2⃣👇
حضرت سليمان خيلي وضع مالي خوبي داشت. چند همسر داشت، خانه و امكانات داشت. پادشاه بود. پيغمبر بود. باد در اختيارش بود. جن در اختيارش بود. مشكل نداشت، آزاد بود و گرفتاري نداشت. همهي دنيا به او روي آورده بود. آنوقت ايشان با اين رويكرد يكوقتي به او گفتند: تو كه بچه نداري! فرزند نداري. فرمود: كاري ندارد. بندهي خدا گفت: دزد حاضر و بز حاضر! كاري ندارد. من امكانات و ثروت دارم، همسر هم كه دارم. چندين فرزند شجاع و جنگجو تحويل خواهم داد تا ديگر كسي اين حرف را پشت سر من نزند. سليمان تا آخر عمر بچهدار نشد! خدا يك بچه به او داد، آن هم جسد بود. فلج بود. روي تخت افتاده بود. داريم اين را ميگوييم. نميخواهم بگويم: اعوذ بالله سليمان مرتكب گناه شد. نه گاهي انبياي ما ترك اولي ميكنند ولي گناه نميكنند. عرض من اينجاست كه تا گفت: چنين خواهم كرد، نشد! لذا بينندگان عزيز بدانند دومين نشانهي عبوديت اين است كه انسان بگويد: آنچه خدا بخواهد.
يك آقايي چند روز قبل پيش من آمد، گفت: حاج آقا، بچهي اول من دختر بوده است. خانم من دومي را هم باردار است. ما مرتب دعا ميكنيم كه خدايا پسر شود. اين خلاف رضاي الهي نباشد. گفتم: نه! بگوييد: خدايا پسر دوست داريم، ولي آنچه تو ميپسندي. اين مهم است. خواست خدا مقدم باشد. دومين عبوديت اين است كه خواست خدا را مقدم بدانيم.
سوم كه شاه بيتش است. «وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِيمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ» در زندگي همه اشتغال داريم. جنابعالي و من از صبح تا شب كه ميآييم هركسي به يك نحوي مشغول است. كارهايي هم انجام ميدهيم، فرمود: عبوديت اين است كه آن كارهايي كه انجام ميدهيم، نهي خدا روي آن نباشد. امر خدا روي آن باشد يا لااقل به تعبير بنده مباح باشد. اين حرفهايي كه امروز ميزنم، نهي خدا رويش نباشد. اگر غيبت باشد، نهي خدا روي آن است. اگر دروغ باشد نهي ميشود. تجسس اگر باشد، سوءظن اگر باشد، فحش اگر باشد، اين حقيقت عبوديت ميشود. انسان خودش را مالك نداند. خودش را برنامهريز نهايي نداند و بگويد: آنچه خدا ميخواهد. و سوم اينكه كارهايي كه انجام ميدهد مورد نهي الهي نباشد. اين دو نكتهاي بود كه در رابطه با عبادت بود.
اما ميخواهم عبادت را يك دستهبندي كنم. ما
1- عبادت جسمي دارم. يعني براي گوش است، چشم است، دست است، پا است.
2- عبادت قلبي دارم. يعني كارهايي در قلب ما باشد اين عبادت است.
3- عبادت فكري داريم.
4-عبادت اقتصادي داريم.
5- عبادت اجتماعي داريم.
6- عبادت سلبي داريم. يعني هيچ كاري انجام نميدهي و عبادت ميكني.
1⃣ عبادت جسمي؛ اين جسم، غير از نماز را ميگويم. اينكه جاي خود است. مثال ميزنم، اگر به قرآن نگاه كردي عبادت است. كار سختي نيست. آقا در مسجد نشستم دارند قرآن ميخوانند، من اصلاً سواد ندارم. يا حال خواندن را ندارم. همينطور به قرآن نگاه ميكنم. نگاه به قرآن عبادت است. ايام نوروز و عيد است، به پدر و مادرت سر ميزني. همينطور به پدرت نگاه ميكني، اين عبادت است. اين خرج ندارد، آسان است. نگاه به عالم ميكني، اين عبادت است. «وَ النَّظَرُ إِلَى الْأَخ» (بحارالانوار/ج38/ص196) نگاه كردن به برادر ديني، افراد مؤمن در جامعه به خاطر خدا، اين عبادت است. پس عبادت جسم را مثال زديم. عبادت چشم است.
بنده منبر رفتم. جنابعالي داريد حديث ميخوانيد، يك نفر دارد نصيحت ميكند. يك شعر پر محتوا را ميخواند. ما گوش ميدهيم. استماع موعظه عبادت است. هزينه هم ندارد. شما در ماشين ميرويد، ترافيكهاي تهران هم طولاني است. راديو قرآن را باز كردي، قرآن گوش ميدهي. اين عبادت است. عبادت گوش است. اگر او ميخواند و شما هم بگويي، اين عبادت زبان ميشود. «لا اله الا الله»، «سبحان الله»!
روايتي در بحار داريم كه يهوديها و منافقين در ذهن مسلمانها شبهه ايجاد ميكردند، مسلمانها به هم ميريختند.الآن هم بعضي گرفتار اين مسأله هستند. پاي اينترنت مينشيند. يا شبكهي ماهواره را ميزند. با يك شبههاي ذهنش بر هم ميريزد. خدمت رسول خدا آمدند و گفتند: يا رسول الله! ما با شبهاتمان چه كنيم؟ ميدانيم حرف ما درست نيست، ولي ذهنمان را مشغول كرده است. شبهه اينطور است كه اگر شما عسل ميخوري، كسي بگويد: عسل تلخ است، احساس تلخي ميكني. حضرت فرمود: يك چيزي به شما ياد بدهم كه شبهات اذيتتان نكند. گفتند: بله يا رسول الله! فرمود: «الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِه»(بحارالانوار/ج45/ص206) صلوات بر محمد و آل محمد. شما پشت فرمان ميتوانيد عبادت كنيد، چون موعظه گوش ميدهي، عبادت است. به پدر و مادر نگاه ميكني، عبادت است. صلوات ميفرستي، عبادت است. شب زير آسمان ميايستي و
ادامه در 3⃣👇
3⃣
به ستارهها نگاه ميكني و ميگويي: خدايا چه خلقتي داري؟ به زبان فارسي ميگويي. اگر عربي بلد بودي، ميگويي: «إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهار» (بقره/164) اينها همه مصاديق عبادت ميشود.
يك مورد ديگر هم در عبادت جسمي بگويم كه بينندگان ببينند گاهي كار چقدر آسان است. رسول خدا فرمود: «علي اخبركم بايسر العباده» بگويم: آسانترين عبادت چيست؟ «و اهونها علي البدن» خيلي براي بدن راحت است. فرمود: «السَّمْتِ وَ حَسَنَ الْخُلُق» سكوت و خوش اخلاقي! سكوت عبادت است. خوش اخلاقي عبادت است.اين روايت در محجة البيضاء است. پس يكي از اقسام عبادت، عبادت جسمي شد.
دست يك نفر را ميگيري و به آن طرف خيابان ميبري. امام سجاد در كوچههاي مدينه ميرفت، سوار اسب بود. عدهاي هم پشت سر او بودند، يك كلوخي وسط كوچه بود. پياده شد، كلوخ را برداشت و يك طرف انداخت. آقا فرمود: اين عبادت است. يك پوست موزي جلوي راه بچهها در كوچه است، برميداري. پس عبادت جسمي چشم دارد. گوش دارد، زبان دارد و همينطور كه مثال زدم.
2⃣ قسم دوم عبادت، عبادت قلب است. قلب هم عبادت دارد. در روايت داريم، محبت اهلبيت در هر قلبي باشد، عبادت است. من امام حسين را دوست دارم. من اصلاً نتوانستهام مشهد و كربلا بروم، اما امام حسين و امام رضا را دوست دارم. اين خودش يكي از عبادتهاي بسيار مهم است. من از دشمنان اهلبيت بدم ميآيد. من ميشنوم مثلاً در فلان منطقهي دنيا دارند مسلمانها را قتل عام ميكنند، ناراحت ميشوم. من ميشنوم كه يك جايي كه مسلمان را سر بريدند. به خانهاش حمله كردند. ناراحت ميشوم يعني احساس انزجار ميكنم از كسي كه آن كار را كرده است. اين هم تولي و تبري است. پس عبادت قلبي هم داريم.
3⃣ عبادت فكري؛ ما در فكر هم عبادت داريم؟ بله! حسن ظن به مردم عبادت است. تا كسي خانه خريد، نگويي: از كجا آورد؟ تا كسي تصادف كرد، حتماً يك گناهي كرده بود، تصادف كرد. تا ورشكست شد، حتماً مال مردم را بالا كشيده است. نه! حسن ظن به مردم، عبادت ميشود. نقطهي مقابلش «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم» (حجرات/12)
تفكر؛ جنابعالي يك گوشهاي نشستي، عصر جمعه است، هيچ كاري هم نميكني. ما الآن چهل سالمان است.چند گناه كرديم؟ چقدر عبادت كرديم؟ چقدر توشه اندوختيم؟ پشت سر چه كساني صحبت كرديم؟ من در حالات يكي از فرماندهان شهيد كه ما مديون همهي اين شهدا هستيم، خواندم ايشان يك برگهاي درست كرده بود، به زيردستانش داد. ايشان فرمانده بود. بالاي اين برگه نوشته بود: «حاسبوا قبل ان تحاسبوا» يعني خودتان را محاسبه كنيد، قبل از آنكه ديگران شما را محاسبه كنند. سي چهل مورد گزينه نوشته بود. مثلاً غيبت، دروغ، قضا شدن نماز صبح، نگاه به نامحرم، ميگفت: اينها خصوصي است، به كسي نشان ندهيد. افشاي گناه حرام است. پيش خودتان نگه داريد، تا يك دروغ گفتيد، يك علامت بزنيد. تا يك روز صبح نمازتان قضا شد، علامت بزنيد. عصر جمعه كه ميشود، اين برگه را باز كنيد و بشماريد. دو تا دروغ، سه تا غيبت، دو تا نگاه به نامحرم، قضا شدن نماز صبح، در مجموع 15 گناه ميشود. در يك هفته من 15 گناه كردم. آنوقت خودتان را محاسبه كنيد. استغفار كنيد، هفتهي ديگر بگوييد: خدايا انشاءالله كنار ميگذاريم. ممكن است هفتهي ديگر كه باز ميكنيم، ممكن است 18 تا شده باشد، ممكن است 12 تا شده باشد. اگر 12 تا شده باشد، آدم خوبي هستي. پس تفكر و انديشه هم عبادت است.
4⃣ مورد چهارم، عبادت اجتماعي است. عبادت اجتماعي را كلي و براي هميشهي سال عرض ميكنم. روايتش را هم اينجا نوشتم. امام باقر(علیه السلام) فرمود: «إِنَّ أَحَبَّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» مهمترين اعمال نزد خدا كه عبادت است، «إِدْخَالُ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» (كافي/ج2/ص189) شما مسلماني را شاد كنيد. خوشحال كنيد. «وَ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ» (وسايلالشيعه/ج16/ص349) خدا به چيزي بهتر از شاد كردن مؤمنين عبادت نشده است. البته ادخال السرور با لغو و لهو و دست انداختن و تمسخر فرق ميكند. ادخال السرور اين است كه شما به كسي كه جهيزيه ميخواهد، مشكل مالي دارد، اقتصادي دارد، كمك كني. يا نه شما مي روي به خانهي پسرعمويت كه تازه ازدواج كرده است، يك سري ميزني و يك كادويي ميبري. چقدر خوشحال ميشوند! اين ادخال السرور است. صلهي رحم، ادخال السرور است. احوال هم را پرسيدند، در جشنها همديگر را دعوت كردند. پس اين عبادت، عبادت اجتماعي است. يك بخشي از عبادت اجتماعي امر به معروف است، نهي از منكر است. يك بخشي مشورت كردن است. مشورت دادن به ديگران است. اين هم عبادت اجتماعي است.
ادامه در 4⃣👇
4⃣👇
5⃣ مورد پنجم عبادت مالي است. همان زكات و صدقه و كمك به مردم و رفع نياز از مردم است كه در روايات ما روي اين تأكيد شده است.
6⃣ اما مورد ششم كه عبادت سلبي است. گاهي هيچ كاري نميكنيم و اين عبادت ميشود. نمونههايي فراواني هم در منابع روايي ما دارد، من يك موردش را با يك داستان خدمت شما عرض ميكنم. شخصي خدمت امام باقر(علیه السلام) آمد. گفت: يابن رسول الله من يك آدم كم عملي هستم. زياد نماز بخوان و زياد روزه بگير، نيستم. واجبات را انجام ميدهم. ولي دو ويژگي دارم. يكي عفت شكم است، يكي عفت قواي جنسي است. يعني حرام نميخورم، از راه حرام هم غرايزم را ارضاء نميكنم. آيا اين كار من عبادت است؟ آقا فرمود: اين بالاترين عبادت است. «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْءٍ أَفْضَلَ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْجٍ» (كافي/ج2/ص79) قرآن به جوانان ميفرمايد: اولاً ازدواج كنيد. خدا به جوانها نميگويد ازدواج كنيد. به مردم ميگويد: جوانها را زن بدهيد. دخترها را شوهر بدهيد. اين وظيفهي اجتماعي است. «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُم وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ» ايامي جمع اَيّم است. اَيّم آدم بدون زن است. بدون شوهر است. «وَ أَنْكِحُوا» مردم، شما بيزنها و بيشوهرها را همسر بدهيد. بعد ميفرمايد: اگر به هر دليلي زن پيدا نكرديد، مجوز گناه است، مجوز حرام است، خيليها اين را ميپرسند. آقا من سي سال سن دارم، ازدواج نكردم. آيا اين مجوز ميشود كه همسر پيدا نميشود، كسي خواستگاري من نميآيد، يك آقا پسر زن پيدا نميكند، مرتكب حرام شود؟ نه،قرآن مي فرمايد: «وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذينَ لا يَجِدُونَ نِكاحا» (نور/33) آنهايي كه همسر پبدا نميكنند، بايد عفت بورزند. لذا نگاه يك جوان به نامحرم ميافتد، چشمش را پايين مياندازد.كاري هم نكرده است. فقط سرش را پايين انداخت، اين عبادت ميشود. در جلسهاي غيبت ميشود، بلند ميشود. آقا خداحافظ! طوري كه ناراحت هم نشوند و به هم بريزد. يك تذكري هم ميدهد و بلند ميشود. همين قدر كه بلند ميشود، اين عبادت است. ترك گناه خود عبادت است. پس ملاحظه فرموديد، دايرهي عبادت در اسلام خيلي گسترده است.
اين نكته را براي دانشجوها، طلبهها و كساني كه دنبال كسب علم ميروند، ميگويم. «من خرج يطلب بابا من العلم» كسي از خانهاش بيرون برود و يك مسألهي علمي ياد بگيرد. حالا ممكن است دانشجو باشد، طلبه باشد يا نه، يك آقايي الآن راه ميافتد در خانهي مرجع تقليد برود. دفتر آقا برود. در مسجد نزد امام جماعت، يك شبهه و يك سؤالي را بپرسد. «من خرج يطلب بابا من العلم» بيرون از خانه ميرود يك چيزي را ياد بگيرد. امشب مسجد برويم ببينيم آقا چه ميگويد؟ چه نصيحتي دارد؟ امام فرمود: اگر كسي «كان عمله كعبادة أربعين عاما« (منية المريد/ص101) عمل او مثل عبادت چهل سال است. برود يك مطلبي را ياد بگيرد. پس خود طلب علم، كسب علم يكي از مصاديق عبادت و بندگي خداست.
من اخيراً داشتم مفاتيح را نگاه ميكردم. در حاشيهي مفاتيح فكر ميكنم صفحهي 217، 218 بود. ديدم يك روايتي از معصوم است كه مرحوم شيخ عباس در حاشيه آورده است، از شيخ طوسي هم نقل ميكند. اگر كسي صبح به صبح بگويد: «سبحان ربي العظيم و بحمده» عبادت چند سال را خدا براي او مينويسد. واقعاً بهانه گذاشتهاند. يكوقتهايي انسان توفيق همينها را هم ندارد. به شما ميگويد: سه «قل هو الله» بخوان، ثواب يك ختم قرآن است. ميگويد: با وضو بخواب، تا صبح در حال عبادت هستي. چون در آستانهي جمعه هستيم اين جمله را عرض ميکنم. «أفضل العبادة انتظار الفرج» (بحار/ج52/ص125) همين قدر كه شما صبحت را با امام زمان آغاز كنی. صدقهای به نام او بدهی. دعايی كنی.
ادامه در 5⃣👇
5⃣👇
اينطور نيست كه ما در اسلام عبادت را محدود به مسجد كنيم، يا محراب كنيم، يا در حرم و شب و بيست و يكم ببنديم. نه! ممكن است بعضي اديان اينطور باشند. بگويد: يك شنبه كليسا ميروم. ولي اسلام دايرهي عبادت و بندگي را به حدي وسيع ديده است كه شما در خوابيدن هم مي تواني عبادت كني. با وضو ميخوابي، عبادت است. در نگاهت ميتواني عبادت كني. در سخنت، در گوش كردنت، در سكوتت، در تركت، در خوابت، ولذا اين دايره خيلي گسترده است. اينها دائم الذكر هستند. كساني كه همواره به ياد خدا هستند. «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّه» (نور/37) چطور ميشود بيع و تجارت مانع ذكر نشود؟ دارد كاسبي ميكند. همينقدر كه دروغ نميگويد. انصاف را رعايت بكند، مگر نداريم «التاجر الصدوق يحشر مع الشهداء» كاسبي كه راست ميگويد، با شهيد محشور ميشود.
الآن ايام مسافرت است. كسي براي عبرت سفر ميرود. براي انرژي گرفتن براي كار سفر ميرود. براي سر زدن به فاميل سفر ميرود. همهي اينها عبادت ميشود. ما اين انگيزه را بايد در خودمان ايجاد كنيم و با اين نگاه انشاءالله وارد زندگي شويم.
🌺والسلام علی من التبع الهدی🌺
http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d
1⃣
#منبر_بلند
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین...
اللهم کن لولیک الحجةابن الحسن...
نویسنده: عبدالکریم پاک نیا
🏴 بمناسبت شهادت حضرت جوادالائمه علیه السلام
💠 امامت در خردسالی
حضرت امام محمد تقى (ع) نخستین رهبر الهى است که در میان امامان شیعه در خردسالى مسؤولیت مقام رفیع امامت را عهده دار گردید. در سال 203 قمرى و در سن هفت سالگى بعد از شهادت پدر بزرگوارش این مسؤولیت را پذیرفته و عملاً به هدایت و ارشاد مردم پرداخت.
در آن هنگام برخى این سؤال را مطرح مىکردند که:
آیا مىتوان رهبرى جامعه را به یک کودک هفت ساله سپرد؟
آیا یک کودک هفت ساله مدیریت، دوراندیشى و درایت یک مرد کامل را دارد؟
➖ پاسخ:
از منظر باورهاى شیعه که موضوع امامت را یک موهبت الهى مىداند، پاسخ این پرسش روشن است، چرا که از این دیدگاه خداوند متعال هر کسى را که شایسته این مقام بداند، به منصب پیشوایى امت بر مىگزیند؛ حتى اگر در سنین کودکى باشد. مقیاس سن بالا، گرچه در میان مردم مقیاسى براى رسیدن به کمال محسوب مىشود، اما در بینش وحیانى قرآن ممکن است یک فرد در سن کودکى فضائل و کمالات و شرائط رهبرى جامعه را دارا باشد و امتیازات ویژه اى را که لازمه رهبرى و امامت و نبوت است در او موجود باشد و خداوند متعال موهبت رسالت و امامت را به او عنایت کند و اطاعت از وى را بر مردم واجب و لازم گرداند.
➖ نکته:
خداوند متعال از این طریق مىخواهد به مردم بفهماند که مقام نبوت و امامت، که تداوم راه نبوت است، همانند منصب هاى معمولى نیست که با زمینه ها و شرایط عادى انجام پذیرد، بلکه مقام معنوى نبوت و امامت مافوق این مناصب بوده و زمینه ها و شرایط ویژه اى مىطلبد.
در عصرى که زمینه امامت پیشواى نهم فراهم آمده بود و آن حضرت در دوران کودکى این منصب آسمانى را عهده دار گردید، از این دست سؤالات زیاد مطرح مىشد و پاسخهاى مناسب نیز ارائه مىگردید. به همین دلیل چون مسئله تقریباً در زمان امام جواد(ع) حل شده تلقى شده بود، دیگر در مورد امام هادى(ع) که در سن 8 سالگى و امام زمان (ع) که در 5 سالگى به امامت رسیدند، این پرسشها تکرار نگردید.
➖ یک روایت:
روزى یکى از شیعیان در محضر امام رضا(ع) پرسید: مولاى من! اگر خداى ناکرده براى وجود مقدس شما حادثه اى پیش آید، به چه کسى رجوع کنیم؟
امام رضا(ع) با کمال صراحت فرمودند: به پسرم ابوجعفر (امام جواد(ع)).
آن مرد از شنیدن این سخن تعجب کرد، چرا که امام نهم (ع) کودکى بیش نبود و آن مرد وى را کم سن و سال دید.
امام رضا(ع) از سیماى متعجب و نگاههاى تردیدآمیز او، اندیشه ناباورانه اش را دریافت و به او فرمود: اى مرد! خداى سبحان عیسى بن مریم (ع) را به عنوان پیامبر و فرستاده خود برگزید و او را صاحب شریعت معرفى کرد، در حالى که خیلى کوچکتر از فرزندم ابوجعفر بود.(1)
💠 نحوه پاسخ به شبهات:
امام هشتم (ع) براى اثبات امامت حضرت جواد(ع) و پاسخ به شبهات طرح شده، گاه از آیات قرآن و دلایل تاریخى بهره مىگرفت و گاهى نیز از تفضلات الهى و تأییدات غیبى استفاده مىکرد.
در این رابطه حسن بن جهم مىگوید: در حضور امام هشتم(ع) نشسته بودم که فرزند خردسالش را صدا کرد. آن سلاله پاک نبوى نیز در پاسخ به نداى پدر به جمع ما پیوست. امام رضا(ع) لباس آن کودک را کنار زده و به من فرمود: میان دو شانه اش را بنگر! چون به میان دو کتف او نگاه کردم، چشمم به یکى از شانه هایش به مهر امامت افتاد که در میان گوشت بدن قرار داشت. فرمود: آیا این مهر امامت را مىبینى؟ شبیه همین در روى شانه پدرم نیز وجود داشت.(2)
ادامه👇
2⃣
💠 نوجوانى در قلّه رفیع دانش
امام نهم(ع) در مقام رهبرى امت اسلام، به عنوان الگوى دانشمندان جوان چنان در عرصه علم و دانش درخشید که دوست و دشمن را به تعجب و شگفتى واداشت. گفتگوها، مناظرات،پاسخ به شبهات عصر، گفتارهاى حکیمانه و خطابه هاى آن گرامى، گواه روشنى بر این مدعاست.
➖ روایت:
على بن ابراهیم از پدرش نقل کرده است که: بعد از شهادت امام هشتم(ع) ما به زیارت خانه خدا مشرف شدیم و آنگاه به محضر امام جواد (ع) رفتیم. بسیارى از شیعیان نیز در آنجا گرد آمده بودند تا امام جواد(ع) را زیارت کنند. عبد اللّه بن موسى عموى حضرت جواد(ع) که پیرمرد بزرگوارى بود و در پیشانى اش آثار عبادت دیده مىشد، به آنجا آمد و به امام (ع) احترام فراوانى کرده و وسط پیشانى حضرت را بوسید.
امام نهم برجایگاه خویش قرار گرفت. همه مردم به علت خردسال بودن حضرت با تعجب به همدیگر نگاه مىکردند که آیا این نوجوان مىتواند از عهده مشکلات دینى و اجتماعى مردم در جایگاه رهبرى و امامت آنان برآید؟! مردى از میان جمع بلند شده از عبداللّه بن موسى، عموى امام جواد(ع) پرسید: حکم مردى که با چهارپایى آمیزش نموده است چیست؟ و او پاسخ داد: بعد از قطع دست راستاش به او حد مىزنند.
امام جواد(ع) با شنیدن این پاسخ ناراحت شد و به عبداللّه بن موسى فرمود: عموجان از خدا بترس! از خدا بترس! خیلى کار سخت و بزرگى است که در روز قیامت در برابر خداوند متعال قرار بگیرى و پروردگار متعال بفرماید: چرا بدون اطلاع و آگاهى به مردم فتوا دادى؟ عمویش گفت: سرورم! آیا پدرت - که درود خدا بر او باد - این گونه پاسخ نداده است؟!
امام جواد(ع) فرمود: از پدرم پرسیدند: مردى قبر زنى را نبش کرده و با او درآمیخته است، حکم این مرد فاجر چیست؟ و پدرم در پاسخ فرمود: به خاطر نبش قبر دست راست او را قطع مىکنند و حد زنا بر او جارى مىگردد، چرا که حرمت مرده مسلمان همانند زنده اوست.
عبداللّه بن موسى گفت: راست گفتى سرورم! من استغفار مىکنم.
مردم حاضر، از این گفت و شنود علمى شگفت زده شدند و گفتند: اى آقاى ما! آیا اجازه مىفرمایى مسائل و مشکلات خودمان را از محضرتان بپرسیم؟
امام جواد(ع) فرمود: بلى. آنان سى هزار مسئله پرسیدند و امام جواد(ع) بدون درنگ و اطمینان کامل همه را پاسخ گفت. این گفتگوى علمى در نه سالگى حضرت رخ داد.(3)
امام جواد(ع) در سنین نوجوانى عالمترین و آگاهترین دانشمند عصر خود بود و مردم از دور و نزدیک به حضورش شتافته و پاسخ مشکلات علمى خود را از او دریافت مىکردند.
نظر برخى از دانشمندان مخالف و موافق در مورد حضرت جواد علیه السلام:
➖ ابن حجر هیثمى در کتاب الصوائق المحرقه مىگوید:
مأمون او را به دامادى انتخاب کرد، زیرا با وجود کمى سن، از نظر علم و آگاهى و حلم بر همه دانشمندان برترى داشت.
➖ شبلنجى در نورالابصار آورده است:
مأمون پیوسته شیفته او بود، زیرا با وجود سن اندک، فضل و علم و کمال خود را نشان داده و برهان عظمت خود را آشکار ساخت.
➖ جاحظ معتزلى که از مخالفان خاندان على(ع) بود، به این حقیقت اعتراف کرده است که:
امام جواد(ع) در شمار ده تن از «طالبیان» است که هر یک از آنان عالم، زاهد، عبادت پیشه، شجاع، بخشنده، پاک و پاک نهادند و هیچ یک از خاندانهاى عرب داراى نسب شریفى همانند امامان شیعه نیست.(4)
➖ فتال نیشابورى نیز مىگوید:
مأمون شیفته او شد، چون مشاهده کرد که آن حضرت با سن کم خود، از نظر علم و حکمت و ادب و کمال عقلى، به چنان رتبه والایى رسیده که هیچ یک از بزرگان علمى آن روزگار بدان پایه نرسیده اند.(5)
امام محمد تقى(ع) خود نیز گاهى به علم و دانشى که خداوند ارزانى اش داشته بود، اشاره کرده و مىفرمود:
«منم محمد فرزند رضا! منم جواد! منم دانا به نسبهاى مردم در صلبها، من داناترین کس هستم که رازهاى ظاهرى و باطنى شما را مىدانم و از آنچه که به سوىاش روانه هستید آگاهم! این علمى است که خداوند متعال قبل از آفرینش تمامى مخلوقات جهان به ما خانواده عنایت کرده است. این دانش سرشار تا پایان جهان و بعد از فانى شدن آسمانها و زمینها نیز باقى خواهد ماند.
اگر غلبه اهل باطل و حکومت ناحق گمراهان و هجوم اهل شک و تردید نبود، هر آینه سخنى مىگفتم که همه اهل جهان از گذشتگان و آینده گان ناباورانه انگشت حیرت به دهان مىگرفتند.»
سپس دست مبارک خود را بر دهان گذاشته و فرمود:
«یا محمّد اصمت کما صمت آباؤک من قبل؛ اى محمد خاموش باش! همچنانکه پدرانت قبل از تو سکوت را برگزیده اند.»(6)
ادامه 👇
3⃣
💠 کاربرد علم از منظر حضرت جواد علیه السلام:
از منظر امام جواد(ع) شایسته است که:
یک جوان مسلمان به علم و دانش روى آورد آن را به عنوان مونس و یار مناسب براى خود برگزیند، دوستان خود را بر اساس بینش و دانش انتخاب کند شخصیت اجتماعى خود را به وسیله دانش و علم مشخص سازد، براى مجالس و دیدار دیگران علم هدیه برد در تنهایى و غربت و سفر، علم و دانش را بهترین همسفر و مونس خود بداند،چرا که علم و دانش، سرچشمه تمام کمالات و ریشه همه پیشرفتهاست.
➖ پیشواى نهم، علم را دو قسمت کرده و مىفرمود:
علم و دانش دو نوع است: علمى که در وجود خود انسان ریشه دارد و علمى که از دیگران مىشنود و یاد مىگیرد. اگر علم اکتسابى با علم فطرى هماهنگ نباشد، سودى نخواهد داشت. هر کس لذت حکمت را بشناسد و طعم شیرین آن را بچشد، از پىگیرى آن آرام نخواهد نشست. زیبایى واقعى در زبان (و گفتار نیک) است و کمال راستین در داشتن عقل.»(7)
امام محمد تقى(ع) علم و دانش را یکى از مهمترین عوامل پیروزى و رسیدن به کمالات معرفى مىکرد و به انسانهاى کمال خواه و حقیقت طلب توصیه مىنمود که در راه رسیدن به آرزوهاى مشروع و موقعیتهاى عالى دنیوى و اخروى از این نیروى کارآمد بهره لازم را بگیرند. آن گرامى مىفرمود:
«أربع خصالٍ تعین المرء على العمل: الصّحة والغنى و العلم و التّوفیقٌ؛(8) چهار عامل موجب دست یابى انسان به اعمال (صالح و نیک) است: سلامتى، توانگرى، دانش و توفیق(خداوندى)».
با توجه به سخنان آموزنده امام جواد(ع) در عرصه علم و دانش بر همگان و از جمله جوانان لازم است از فرصت جوانى بهره گرفته و خود را به این خصلت زیباى انسانى بیارایند و کسب معرفت و علم را سرلوحه برنامه هاى زندگى خود قرار دهند.
علم بال است مرغ جانت را
بر سپهر او برد روانت را
علم دل را بجاى جان باشد
سر بى علم بدگمان باشد
علم نور است و جهل تاریکى
علم، راهت برد به تاریکى
علم روى تو را به راه آرد
با چراغت به پیشگاه آرد
علم را دزد برد نتواند
به اجل نیز مرد نتواند
نه به میل زمان خراب شود
نه به سیل زمین درآب شود
ادامه 👇
4⃣
💠 دانشمند نوجوان
هنگامى که عمربن عبدالعزیز به خلافت رسید، مردم از اطراف و اکناف گروه گروه، براى عرض تبریک به مرکز خلافت آمده و به حضورش مىرسیدند. روزى جمعى از اهل حجاز به همین منظور بر او وارد شدند. خلیفه بعد از دیدار ابتدایى متوجه شد که پسر بچه اى آماده است تا از میان آن جمع سخن بگوید.
خطاب به او گفت: بچه! برو کنار تا یکى بزرگتر از تو صحبت کند پسر نوجوان فوراً گفت: اى خلیفه! اگر بزرگسالى میزان است، پس چرا شما بر مسند خلافت قرار گرفته اید؟ با اینکه بزرگتر از شما هم افرادى اینجا هستند؟!
عمر بن عبدالعزیز از تیزهوشى و حاضر جوابى او متعجب شده و گفت: راست مىگویى و حق با توست. اکنون حرف دلت را بزن! آن نوجوان هوشمند گفت: اى امیر! از راه دور آمده ایم تا به شما تبریک بگوییم و منظورمان از این عمل، شکر الهى است که مثل شما خلیفه خوبى را به مردم عطا کرده است، وگرنه مجبور نبودیم به این سفر بیاییم، زیرا نه از تو مىترسیم و نه طمعى داریم. امّا اینکه از تو نمىترسیم براى این است که تو اهل ظلم و ستم بر مردم نیستى و علت اینکه طمع نداریم این است که ما از هر جهت در رفاه و نعمت هستیم.
وقتى سخن آن نوجوان تمام شد، خلیفه از او درخواست کرد که وى را موعظه کند.
او نیز گفت:
➖ اى خلیفه! دو چیز زمامداران را مغرور مىکند:
اول، حلم خداوند و دوم، مدح و چاپلوسى اشخاص از آنها. خیلى مواظب باش که از آنان نباشى، زیرا که اگر از آن عده شدى، لغزش پیدا مىکنى و در زمره گروهى قرار مىگیرى که خداوند متعال در حق آنان فرمود:
«ولاتکونوا کالّذین قالوا سمعنا و هم لایسمعون؛(9) از آن افراد نباشید که ادّعاى شنیدن مىکنند با اینکه نمىشنوند.»
در پایان: خلیفه از سن و سال او پرسید و معلوم شد که بیش از دوازده سال ندارد. آنگاه خلیفه او را تحسین کرده و در مورد وى و عظمت علم و دانش او شعرى خواند که:
تَعَلّم فَلَیسَ المَرءُ یولَدُ عالِماً
وَ لَیسَ أخو عِلمٍ کَمَن هُوَ جاهِلٌ
فَانَّ کَبیرَ القَومٍ لاعِلمَ عِندَه
صَغیرٌ اذا التَفَتَ عَلَیهِ المَحافِلُ
«دانش بیاموز، که آدمیزاد دانشمند به دنیا نمىآید و هیچ گاه دانا با نادان هم رتبه نیست. بزرگ قوم، هرگاه دانش نداشته باشد، در مجالس و محافل، کوچک و خوار دیده مىشود.»
💠 پى نوشتها:
1- کشف الغمه، على بن عیسى اربلى، مکتبه بنى هاشمى، تبریز، 1381، ج 2، ص 353.
2- ارشاد شیخ مفید، چاپ کنگره، قم، 1413 ق، ص 618.
3- بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسى، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404 ق، ج 50، ص 85.
4- سیره پیشوایان، مهدى پیشوائى، مؤسسه امام صادق(ع)، قم، 1381 ش، ص 555.
5- روضة الواعظین، محمد فتال نیشابورى، نشر رضى، قم، ج 1، ص 237.
6- بحارالانوار، ج 50، ص 108.
7- کشف الغمه، ج 3، ص 193.
8- معدن الجواهر، ابوالفتح کراجکى، کتابخانه مرتضویه، تهران، 1394 ق، ص 41.
9- المستطرف، محمد بن احمد ابشیهى، ج 1، ص 107.
🌺والسلام علی من التبع الهدی🌺
http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d
جذب سرباز طلبه در نمایندگی ولی فقیه سازمان جهاد کشاورزی کهگیلویه و بویر احمد
http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d
دحو الأرض
مطابق روایات، نخستین جایى که از زیر آب بیرون آمد و خشک شد و سپس گسترش یافت، سرزمین «مکّه» و بخصوص محلّ «خانه کعبه» بود و لذا مکّه «امّ القرى» يعني مادر همه آبادى ها نام گرفت.(1)
امام رضا عليه السلام در جواب محمد بن سنان درباره علت قرار گرفتن كعبه در وسط زمين فرمودند: أنّه الموضع الذي مِن تحته دُحيت الأرض... وهي أوّل بقعةٍ وُضعت في الأرض؛ لأنّها الوسط، ليكون الغرض لأهل الشرق والغرب في ذلك سواء؛ كعبه جايي است كه زمين از زير آن پهن شده و از زير آب بيرون آمد و همه بادهاي دنيا از زير ركن شامي آن مي وزد و آن اولين بقعه اي است كه در زمين بنا نهاده شد و آغاز پيدايش زمين است و بعد آراام آرام خشكي ها پديدار شدندو....(2)
دحوالارض یکى از چهار روزى است که روزه در آن از فضیلتي بي مانند برخوردار است. در روایتى آمده است روزه این روز همانند روزه هفتاد سال است و در روایت دیگر آمده است کفاره هفتاد سال است و هر که این روز را روزه بدارد و شب را به عبادت به سر آورد، براى او عبادت صد سال نوشته مي شود و هرچه در میان زمین و آسمان است براى روزه داران استغفار مي کند و این روز، روزى است که رحمت خدا در آن منتشر شده و براى عبادت و اجتماع به ذکر خدا در این روز اجر بسیارى است.
روزه در دحو الارض
محمد بن عبدالله صيقل، يكي از ياران امام رضا عليه السلام مي گويد: خرج علينا الإمام أبو الحسن الرضا عليه السلام ب«مَرُو» في يوم خمسٍ وعشرين من ذي القعدة فقال: صوموا، فإنّي أصبحت صائماً. قلنا: جُعِلنا فداك، أيّ يوم هو؟! قال: يوم نُشرت فيه الرحمة ودُحيت فيه الأرض ونُصبت فيه الكعبة وهبط فيه آدم عليه السلام؛ روز بيست و پنجم ذيقعده امام رضاعليه السلام در مرو از منزل بيرون آمدند و فرمودند اين روز را روزه بگيريد که من هم روزه هستم! عرض کردم فدايت شوم امروز چه روزي است. فرمود: روزي است که رحمت خدا در آن گسترده شده و زمين پهن گرديده و کعبه بنا شده و آدم قدم بر زمين گذارده است.(3)
حسن بن على وشّاء مي گويد: من کودک بودم که با پدرم در شب بیست و پنجم ماه ذیالقعده در خدمت حضرت رضا(ع) شام خوردیم، حضرت فرمود: امشب حضرت ابراهیم و حضرت عیسى(علیهما السلام) متولد شده اند و زمین از زیر کعبه پهن شده، پس هرکه روزش را روزه بدارد چنان است که شصت ماه روزه داشته باشد و در روایت دیگر است که فرمود: در این روز حضرت قائم(عج) قیام خواهد کرد.
شب بيست و پنجم ذيقعده شب دحوالارض است و آن شبي است كه رحمت خداوند در آن نازل مي شود و شب زنده داري و عبادت در آن پاداشي بي نظير دارد. از امام رضا عليه السلام نقل شده است: ليلة خمس وعشرين من ذي القعدة وُلد فيها إبراهيم عليه السلام، وولد فيها عيسى بن مريم عليه السلام، وفيها دُحيت الارض من تحت الكعبة. فمَن صام ذلك اليوم كان كمن صام ستّين شهرا؛ شب بيست و پنجم ذيقعده شب ولادت ايراهيم و عيسي عليهما السلام است و شبي است كه زمين از زير كعبه گسترده شد. هر كس روزش را روزه بدارد مانند آن است كه شصت ماه را روزه داشته است.(4)
پانوشتها:
1_ بحارالانوار، جلد ۱۱، صفحه ۲۱۷، حدیث ۲۹
2_ عيون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص176،باب 33، ح1
3_ تهذيب الاحكام، شيخ طوسي، ج1، ص306
4_ مفاتيح الجنان، اعمال ماه ذيقعده.
http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d
#منبر_بلند
💠 مجلس عزا سبب احیاء قلب
نویسنده/ سخنران:
حجت الاسلام و المسلمین نظری منفرد
💠حضرت صادق (علیه السلام) به شخصی می فرماید: تو اهل عراقی؟ چطور جدّم حسین را زیارت میکنی؟
«نحمده علی عظیم إحسانه و نیّر برهانه و نوامی فضله و امتنانه، ثم الصلاة والسلام علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد صلّی الله علیه و علی أهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین إلی یوم الدین.»
عن الامام ابی الحسن الرضا(علیه السلام): «مَنْ تَذَکَّرَ مُصَابَنَا وَ بَکَى لِمَا ارْتُکِبَ مِنَّا کَانَ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ مَنْ ذُکِّرَ بِمُصَابِنَا فَبَکَى وَ أَبْکَى لَمْ تَبْکِ عَیْنُهُ یَوْمَ تَبْکِی الْعُیُونُ وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحْیَا فِیهِ أَمْرُنَا لَمْ یَمُتْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ القُلُوب.»[1]
💠 سیره اهل بیت(علیهم السلام)
در این روزهای آغازین ماه محرم به چند مطلب راجع به عزاداری باید توجه بشود.
یک اندوهی که انسان نسبت به امام حسین(علیه السلام) پیدا میکند. کسانی که به اهلبیت معتقد هستند بهطور طبیعی این اندوه را دارند.
از ابو عماره منشد روایت است: «ما ذکر الحسین(علیه السلام)یوما عند ابی عبدالله»[2] هیچ روزی خدمت امام صادق(علیه السلام) نام امام حسین برده نمیشد مگر اینکه «لا یُرَى مُتَبَسّماً إلی اللّیل» حضرت را تا شامگاه کسی خندان نمیدید.
روایتی در کامل الزیارات است بدین مضمون، حضرت صادق (علیه السلام) به شخصی می فرماید: تو اهل عراقی؟ چطور جدّم حسین را زیارت میکنی؟ عرض کرد أنا رجلٌ مشهور، من یک آدم مشهوری هستم از طاغیان و حکام وقت جرأت نمیکنم امام حسین(علیه السلام) را زیارت کنم. حضرت به او فرمود که آیا یاد جدّم حسین میکنی؟ عرض کرد بله آقا، یاد میکنم بهگونهای که آن روز خانوادهی من احساس میکنند که من مهموم و پریشان هستم، دیگر میل به غذا ندارم، غذا نمیخورم، این پریشانی اینطور در من تأثیر میگذارد.
همین همّ و اندوه مرتبهای از مرتبهی به اصطلاح اعتقاد و معرفت انسان است.
💠 اجر کسی که برای سید الشهداء(علیه السلام) اندوهگین است
در همین رابطه، امام صادق (علیه السلام)میفرماید: «نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَةٌ وَ کِتْمَانُ أمرنا جِهَادٌ فِی سَبِیلِ اللَّه»[3] نفس المهموم، کسی که مهموم است بخاطر مظلومیت ما، آن نفسی که میکشد برای او تسبیح مینویسند. همین معنا را سید حمیری در اشعارش آورده، او میگوید: إِنّی لَأَکْرَهُ أَنْ أُطیلَ بِمَجْلِسٍ * لا ذِکْرَ فیهِ لِفَضْلِ آلِ مُحَمَّدِ ، من دوست ندارم در مجلسی بنشینم که در آن از آل پیامبر یاد نشود.
💠 اهمیت برگزاری مجلس عزای امام حسین (علیه السلام)
مسألهی بعد تشکیل مجلس برای اهلبیت است، این در روایات هست، یک نوعی نشان دادن علاقه به اهلبیت علیهم صلوات الله است. ذیل این حدیثی که خواندم حدیث میخوانم، حضرت رضا (علیه السلام) میفرماید:
«منْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحْیی فیهِ أمْرُنا لَمْ یَمُتْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ»[4] کسی که در مجلسی بنشیند که در آن مجلس «یُحْیی فیهِ أمْرُنا» امر ما را زنده نگه دارند یعنی از ما سخن بگویند، قلبش نمی میرد. قیامت هم اینطور است دیگر «إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِر»[5]، قیامت روزی است که «أَفْئِدَتُهُمْ هَواء[6]، ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ [7]تعبیر دیگر قرآن؛ قیامت یک چنین روزی است. شخصی که در جلسهای نشسته ذکر اهلبیت میشود، روزی که تموت القلوب است، دل او نمیمیرد. همچنین حضرت به فضیل فرمودند: «إِنَّ تِلْکَ الْمَجَالِسَ أُحِبُّهَا.»[8]
من این مجالس را دوست دارم «رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً أَحْیَا أمرنا» [9] خدا رحمت کند آن کسی که امر ما را احیاء میکند.
#ادامه 👇
💠 انواع گریه
اساساً گریستن و گریاندن آن مقداری که روایات را در کامل الزیارات، امالی صدوق، ثواب الاعمال صدوق احصاء کردم، به نظرم میآید روایات راجع به بکاء در حد تواتر می باشد، یعنی این روایات را انسان ببیند یقین پیدا میکند.
حال،گریه برای چه؟ چرا ما گریه کنیم؟ این یک نکتهای است، گاهی بعضیها مطرح میکنند که چرا گریه کنیم؟ گریه یک دوره ای دارد. انسان یک مدتی که یک عزیزی از دستش رفت بعد از گذشت یک مدتی کمکم ساکت میشود.
اشعار منسوب به امیرالمؤمنین (علیه السلام) :
إذا انقطعت یوماً من العیش مدَّتی
فإن بکاء الباکیات قلیلُ
بکاء باکیات کم میشود، اندک میشود؛ اما این همه سفارش راجع به گریهی برای امام حسین(علیه السلام) و اینطور هم نیست که گریهی برای امام حسین(علیه السلام) کم شود، شاید در دورانی که بر او عمری گذشته، گریهاش از روزهای اول بیشتر باشد، کم که نشده زیادتر هم شده باشد.
➖ گریه معرفت
گاهی منشأ گریه معرفت است. خدای متعال در آیه آخر سورهی مبارکهی اسراء می فرماید: «قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا» [10]شما ایمان بیاورید یا ایمان نیاورید «إِنَّ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْم» کسانی که علمی به آنها داده شده وقتی آیات رحمان بر آنها خوانده میشود«یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزیدُهُمْ خُشُوعا»[11]اشک میریزند. یا این آیه که راجع به بعضی از اهل کتاب در سورهی مبارکهی مائده است که خدای متعال میفرماید: «تَرى أَعْیُنَهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَق» [12]آن عرفان، آن شناخت، آن معرفت باعث میشود اشک انسان را جاری کند.
➖ گریه خوف
گاهی منشأ گریه در انسان خوف است، خوف باعث گریه میشود، خشیت که یک بخشی از خوف است، بین خوف و خشیت، عام و خاص مطلق است، هر خشیتی خوف است اما هر خوفی خشیت نیست. حدیثی از پیغمبر خدا نقل شده وقتی آیات آخر سورهی مبارکهی زمر را تلاوت میکردند، توجه داشته باشید که این آیات آخر سورهی زمر خیلی آیات عجیبی است. «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمینِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ»[13]
پیغمبر خدا یک وقتی این آیات را میخواندند اصحاب گوش کردند و گریستند. گاهی منشأ گریه خوف است، چون در این آیات «وَ سیقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً» [14]هست.
➖ گریه درد
گاهی منشأ گریه در انسان خوف نیست، معرفت هم نیست، از درد است، گاهی درد به انسان فشار میآورد و اشک انسان را بیاختیار جاری میکند. مثلا یک بیمار در بیمارستان بستری است درد خیلی دارد میبینی اشک میریزد، این هم هست.
➖ گریه فراق
گاهی گریه در اثر فقدان یک عزیزی است یا یک مالی است؛ عزیزش را از دست داده گریه میکند. روایت دارد امام سجاد(علیه السلام) یا حضرت کاظم(علیه السلام) در منا داشت عبور میکرد، (سابقاً حج که مشرف میشدند منا یک مرکزی برای کسب هم بوده)، دیدند که یک زنی کنار یک گاو مردهای نشسته، گریه میکند. به او فرمودند که چرا گریه میکنی؟ گفت: آقا من همسر ندارم، شوهرم از دنیا رفته چندتا بچهی یتیم دارم شیر این گاو را میدوشیدم و میفروختم و از این طریق ارتزاق میکردم، هیچ سرمایهی دیگری هم ندارم. الان این گاو مرده و من نمیدانم چه کنم؟ حضرت دعایی کردند و بلافاصله آن گاو زنده شد. ناگهان این زن فریاد زد مسیح هذا مسیح بن مریم حضرت رفتند لابلای جمعیت و خودشان را پنهان کردند.
گاهی گریه برای فقدان یک مالی است یا برای یک عزیزی است که انسان در فراق اوگریه میکند. یک خطبهای را مرحوم سید رضیuدر نهجالبلاغه نقل کرده از امیرالمؤمنین(علیه السلام)، کنار قبر پیغمبر به رسول خدا عرض کرد: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ، لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ أحد سِواک مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ»[15] بعد در ادامه حضرت میفرماید که: من اگر ملامتِ ملامتکنندگان نبود آنقدر گریه میکردم که «أَنْفَدْنَا عَلَیْکَ مَاءَ الشُّئُونِ» که سرچشمهی اشکم بخشکد. انسان گاهی گریه میکند برای فقدان عزیز.
#ادامه 👇