدر آسان است. رسول خدا فرمود: «علي اخبركم بايسر العباده» بگويم: آسان‌ترين عبادت چيست؟ «و اهونها علي البدن» خيلي براي بدن راحت است. فرمود: «السَّمْتِ وَ حَسَنَ الْخُلُق‏» سكوت و خوش اخلاقي! سكوت عبادت است. خوش اخلاقي عبادت است.اين روايت در محجة البيضاء است. پس يكي از اقسام عبادت، عبادت جسمي شد. دست يك نفر را مي‌گيري و به آن طرف خيابان مي‌بري. امام سجاد در كوچه‌هاي مدينه مي‌رفت، سوار اسب بود. عده‌اي هم پشت سر او بودند، يك كلوخي وسط كوچه بود. پياده شد، كلوخ را برداشت و يك طرف انداخت. آقا فرمود: اين عبادت است. يك پوست موزي جلوي راه بچه‌ها در كوچه است، برمي‌داري. پس عبادت جسمي چشم دارد. گوش دارد، زبان دارد و همينطور كه مثال زدم. 2⃣ قسم دوم عبادت، عبادت قلب است. قلب هم عبادت دارد. در روايت داريم، محبت اهلبيت در هر قلبي باشد، عبادت است. من امام حسين را دوست دارم. من اصلاً نتوانسته‌ام مشهد و كربلا بروم، اما امام حسين و امام رضا را دوست دارم. اين خودش يكي از عبادت‌هاي بسيار مهم است. من از دشمنان اهلبيت بدم مي‌آيد. من مي‌شنوم مثلاً در فلان منطقه‌ي دنيا دارند مسلمان‌ها را قتل عام مي‌كنند، ناراحت مي‌شوم. من مي‌شنوم كه يك جايي كه مسلمان را سر بريدند. به خانه‌اش حمله كردند. ناراحت مي‌شوم يعني احساس انزجار مي‌كنم از كسي كه آن كار را كرده است. اين هم تولي و تبري است. پس عبادت قلبي هم داريم. 3⃣ عبادت فكري؛ ما در فكر هم عبادت داريم؟ بله! حسن ظن به مردم عبادت است. تا كسي خانه خريد، نگويي: از كجا آورد؟ تا كسي تصادف كرد، حتماً يك گناهي كرده بود، تصادف كرد. تا ورشكست شد، حتماً مال مردم را بالا كشيده است. نه! حسن ظن به مردم، عبادت مي‌شود. نقطه‌ي مقابلش «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم‏» (حجرات/12) تفكر؛ جنابعالي يك گوشه‌اي نشستي، عصر جمعه است، هيچ كاري هم نمي‌كني. ما الآن چهل سالمان است.چند گناه كرديم؟ چقدر عبادت كرديم؟ چقدر توشه اندوختيم؟ پشت سر چه كساني صحبت كرديم؟ من در حالات يكي از فرماندهان شهيد كه ما مديون همه‌ي اين شهدا هستيم، خواندم ايشان يك برگه‌اي درست كرده بود، به زيردستانش داد. ايشان فرمانده بود. بالاي اين برگه نوشته بود: «حاسبوا قبل ان تحاسبوا» يعني خودتان را محاسبه كنيد، قبل از آنكه ديگران شما را محاسبه كنند. سي چهل مورد گزينه نوشته بود. مثلاً غيبت، دروغ، قضا شدن نماز صبح، نگاه به نامحرم، مي‌گفت: اينها خصوصي است، به كسي نشان ندهيد. افشاي گناه حرام است. پيش خودتان نگه داريد، تا يك دروغ گفتيد، يك علامت بزنيد. تا يك روز صبح نمازتان قضا شد، علامت بزنيد. عصر جمعه كه مي‌شود، اين برگه را باز كنيد و بشماريد. دو تا دروغ، سه تا غيبت، دو تا نگاه به نامحرم، قضا شدن نماز صبح، در مجموع 15 گناه مي‌شود. در يك هفته من 15 گناه كردم. آنوقت خودتان را محاسبه كنيد. استغفار كنيد، هفته‌ي ديگر بگوييد: خدايا انشاءالله كنار مي‌گذاريم. ممكن است هفته‌ي ديگر كه باز مي‌كنيم، ممكن است 18 تا شده باشد، ممكن است 12 تا شده باشد. اگر 12 تا شده باشد، آدم خوبي هستي. پس تفكر و انديشه هم عبادت است. 4⃣ مورد چهارم، عبادت اجتماعي است. عبادت اجتماعي را كلي و براي هميشه‌ي سال عرض مي‌كنم. روايتش را هم اينجا نوشتم. امام باقر(علیه السلام) فرمود: «إِنَّ أَحَبَّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» مهم‌ترين اعمال نزد خدا كه عبادت است، «إِدْخَالُ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» (كافي/ج2/ص189) شما مسلماني را شاد كنيد. خوشحال كنيد. «وَ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ» (وسايل‌الشيعه/ج16/ص349) خدا به چيزي بهتر از شاد كردن مؤمنين عبادت نشده است. البته ادخال السرور با لغو و لهو و دست انداختن و تمسخر فرق مي‌كند. ادخال السرور اين است كه شما به كسي كه جهيزيه مي‌خواهد، مشكل مالي دارد، اقتصادي دارد، كمك كني. يا نه شما مي روي به خانه‌ي پسرعمويت كه تازه ازدواج كرده است، يك سري مي‌زني و يك كادويي مي‌بري. چقدر خوشحال مي‌شوند! اين ادخال السرور است. صله‌ي رحم، ادخال السرور است. احوال هم را پرسيدند، در جشن‌ها همديگر را دعوت كردند. پس اين عبادت، عبادت اجتماعي است. يك بخشي از عبادت اجتماعي امر به معروف است، نهي از منكر است. يك بخشي مشورت كردن است. مشورت دادن به ديگران است. اين هم عبادت اجتماعي است. ادامه در 4⃣👇
4⃣👇 5⃣ مورد پنجم عبادت مالي است. همان زكات و صدقه و كمك به مردم و رفع نياز از مردم است كه در روايات ما روي اين تأكيد شده است. 6⃣ اما مورد ششم كه عبادت سلبي است. گاهي هيچ كاري نمي‌كنيم و اين عبادت مي‌شود. نمونه‌هايي فراواني هم در منابع روايي ما دارد، من يك موردش را با يك داستان خدمت شما عرض مي‌كنم. شخصي خدمت امام باقر(علیه السلام) آمد. گفت: يابن رسول الله من يك آدم كم عملي هستم. زياد نماز بخوان و زياد روزه بگير، نيستم. واجبات را انجام مي‌دهم. ولي دو ويژگي دارم. يكي عفت شكم است، يكي عفت قواي جنسي است. يعني حرام نمي‌خورم، از راه حرام هم غرايزم را ارضاء نمي‌كنم. آيا اين كار من عبادت است؟ آقا فرمود: اين بالاترين عبادت است. «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْ‏ءٍ أَفْضَلَ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْجٍ» (كافي/ج2/ص79) قرآن به جوانان مي‌فرمايد: اولاً ازدواج كنيد. خدا به جوان‌ها نمي‌گويد ازدواج كنيد. به مردم مي‌گويد: جوان‌ها را زن بدهيد. دخترها را شوهر بدهيد. اين وظيفه‌ي اجتماعي است. «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُم‏ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ» ايامي جمع اَيّم است. اَيّم آدم بدون زن است. بدون شوهر است. «وَ أَنْكِحُوا» مردم، شما بي‌زن‌ها و بي‌شوهرها را همسر بدهيد. بعد مي‌فرمايد: اگر به هر دليلي زن پيدا نكرديد، مجوز گناه است، مجوز حرام است، خيلي‌ها اين را مي‌پرسند. آقا من سي سال سن دارم، ازدواج نكردم. آيا اين مجوز مي‌شود كه همسر پيدا نمي‌شود، كسي خواستگاري من نمي‌آيد، يك آقا پسر زن پيدا نمي‌كند، مرتكب حرام شود؟ نه،قرآن مي فرمايد: «وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذينَ لا يَجِدُونَ نِكاحا» (نور/33) آنهايي كه همسر پبدا نمي‌كنند، بايد عفت بورزند. لذا نگاه يك جوان به نامحرم مي‌افتد، چشمش را پايين مي‌اندازد.كاري هم نكرده است. فقط سرش را پايين انداخت، اين عبادت مي‌شود. در جلسه‌اي غيبت مي‌شود، بلند مي‌شود. آقا خداحافظ! طوري كه ناراحت هم نشوند و به هم بريزد. يك تذكري هم مي‌دهد و بلند مي‌شود. همين قدر كه بلند مي‌شود، اين عبادت است. ترك گناه خود عبادت است. پس ملاحظه فرموديد، دايره‌ي عبادت در اسلام خيلي گسترده است. اين نكته را براي دانشجو‌ها، طلبه‌ها و كساني كه دنبال كسب علم مي‌روند، مي‌گويم. «من خرج يطلب بابا من العلم» كسي از خانه‌اش بيرون برود و يك مسأله‌ي علمي ياد بگيرد. حالا ممكن است دانشجو باشد، طلبه باشد يا نه، يك آقايي الآن راه مي‌افتد در خانه‌ي مرجع تقليد برود. دفتر آقا برود. در مسجد نزد امام جماعت، يك شبهه و يك سؤالي را بپرسد. «من خرج يطلب بابا من العلم» بيرون از خانه مي‌رود يك چيزي را ياد بگيرد. امشب مسجد برويم ببينيم آقا چه مي‌گويد؟ چه نصيحتي دارد؟ امام فرمود: اگر كسي «كان عمله كعبادة أربعين عاما« (منية المريد/ص101) عمل او مثل عبادت چهل سال است. برود يك مطلبي را ياد بگيرد. پس خود طلب علم، كسب علم يكي از مصاديق عبادت و بندگي خداست. من اخيراً داشتم مفاتيح را نگاه مي‌كردم. در حاشيه‌ي مفاتيح فكر مي‌كنم صفحه‌ي 217، 218 بود. ديدم يك روايتي از معصوم است كه مرحوم شيخ عباس در حاشيه آورده است، از شيخ طوسي هم نقل مي‌كند. اگر كسي صبح به صبح بگويد: «سبحان ربي العظيم و بحمده» عبادت چند سال را خدا براي او مي‌نويسد. واقعاً بهانه گذاشته‌اند. يكوقت‌هايي انسان توفيق همين‌ها را هم ندارد. به شما مي‌گويد: سه «قل هو الله» بخوان، ثواب يك ختم قرآن است. مي‌گويد: با وضو بخواب، تا صبح در حال عبادت هستي. چون در آستانه‌ي جمعه هستيم اين جمله را عرض ميکنم. «أفضل العبادة انتظار الفرج» (بحار/ج52/ص125) همين قدر كه شما صبحت را با امام زمان آغاز كنی. صدقه‌ای به نام او بدهی. دعايی كنی. ادامه در 5⃣👇
5⃣👇 اينطور نيست كه ما در اسلام عبادت را محدود به مسجد كنيم، يا محراب كنيم، يا در حرم و شب و بيست و يكم ببنديم. نه! ممكن است بعضي اديان اينطور باشند. بگويد: يك شنبه كليسا مي‌روم. ولي اسلام دايره‌ي عبادت و بندگي را به حدي وسيع ديده است كه شما در خوابيدن هم مي تواني عبادت كني. با وضو مي‌خوابي، عبادت است. در نگاهت مي‌تواني عبادت كني. در سخنت، در گوش كردنت، در سكوتت، در تركت، در خوابت، ولذا اين دايره خيلي گسترده است. اينها دائم الذكر هستند. كساني كه همواره به ياد خدا هستند. «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّه‏» (نور/37) چطور مي‌شود بيع و تجارت مانع ذكر نشود؟ دارد كاسبي مي‌كند. همين‌قدر كه دروغ نمي‌گويد. انصاف را رعايت بكند، مگر نداريم «التاجر الصدوق يحشر مع الشهداء» كاسبي كه راست مي‌گويد، با شهيد محشور مي‌شود. الآن ايام مسافرت است. كسي براي عبرت سفر مي‌رود. براي انرژي گرفتن براي كار سفر مي‌رود. براي سر زدن به فاميل سفر مي‌رود. همه‌ي اينها عبادت مي‌شود. ما اين انگيزه را بايد در خودمان ايجاد كنيم و با اين نگاه انشاءالله وارد زندگي شويم. 🌺والسلام علی من التبع الهدی🌺 http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d
1⃣ بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین... اللهم کن لولیک الحجةابن الحسن... نویسنده: عبدالکریم پاک نیا 🏴 بمناسبت شهادت حضرت جوادالائمه علیه السلام 💠 امامت در خردسالی حضرت امام محمد تقى (ع) نخستین رهبر الهى است که در میان امامان شیعه در خردسالى مسؤولیت مقام رفیع امامت را عهده‏ دار گردید. در سال 203 قمرى و در سن هفت سالگى بعد از شهادت پدر بزرگوارش این مسؤولیت را پذیرفته و عملاً به هدایت و ارشاد مردم پرداخت. در آن هنگام برخى این سؤال را مطرح مى‏کردند که: آیا مى‏توان رهبرى جامعه را به یک کودک هفت ساله سپرد؟ آیا یک کودک هفت ساله مدیریت، دوراندیشى و درایت یک مرد کامل را دارد؟ ➖ پاسخ: از منظر باورهاى شیعه که موضوع امامت را یک موهبت الهى مى‏داند، پاسخ این پرسش روشن است، چرا که از این دیدگاه خداوند متعال هر کسى را که شایسته این مقام بداند، به منصب پیشوایى امت بر مى‏گزیند؛ حتى اگر در سنین کودکى باشد. مقیاس سن بالا، گرچه در میان مردم مقیاسى براى رسیدن به کمال محسوب مى‏شود، اما در بینش وحیانى قرآن ممکن است یک فرد در سن کودکى فضائل و کمالات و شرائط رهبرى جامعه را دارا باشد و امتیازات ویژه‏ اى را که لازمه رهبرى و امامت و نبوت است در او موجود باشد و خداوند متعال موهبت رسالت و امامت را به او عنایت کند و اطاعت از وى را بر مردم واجب و لازم گرداند. ➖ نکته: خداوند متعال از این طریق مى‏خواهد به مردم بفهماند که مقام نبوت و امامت، که تداوم راه نبوت است، همانند منصب‏ هاى معمولى نیست که با زمینه‏ ها و شرایط عادى انجام پذیرد، بلکه مقام معنوى نبوت و امامت مافوق این مناصب بوده و زمینه‏ ها و شرایط ویژه‏ اى مى‏طلبد. در عصرى که زمینه امامت پیشواى نهم فراهم آمده بود و آن حضرت در دوران کودکى این منصب آسمانى را عهده‏ دار گردید، از این دست سؤالات زیاد مطرح مى‏شد و پاسخهاى مناسب نیز ارائه مى‏گردید. به همین دلیل چون مسئله تقریباً در زمان امام جواد(ع) حل شده تلقى شده بود، دیگر در مورد امام هادى(ع) که در سن 8 سالگى و امام زمان (ع) که در 5 سالگى به امامت رسیدند، این پرسشها تکرار نگردید. ➖ یک روایت: روزى یکى از شیعیان در محضر امام رضا(ع) پرسید: مولاى من! اگر خداى ناکرده براى وجود مقدس شما حادثه ‏اى پیش آید، به چه کسى رجوع کنیم؟ امام رضا(ع) با کمال صراحت فرمودند: به پسرم ابوجعفر (امام جواد(ع)). آن مرد از شنیدن این سخن تعجب کرد، چرا که امام نهم (ع) کودکى بیش نبود و آن مرد وى را کم سن و سال دید. امام رضا(ع) از سیماى متعجب و نگاه‏هاى تردیدآمیز او، اندیشه ناباورانه ‏اش را دریافت و به او فرمود: اى مرد! خداى سبحان عیسى بن مریم (ع) را به عنوان پیامبر و فرستاده خود برگزید و او را صاحب شریعت معرفى کرد، در حالى که خیلى کوچکتر از فرزندم ابوجعفر بود.(1) 💠 نحوه پاسخ به شبهات: امام هشتم (ع) براى اثبات امامت حضرت جواد(ع) و پاسخ به شبهات طرح شده، گاه از آیات قرآن و دلایل تاریخى بهره مى‏گرفت و گاهى نیز از تفضلات الهى و تأییدات غیبى استفاده مى‏کرد. در این رابطه حسن بن جهم مى‏گوید: در حضور امام هشتم(ع) نشسته بودم که فرزند خردسالش را صدا کرد. آن سلاله پاک نبوى نیز در پاسخ به نداى پدر به جمع ما پیوست. امام رضا(ع) لباس آن کودک را کنار زده و به من فرمود: میان دو شانه‏ اش را بنگر! چون به میان دو کتف او نگاه کردم، چشمم به یکى از شانه‏ هایش به مهر امامت افتاد که در میان گوشت بدن قرار داشت. فرمود: آیا این مهر امامت را مى‏بینى؟ شبیه همین در روى شانه پدرم نیز وجود داشت.(2) ادامه👇
2⃣ 💠 نوجوانى در قلّه رفیع دانش‏ امام نهم(ع) در مقام رهبرى امت اسلام، به عنوان الگوى دانشمندان جوان چنان در عرصه علم و دانش درخشید که دوست و دشمن را به تعجب و شگفتى واداشت. گفتگوها، مناظرات،پاسخ به شبهات عصر، گفتارهاى حکیمانه و خطابه‏ هاى آن گرامى، گواه روشنى بر این مدعاست. ➖ روایت: على بن ابراهیم از پدرش نقل کرده است که: بعد از شهادت امام هشتم(ع) ما به زیارت خانه خدا مشرف شدیم و آنگاه به محضر امام جواد (ع) رفتیم. بسیارى از شیعیان نیز در آنجا گرد آمده بودند تا امام جواد(ع) را زیارت کنند. عبد اللّه بن موسى عموى حضرت جواد(ع) که پیرمرد بزرگوارى بود و در پیشانى ‏اش آثار عبادت دیده مى‏شد، به آنجا آمد و به امام (ع) احترام فراوانى کرده و وسط پیشانى حضرت را بوسید. امام نهم برجایگاه خویش قرار گرفت. همه مردم به علت خردسال بودن حضرت با تعجب به همدیگر نگاه مى‏کردند که آیا این نوجوان مى‏تواند از عهده مشکلات دینى و اجتماعى مردم در جایگاه رهبرى و امامت آنان برآید؟! مردى از میان جمع بلند شده از عبداللّه بن موسى، عموى امام جواد(ع) پرسید: حکم مردى که با چهارپایى آمیزش نموده است چیست؟ و او پاسخ داد: بعد از قطع دست راست‏اش به او حد مى‏زنند. امام جواد(ع) با شنیدن این پاسخ ناراحت شد و به عبداللّه بن موسى فرمود: عموجان از خدا بترس! از خدا بترس! خیلى کار سخت و بزرگى است که در روز قیامت در برابر خداوند متعال قرار بگیرى و پروردگار متعال بفرماید: چرا بدون اطلاع و آگاهى به مردم فتوا دادى؟ عمویش گفت: سرورم! آیا پدرت - که درود خدا بر او باد - این گونه پاسخ نداده است؟! امام جواد(ع) فرمود: از پدرم پرسیدند: مردى قبر زنى را نبش کرده و با او درآمیخته است، حکم این مرد فاجر چیست؟ و پدرم در پاسخ فرمود: به خاطر نبش قبر دست راست او را قطع مى‏کنند و حد زنا بر او جارى مى‏گردد، چرا که حرمت مرده مسلمان همانند زنده اوست. عبداللّه بن موسى گفت: راست گفتى سرورم! من استغفار مى‏کنم. مردم حاضر، از این گفت و شنود علمى شگفت زده شدند و گفتند: اى آقاى ما! آیا اجازه مى‏فرمایى مسائل و مشکلات خودمان را از محضرتان بپرسیم؟ امام جواد(ع) فرمود: بلى. آنان سى‏ هزار مسئله پرسیدند و امام جواد(ع) بدون درنگ و اطمینان کامل همه را پاسخ گفت. این گفتگوى علمى در نه سالگى حضرت رخ داد.(3) امام جواد(ع) در سنین نوجوانى عالم‏ترین و آگاه‏ترین دانشمند عصر خود بود و مردم از دور و نزدیک به حضورش شتافته و پاسخ مشکلات علمى خود را از او دریافت مى‏کردند. نظر برخى از دانشمندان مخالف و موافق در مورد حضرت جواد علیه السلام: ➖ ابن حجر هیثمى در کتاب الصوائق المحرقه مى‏گوید: مأمون او را به دامادى انتخاب کرد، زیرا با وجود کمى سن، از نظر علم و آگاهى و حلم بر همه دانشمندان برترى داشت. ➖ شبلنجى در نورالابصار آورده است: مأمون پیوسته شیفته او بود، زیرا با وجود سن اندک، فضل و علم و کمال خود را نشان داده و برهان عظمت خود را آشکار ساخت. ➖ جاحظ معتزلى که از مخالفان خاندان على(ع) بود، به این حقیقت اعتراف کرده است که: امام جواد(ع) در شمار ده تن از «طالبیان» است که هر یک از آنان عالم، زاهد، عبادت پیشه، شجاع، بخشنده، پاک و پاک نهادند و هیچ یک از خاندانهاى عرب داراى نسب شریفى همانند امامان شیعه نیست.(4) ➖ فتال نیشابورى نیز مى‏گوید: مأمون شیفته او شد، چون مشاهده کرد که آن حضرت با سن کم خود، از نظر علم و حکمت و ادب و کمال عقلى، به چنان رتبه والایى رسیده که هیچ یک از بزرگان علمى آن روزگار بدان پایه نرسیده‏ اند.(5) امام محمد تقى(ع) خود نیز گاهى به علم و دانشى که خداوند ارزانى‏ اش داشته بود، اشاره کرده و مى‏فرمود: «منم محمد فرزند رضا! منم جواد! منم دانا به نسبهاى مردم در صلبها، من داناترین کس هستم که رازهاى ظاهرى و باطنى شما را مى‏دانم و از آنچه که به سوى‏اش روانه هستید آگاهم! این علمى است که خداوند متعال قبل از آفرینش تمامى مخلوقات جهان به ما خانواده عنایت کرده است. این دانش سرشار تا پایان جهان و بعد از فانى شدن آسمان‏ها و زمین‏ها نیز باقى خواهد ماند. اگر غلبه اهل باطل و حکومت ناحق گمراهان و هجوم اهل شک و تردید نبود، هر آینه سخنى مى‏گفتم که همه اهل جهان از گذشتگان و آینده ‏گان ناباورانه انگشت حیرت به دهان مى‏گرفتند.» سپس دست مبارک خود را بر دهان گذاشته و فرمود: «یا محمّد اصمت کما صمت آباؤک من قبل؛ اى محمد خاموش باش! همچنانکه پدرانت قبل از تو سکوت را برگزیده ‏اند.»(6) ادامه 👇
3⃣ 💠 کاربرد علم از منظر حضرت جواد علیه السلام: از منظر امام جواد(ع) شایسته است که: یک جوان مسلمان به علم و دانش روى آورد آن را به عنوان مونس و یار مناسب براى خود برگزیند، دوستان خود را بر اساس بینش و دانش انتخاب کند شخصیت اجتماعى خود را به وسیله دانش و علم مشخص سازد، براى مجالس و دیدار دیگران علم هدیه برد در تنهایى و غربت و سفر، علم و دانش را بهترین همسفر و مونس خود بداند،چرا که علم و دانش، سرچشمه تمام کمالات و ریشه همه پیشرفتهاست. ➖ پیشواى نهم، علم را دو قسمت کرده و مى‏فرمود: علم و دانش دو نوع است: علمى که در وجود خود انسان ریشه دارد و علمى که از دیگران مى‏شنود و یاد مى‏گیرد. اگر علم اکتسابى با علم فطرى هماهنگ نباشد، سودى نخواهد داشت. هر کس لذت حکمت را بشناسد و طعم شیرین آن را بچشد، از پى‏گیرى آن آرام نخواهد نشست. زیبایى واقعى در زبان (و گفتار نیک) است و کمال راستین در داشتن عقل.»(7) امام محمد تقى(ع) علم و دانش را یکى از مهمترین عوامل پیروزى و رسیدن به کمالات معرفى مى‏کرد و به انسان‏هاى کمال خواه و حقیقت طلب توصیه مى‏نمود که در راه رسیدن به آرزوهاى مشروع و موقعیت‏هاى عالى دنیوى و اخروى از این نیروى کارآمد بهره لازم را بگیرند. آن گرامى مى‏فرمود: «أربع خصالٍ تعین المرء على العمل: الصّحة والغنى و العلم و التّوفیقٌ؛(8) چهار عامل موجب دست یابى انسان به اعمال (صالح و نیک) است: سلامتى، توانگرى، دانش و توفیق(خداوندى)». با توجه به سخنان آموزنده امام جواد(ع) در عرصه علم و دانش بر همگان و از جمله جوانان لازم است از فرصت جوانى بهره گرفته و خود را به این خصلت زیباى انسانى بیارایند و کسب معرفت و علم را سرلوحه برنامه‏ هاى زندگى خود قرار دهند. علم بال است مرغ جانت را بر سپهر او برد روانت را علم دل را بجاى جان باشد سر بى علم بدگمان باشد علم نور است و جهل تاریکى‏ علم، راهت برد به تاریکى علم روى تو را به راه آرد با چراغت به پیشگاه آرد علم را دزد برد نتواند به اجل نیز مرد نتواند نه به میل زمان خراب شود نه به سیل زمین درآب شود ادامه‌ 👇
4⃣ 💠 دانشمند نوجوان ‏هنگامى که عمربن عبدالعزیز به خلافت رسید، مردم از اطراف و اکناف گروه گروه، براى عرض تبریک به مرکز خلافت آمده و به حضورش مى‏رسیدند. روزى جمعى از اهل حجاز به همین منظور بر او وارد شدند. خلیفه بعد از دیدار ابتدایى متوجه شد که پسر بچه‏ اى آماده است تا از میان آن جمع سخن بگوید. خطاب به او گفت: بچه! برو کنار تا یکى بزرگتر از تو صحبت کند پسر نوجوان فوراً گفت: اى خلیفه! اگر بزرگسالى میزان است، پس چرا شما بر مسند خلافت قرار گرفته ‏اید؟ با اینکه بزرگتر از شما هم افرادى اینجا هستند؟! عمر بن عبدالعزیز از تیزهوشى و حاضر جوابى او متعجب شده و گفت: راست مى‏گویى و حق با توست. اکنون حرف دلت را بزن! آن نوجوان هوشمند گفت: اى امیر! از راه دور آمده‏ ایم تا به شما تبریک بگوییم و منظورمان از این عمل، شکر الهى است که مثل شما خلیفه خوبى را به مردم عطا کرده است، وگرنه مجبور نبودیم به این سفر بیاییم، زیرا نه از تو مى‏ترسیم و نه طمعى داریم. امّا اینکه از تو نمى‏ترسیم براى این است که تو اهل ظلم و ستم بر مردم نیستى و علت اینکه طمع نداریم این است که ما از هر جهت در رفاه و نعمت هستیم. وقتى سخن آن نوجوان تمام شد، خلیفه از او درخواست کرد که وى را موعظه کند. او نیز گفت: ➖ اى خلیفه! دو چیز زمامداران را مغرور مى‏کند: اول، حلم خداوند و دوم، مدح و چاپلوسى اشخاص از آنها. خیلى مواظب باش که از آنان نباشى، زیرا که اگر از آن عده شدى، لغزش پیدا مى‏کنى و در زمره گروهى قرار مى‏گیرى که خداوند متعال در حق آنان فرمود: «ولاتکونوا کالّذین قالوا سمعنا و هم لایسمعون؛(9) از آن افراد نباشید که ادّعاى شنیدن مى‏کنند با اینکه نمى‏شنوند.» در پایان: خلیفه از سن و سال او پرسید و معلوم شد که بیش از دوازده سال ندارد. آنگاه خلیفه او را تحسین کرده و در مورد وى و عظمت علم و دانش او شعرى خواند که: تَعَلّم فَلَیسَ المَرءُ یولَدُ عالِماً وَ لَیسَ أخو عِلمٍ کَمَن هُوَ جاهِلٌ‏ فَانَّ کَبیرَ القَومٍ لاعِلمَ عِندَه‏ صَغیرٌ اذا التَفَتَ عَلَیهِ المَحافِلُ‏ «دانش بیاموز، که آدمیزاد دانشمند به دنیا نمى‏آید و هیچ گاه دانا با نادان هم رتبه نیست. بزرگ قوم، هرگاه دانش نداشته باشد، در مجالس و محافل، کوچک و خوار دیده مى‏شود.» 💠 پى‏ نوشتها: 1- کشف الغمه، على بن عیسى اربلى، مکتبه بنى هاشمى، تبریز، 1381، ج 2، ص 353. 2- ارشاد شیخ مفید، چاپ کنگره، قم، 1413 ق، ص 618. 3- بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسى، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404 ق، ج 50، ص 85. 4- سیره پیشوایان، مهدى پیشوائى، مؤسسه امام صادق(ع)، قم، 1381 ش، ص 555. 5- روضة الواعظین، محمد فتال نیشابورى، نشر رضى، قم، ج 1، ص 237. 6- بحارالانوار، ج 50، ص 108. 7- کشف الغمه، ج 3، ص 193. 8- معدن الجواهر، ابوالفتح کراجکى، کتابخانه مرتضویه، تهران، 1394 ق، ص 41. 9- المستطرف، محمد بن احمد ابشیهى، ج 1، ص 107. 🌺والسلام علی من التبع الهدی🌺 http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d
جذب سرباز طلبه در نمایندگی ولی فقیه سازمان جهاد کشاورزی کهگیلویه و بویر احمد http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d
دحو الأرض مطابق روایات، نخستین جایى که از زیر آب بیرون آمد و خشک شد و سپس گسترش یافت، سرزمین «مکّه» و بخصوص محلّ «خانه کعبه» بود و لذا مکّه «امّ القرى» يعني مادر همه آبادى ها نام گرفت.(1) امام رضا عليه السلام در جواب محمد بن سنان درباره علت قرار گرفتن كعبه در وسط زمين فرمودند: أنّه الموضع الذي مِن تحته دُحيت الأرض... وهي أوّل بقعةٍ وُضعت في الأرض؛ لأنّها الوسط، ليكون الغرض لأهل الشرق والغرب في ذلك سواء؛ كعبه جايي است كه زمين از زير آن پهن شده و از زير آب بيرون آمد و همه بادهاي دنيا از زير ركن شامي آن مي وزد و آن اولين بقعه اي است كه در زمين بنا نهاده شد و آغاز پيدايش زمين است و بعد آراام آرام خشكي ها پديدار شدندو....(2) دحوالارض یکى از چهار روزى است که روزه در آن از فضیلتي بي مانند برخوردار است. در روایتى آمده است روزه این روز همانند روزه هفتاد سال است و در روایت دیگر آمده است کفاره هفتاد سال است و هر که‏ این روز را روزه بدارد و شب را به عبادت به سر آورد، براى او عبادت صد سال نوشته مي شود و هرچه در میان زمین و آسمان است براى روزه‏‌ داران استغفار مي کند و این روز، روزى است که رحمت خدا در آن منتشر شده و براى عبادت و اجتماع به ذکر خدا در این روز اجر بسیارى است. روزه در دحو الارض محمد بن عبدالله صيقل، يكي از ياران امام رضا عليه السلام مي گويد: خرج علينا الإمام أبو الحسن الرضا عليه السلام ب«مَرُو» في يوم خمسٍ وعشرين من ذي القعدة فقال: صوموا، فإنّي أصبحت صائماً. قلنا: جُعِلنا فداك، أيّ يوم هو؟! قال: يوم نُشرت فيه الرحمة ودُحيت فيه الأرض ونُصبت فيه الكعبة وهبط فيه آدم عليه السلام؛ روز بيست و پنجم ذيقعده امام رضاعليه السلام در مرو از منزل بيرون آمدند و فرمودند اين روز را روزه بگيريد که من هم روزه هستم! عرض کردم فدايت شوم امروز چه روزي است. فرمود: روزي است که رحمت خدا در آن گسترده شده و زمين پهن گرديده و کعبه بنا شده و آدم قدم بر زمين گذارده است.(3) حسن بن على وشّاء مي گويد: من کودک بودم که با پدرم در شب بیست‏ و پنجم ماه ذی‌القعده در خدمت حضرت رضا(ع) شام خوردیم، حضرت فرمود: امشب حضرت ابراهیم و حضرت عیسى(علیهما السلام) متولد شده‏ اند و زمین از زیر کعبه پهن شده، پس هرکه روزش را روزه بدارد چنان است‏ که شصت ماه روزه داشته باشد و در روایت دیگر است که فرمود: در این روز حضرت قائم(عج) قیام خواهد کرد. شب بيست و پنجم ذيقعده شب دحوالارض است و آن شبي است كه رحمت خداوند در آن نازل مي شود و شب زنده داري و عبادت در آن پاداشي بي نظير دارد. از امام رضا عليه السلام نقل شده است: ليلة خمس وعشرين من ذي القعدة وُلد فيها إبراهيم عليه السلام، وولد فيها عيسى بن مريم عليه السلام، وفيها دُحيت الارض من تحت الكعبة. فمَن صام ذلك اليوم كان كمن صام ستّين شهرا؛ شب بيست و پنجم ذيقعده شب ولادت ايراهيم و عيسي عليهما السلام است و شبي است كه زمين از زير كعبه گسترده شد. هر كس روزش را روزه بدارد مانند آن است كه شصت ماه را روزه داشته است.(4) پانوشتها: 1_ بحارالانوار، جلد ۱۱، صفحه ۲۱۷، حدیث ۲۹ 2_ عيون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص176،باب 33، ح1 3_ تهذيب الاحكام، شيخ طوسي، ج1، ص306 4_ مفاتيح الجنان، اعمال ماه ذيقعده. http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d
💠 مجلس عزا سبب احیاء قلب نویسنده/ سخنران: حجت الاسلام و المسلمین نظری منفرد 💠حضرت صادق (علیه السلام) به شخصی می فرماید: تو اهل عراقی؟ چطور جدّم حسین را زیارت می‌کنی؟ «نحمده علی عظیم إحسانه و نیّر برهانه و نوامی فضله و امتنانه، ثم الصلاة والسلام علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد صلّی الله علیه و علی أهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین إلی یوم الدین.» عن الامام ابی الحسن الرضا(علیه السلام): «مَنْ تَذَکَّرَ مُصَابَنَا وَ بَکَى لِمَا ارْتُکِبَ مِنَّا کَانَ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ مَنْ ذُکِّرَ بِمُصَابِنَا فَبَکَى وَ أَبْکَى لَمْ تَبْکِ عَیْنُهُ یَوْمَ تَبْکِی الْعُیُونُ وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحْیَا فِیهِ أَمْرُنَا لَمْ یَمُتْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ القُلُوب.»[1] 💠 سیره اهل بیت(علیهم السلام) در این روزهای آغازین ماه محرم به چند مطلب راجع به عزاداری باید توجه بشود. یک اندوهی که انسان نسبت به امام حسین(علیه السلام) پیدا می‌کند. کسانی که به اهل‌بیت معتقد هستند به‌طور طبیعی این اندوه را دارند. از ابو عماره منشد روایت است: «ما ذکر الحسین(علیه السلام)یوما عند ابی عبدالله»[2] هیچ روزی خدمت امام صادق(علیه السلام) نام امام حسین برده نمی‌شد مگر این‌که «لا یُرَى مُتَبَسّماً إلی اللّیل» حضرت را تا شامگاه کسی خندان نمی‌دید. روایتی در کامل الزیارات است بدین مضمون، حضرت صادق (علیه السلام) به شخصی می فرماید: تو اهل عراقی؟ چطور جدّم حسین را زیارت می‌کنی؟ عرض کرد أنا رجلٌ مشهور، من یک آدم مشهوری هستم از طاغیان و حکام وقت جرأت نمی‌کنم امام حسین(علیه السلام) را زیارت کنم. حضرت به او فرمود که آیا یاد جدّم حسین می‌کنی؟ عرض کرد بله آقا، یاد می‌کنم به‌گونه‌ای که آن روز خانواده‌ی من احساس می‌کنند که من مهموم و پریشان هستم، دیگر میل به غذا ندارم، غذا نمی‌خورم، این پریشانی این‌طور در من تأثیر می‌گذارد. همین همّ و اندوه مرتبه‌ای از مرتبه‌ی به ‌اصطلاح اعتقاد و معرفت انسان است. 💠 اجر کسی که برای سید الشهداء(علیه السلام) اندوهگین است در همین رابطه، امام صادق (علیه السلام)می‌فرماید: «نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَةٌ وَ کِتْمَانُ أمرنا جِهَادٌ فِی سَبِیلِ اللَّه»‏[3] نفس المهموم، کسی که مهموم است بخاطر مظلومیت ما، آن نفسی که می‌کشد برای او تسبیح می‌نویسند. همین معنا را سید حمیری در اشعارش آورده، او می‌گوید: إِنّی لَأَکْرَهُ أَنْ أُطیلَ بِمَجْلِسٍ * لا ذِکْرَ فیهِ لِفَضْلِ آلِ مُحَمَّدِ ، من دوست ندارم در مجلسی بنشینم که در آن از آل پیامبر یاد نشود. 💠 اهمیت برگزاری مجلس عزای امام حسین (علیه السلام) مسأله‌ی بعد تشکیل مجلس برای اهل‌بیت است، این در روایات هست، یک نوعی نشان دادن علاقه به اهل‌بیت علیهم صلوات الله است. ذیل این حدیثی که خواندم حدیث می‌خوانم، حضرت رضا (علیه السلام) می‌فرماید: «منْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحْیی فیهِ أمْرُنا لَمْ یَمُتْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ»[4] کسی که در مجلسی بنشیند که در آن مجلس «یُحْیی فیهِ أمْرُنا» امر ما را زنده نگه دارند یعنی از ما سخن بگویند، قلبش نمی میرد. قیامت هم این‌طور است دیگر «إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِر»[5]، قیامت روزی است که «أَفْئِدَتُهُمْ هَواء[6]، ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ [7]تعبیر دیگر قرآن؛ قیامت یک چنین روزی است. شخصی که در جلسه‌ای نشسته ذکر اهل‌بیت می‌شود، روزی که تموت القلوب است، دل او نمی‌میرد. همچنین حضرت به فضیل فرمودند: «إِنَّ تِلْکَ الْمَجَالِسَ أُحِبُّهَا.»[8] من این مجالس را دوست دارم «رَحِمَ‌ اللَّهُ‌ امْرَأً أَحْیَا أمرنا» [9] خدا رحمت کند آن کسی که امر ما را احیاء می‌کند. 👇
💠 انواع گریه اساساً گریستن و گریاندن آن مقداری که روایات را در کامل الزیارات، امالی صدوق، ثواب الاعمال صدوق احصاء کردم، به نظرم می‌آید روایات راجع به بکاء در حد تواتر می باشد، یعنی این روایات را انسان ببیند یقین پیدا می‌کند. حال،گریه برای چه؟ چرا ما گریه کنیم؟ این یک نکته‌ای است، گاهی بعضی‌ها مطرح می‌کنند که چرا گریه کنیم؟ گریه یک دوره ای دارد. انسان یک مدتی که یک عزیزی از دستش رفت بعد از گذشت یک مدتی کم‌کم ساکت می‌شود. اشعار منسوب به امیرالمؤمنین (علیه السلام) : إذا انقطعت یوماً من العیش مدَّتی فإن بکاء الباکیات قلیلُ بکاء باکیات کم می‌شود، اندک می‌شود؛ اما این همه سفارش راجع به گریه‌ی برای امام حسین(علیه السلام) و این‌طور هم نیست که گریه‌ی برای امام حسین(علیه السلام) کم شود، شاید در دورانی که بر او عمری گذشته، گریه‌اش از روزهای اول بیشتر باشد، کم که نشده زیادتر هم شده باشد. ➖ گریه معرفت گاهی منشأ گریه معرفت است. خدای متعال در آیه آخر سوره‌ی مبارکه‌ی اسراء می فرماید: «قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا» [10]شما ایمان بیاورید یا ایمان نیاورید «إِنَّ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْم»‏ کسانی که علمی به آن‌‌ها داده شده وقتی آیات رحمان بر آن‌ها خوانده ‌می‌شود«یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزیدُهُمْ خُشُوعا»[11]اشک می‌ریزند. یا این آیه که راجع به بعضی از اهل کتاب در سوره‌ی مبارکه‌ی مائده است که خدای متعال می‌فرماید: «تَرى‏ أَعْیُنَهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَق» [12]آن عرفان، آن شناخت، آن معرفت باعث می‌شود اشک انسان را جاری کند. ➖ گریه خوف گاهی منشأ گریه در انسان خوف است، خوف باعث گریه می‌شود، خشیت که یک بخشی از خوف است، بین خوف و خشیت، عام و خاص مطلق است، هر خشیتی خوف است اما هر خوفی خشیت نیست. حدیثی از پیغمبر خدا نقل شده ‌وقتی آیات آخر سوره‌ی مبارکه‌ی زمر را تلاوت می‌کردند، توجه داشته باشید که این‌ آیات آخر سوره‌ی زمر خیلی آیات عجیبی است. «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمینِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ»[13] پیغمبر خدا یک ‌وقتی این آیات را می‌خواندند اصحاب گوش کردند و گریستند. گاهی منشأ گریه خوف است، چون در این آیات «وَ سیقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلى‏ جَهَنَّمَ زُمَراً» [14]هست. ➖ گریه درد گاهی منشأ گریه در انسان خوف نیست، معرفت هم نیست، از درد است، گاهی درد به انسان فشار می‌آورد و اشک انسان را بی‌اختیار جاری می‌کند. مثلا یک بیمار در بیمارستان بستری است درد خیلی دارد می‌بینی اشک می‌ریزد، این هم هست. ➖ گریه فراق گاهی گریه در اثر فقدان یک عزیزی است یا یک مالی است؛ عزیزش را از دست داده گریه می‌کند. روایت دارد امام سجاد(علیه السلام) یا حضرت کاظم(علیه السلام) در منا داشت عبور می‌کرد، (سابقاً حج که مشرف می‌شدند منا یک مرکزی برای کسب هم بوده)، دیدند که یک زنی کنار یک گاو مرده‌ای نشسته، گریه می‌کند. به او فرمودند که چرا گریه می‌کنی؟ گفت: آقا من همسر ندارم، شوهرم از دنیا رفته چندتا بچه‌ی یتیم دارم شیر این گاو را می‌دوشیدم و می‌فروختم و از این طریق ارتزاق می‌کردم، هیچ سرمایه‌ی دیگری هم ندارم. الان این گاو مرده و من نمی‌دانم چه کنم؟ حضرت دعایی کردند و بلافاصله آن گاو زنده شد. ناگهان این زن فریاد زد مسیح هذا مسیح‌ بن مریم حضرت رفتند لابلای جمعیت و خودشان را پنهان کردند. گاهی گریه برای فقدان یک مالی است یا برای یک عزیزی است که انسان در فراق اوگریه می‌کند. یک خطبه‌ای را مرحوم سید رضیuدر نهج‌البلاغه نقل کرده از امیرالمؤمنین(علیه السلام)، کنار قبر پیغمبر به رسول خدا عرض کرد: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ، لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ أحد سِواک مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ»[15] بعد در ادامه حضرت می‌فرماید که: من اگر ملامتِ ملامت‌کنندگان نبود آن‌قدر گریه می‌کردم که «أَنْفَدْنَا عَلَیْکَ مَاءَ الشُّئُونِ» که سرچشمه‌ی اشکم بخشکد. انسان گاهی گریه می‌کند برای فقدان عزیز. 👇
➖ گریه محبت گاهی منشأ گریه محبت است، علاقه است، آن علاقه اشک چشم انسان را جاری می‌کند و انسان را می‌گریاند. یکی از بزرگان می‌فرمودند که یکی از مراجع گذشته، در جلسه‌ی روضه‌ای کنار منبر نشسته بود گریه می‌کرد، آن‌ آقا که روضه می‌خواند گریه می‌کرد من کنارشان بودم زمزمه‌ی ایشان را گوش کردم دیدم به امام حسین(علیه السلام) عرض می‌کند، یا ابا عبدالله من برای ثواب و برای مصائب شما گریه نمی‌کنم، چون دوست‌تان دارم گریه می‌کنم. این علاقه انسان را می‌گریاند. خب همه‌ی این‌‌ها این مراحل پنج‌گانه‌ای که عرض شد و هم اندوه و غم که روایاتش بیان شد، همین طور ذکر و یادآوری را هم روایاتش را خواندیم، مجلس تشکیل دادن را هم روایاتش را بیان کردیم. بکاء که در این فرمایش بود و ابکاء. منشأ تمام این‌ها آن محبت است، این‌ها مبرزات محبت است، این چیزهایی است که محبت این‌ها را بروز داده. و ما چه کنیم که واقعاً محبت‌مان را ابراز بکنیم؟ 💠 گریه امام سجاد (علیه السلام) بر مظلومیت سیدالشهداء (علیه السلام) امام سجاد (علیه السلام)همین‌طور اشک می‌ریخت و گریه می‌کرد و وقتی از گریه‌ی آن حضرت سؤال می‌کردند می‌فرمود: «قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ عَطْشَاناً وَ قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ جائعا» به این نکته کمتر اشاره می‌شود که امام حسین (علیه السلام) روز عاشورا هم تشنه بود و هم گرسنه بود، چون همه چیز را بسته بودند بر روی اهل‌بیت «قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ جائعا وَ قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ عَطْشَاناً» [16] البته روز عاشورا امام حسین (علیه السلام) روزه بودند در حال روزه به شهادت رسیدند. اکنون به جهت این‌که بنی‌امیه آن روز را عید ‌گرفتند و روزه می‌گرفتند روزه‌ی روز عاشورا مکروه است. این عامه هم که الان روزه می‌گیرند از جعلیات بنی‌امیه است. حدیثی که در صحاح اهل سنت هست. پیغمبر خدا فرمود: «أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْنا» [17] خدای متعال دوست دارد آن کسی که حسین را دوست دارد. دیگر چی بالاتر از این انسان می‌خواهد؟ «أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْنا». با این مجالس و محافل، ما می‌خواهیم محبت‌مان را نشان بدهیم و الا ما کجا و امام حسین(علیه السلام) کجا؟! او یکی از خمسه‌ی طیبه‌ای است که خداوند متعال عالم هستی را برای او آفرید. 💠 روضه: امام حسین (علیه السلام)دیشب را راه می‌آمدند، از قصر بنی مقاتل که حرکت کردند دیشب در مسیر بودند، شب‌ها معمولاً توقف می‌کردند. امروز صبح که حرکت کردند بعد از خواندن نماز صبح، سپاه حر هم در حال حرکت بود، حضرت هم در حال حرکت بودند، یک سواره‌ای از طرف کوفه نمایان شد آمد: «لَمْ یُسَلِّمْ عَلَى الْحُسَیْن»‏ بر امام حسین(علیه السلام) سلام نکرد «سَلَّمَ عَلَى الْحُر» به حربن یزید ریاحی سلام کرد، دست کرد یک نامه‌ای را درآورد به حر داد. حر نامه را باز کرد، عبارتی که ابن زیاد در آن نامه نوشته بود این بود «أَمَّا بَعْدُ فَجَعْجِعْ بِالْحُسَیْنِ وَ لَا تُنْزِلْهُ إِلَّا بِالْعَرَاءِ عَلی غَیرِ خُضْرٍ وَ عَلَى غَیْرِ مَاء» بر حسین تنگ بگیر و حسین را در یک سرزمینی که نه آب است و نه سبزه محاصره کن، و این آورنده‌ی نامه عین بر تو است، خلاف این دستور را عمل بکنی به من گزارش خواهد کرد. حر از اول آدم مؤدبی بوده. نامه را با آن آورنده‌ی نامه برداشت آورد خدمت امام حسین (علیه السلام)عرض کرد که آقا من دیگر از این لحظه‌ به بعد مأمور هستم نگذارم شما دیگر به حرکت ادامه دهید، همین‌جا باید متوقف شوید، این نامه است، آورنده‌ی نامه هم عین است. 👇