eitaa logo
منبر
53.2هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
7.1هزار ویدیو
41 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/VB9Y.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 تشرّف آقا سیّد مهدی قزوینی در شب عید فطر ♦️ عالم کامل، آقا سیّد مهدی قزوینی فرمود: ▫️ سالی برای زیارت فطریّه (شب عید فطر) وارد کربلا شدم و در شب سی‌ام، که احتمال شب عید در آن می‌رفت، نزدیک غروب، هنگامی‌ که اگر بنا بود شب عید هم باشد، در آن وقت هلالی دیده نمی‌شود، در حرم مطهّر بالای سر مقدّس بودم. شخصی از من سؤال کرد: 🔹 آیا امشب، شب زیارت می‌باشد؟ ▫️ و مقصودش آن بود که آیا امشب شب عید است و ماه ناقص می‌باشد تا آن‌که اعمال زیارت شب عید را بجا آورد؟ یا آن‌که شب آخر ماه رمضان است. من در جواب گفتم: 🔸 احتمال دارد امشب شب عید باشد؛ ولی معلوم نیست که عید ثابت شود. ▫️ ناگاه دیدم شخص بزرگواری که به هیئت بزرگان عرب بود، با مهابت و جلالت نزد من ایستاده است. ایشان با دو نفر دیگر که در هیبت و جلالت از دیگران ممتاز بودند، در آن‌جا تشریف داشت. آن شخص به زبان فصیح که از اهل این اعصار و زمانها بی‌سابقه است، در جواب سؤال‌کننده فرمود: 🔶 نعم هذه اللّیله لیله الزیاره؛ ▫️ یعنی آری، امشب شب عید و شب زیارت است. وقتی این سخن را از او شنیدم که بدون تزلزل و تردید، عید را اعلام فرمود، به او گفتم: 🔹 عید بودن امشب را از کجا می‌گویید؟ آیا به گفته منجّم و تقویم اعتماد کرده‌اید یا دلیل دیگری برای آن دارید؟ ▫️ اعتنای درستی به من نکرد؛ مگر همین‌قدر که فرمود: 🔶 اقول لک هذه اللیله لیله الزیاره؛ ▫️ یعنی به تو می‌گویم امشب شب زیارتی است. این را گفت و با آن دو نفر به سوی در حرم به راه افتاد. وقتی از من جدا شدند گویا الآن به خود آمده باشم، با خود گفتم این جلالت و مهابت معمولا از کسی دیده نشده است و این‌طور مکالمه و خبر دادنها از غیب، از غیر بزرگان دین و اهل اسرار انجام نمی‌شود؛ لذا با عجله هرچه تمام‌تر ایشان را دنبال کردم و بیرون آمدم؛ امّا آنها را ندیدم. از خدّامی که کنار در بودند پرسیدم: 🔹 این سه نفر که فلان لباس و فلان شکل را داشتند و الآن بیرون آمدند کجا رفتند؟ ▫️ گفتند: 🔸 ما چنین اشخاصی را که می‌گویی، ندیده‌ایم. ▫️ با وجود آن‌که معمولا نمی‌شود کسی از زوّار، مخصوصا اگر امتیازی بر دیگران داشته باشد، داخل صحن یا ایوان یا رواق یا حرم شود و خدّام او را نبینند؛ بلکه غالبا آنها می‌دانند که اهل کجا و چه کاره‌اند و از منازل هریک اطّلاع دارند و حتّی پیش از ورود اشراف و بزرگان به حرم، مطّلعمی‌شوند و می‌دانند که چه‌وقت و از کجا وارد می‌شوند. چنانکه هرکس بر عادت خدّام اطّلاع داشته باشد، اینها را می‌داند. بعلاوه زمانی نگذشته بود که ایشان رفته بودند. بالأخره از در خارج شدم و از خدّامی که در رواق و بین البابین بودند پرسیدم و همان جواب را شنیدم. همچنین در ایوان و کفشداری گشتم؛ امّا اثری دیده نشد؛ بااین‌که هریک از زوّار ناگزیر باید از جلوی کفشداری بگذرند. باز برگشتم و رواق و حجره‌ها را گردش نمودم و از ساکنین و ملازمین آنها؛ یعنی قرّاء قرآن و خدّام و غیره پرسیدم؛ ولی به همان ترتیب خبری از سه نفر بدست نیامد. از طرفی در اواخر آن شب و روز بعد معلوم شد که شب، شب عید و زیارت بوده است؛ بنابراین از مشاهده این امور و تصدیق قلبی، یقین کردم که به غیر از آن بزرگوار؛ یعنی حضرت بقیّه اللّه عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف کس دیگری نبوده است. ⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، ص: ۱۰۶ 🏷 ▶️@Menbarvaezin
🌸 تشرف ابوسعيد کابلی در غيبت صغری ☑️ ابن شاذان می‌گويد: ▪️ بـه گـوشم خورده بود، که ابوسعيد کابلی در کتاب انجيل صحت و حقانيت دين مقدس اسلام را ديـده و لذا به سوی آن هدايت شده است و از کابل، برای تحقيق از اسلام خارج گشته، و به آن جا رسـيده بود. به همين جهت در فکر بودم او را ببينم. تا آن که ملاقاتش کردم و از احوالش پرسيدم، او اين طور نقل کرد: ▫️من برای رسيدن به محضر حضرت صاحب الامر (ع) زحمت زيادی کشيدم، تا آن کـه وارد مـديـنـه مـنـوره گشته، مدتی در آن جا اقامت نمودم. دراينباره با هرکس صحبت می‌کردم، مرا نهی می‌نمود. تـا آن کـه شيخی از بنی هاشم به نام يحيی بن محمد عريضی را ملاقات نمودم. او گفت: 🔹 آن کسی که تو به دنبالش هستی، در صاريا می‌باشد. بايد به آن جا بروی. ▫️ وقـتـی اين خبر را شنيدم، به طرف صاريا براه افتادم. در آن جا به دهليزی که آن را آب پاشی کرده بـودنـد، وارد شـدم. ناگاه غلام سياهی از خانه ای بيرون آمد و مرا از نشستن در آن جا نهی کرد و گفت: 🔹 از اين جا بلند شو و برو. ▫️ هر قدر اصرار کرد، من قبول نکردم و گفتم: 🔸 نمی‌روم و به التماس افتادم. ▫️ وقتی اين حالت مرا ديد، داخل خانه شد. بعد از لحظاتی بيرون آمد و گفت: 🔹 داخل شو. ▫️ وقـتی داخل شدم، مولای خود را ديدم که در وسط خانه نشسته اند. همين که نظر مبارک حضرت بر من افتاد، مرا به آن نامی که کسی غير از نزديکانم در کابل نمی‌دانستند، خواندند. عرض کردم: 🔹 مولاجان خرجی من از بين رفته است. - در حالی که اين طور نبود. - ▫️ وقتی حضرت اين جـمله را از من شنيدند، فرمودند: 🔸 نه، خرجی ات هست، اما به خاطر اين دروغی که گفتی، از بين خواهد رفت. ▫️ بعد هم مبلغی عطا فرمودند و من هم برگشتم. طولی نکشيد که آنچه با خود داشتم، از بين رفت و مبلغی را که به من عطا کرده بودند، ماند. سال دوم هم به صاريا مشرف شدم، اما آن خانه را خالی يافتم و کسی در آن جا نبود. ⬅ «برکات حضرت ولی عصر (عج)» اثر سید جواد معلم 🏷 عجل الله تعالی فرجه ▶️@Menbarvaezin
کمک رسانی امام زمان(عج) - مرحوم کافی.mp3
2.92M
⭕️ کمک رسانی امام زمان(عج) به در راه مانده 🎙مرحوم کافی (ره) 🏷 عجل الله تعالی فرجه مرحوم ▶️@Menbarvaezin
18.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🎙حجت‌الاسلام داستان تاثیر گذار محبت و عنایت امام زمان عجل الله تعالی فرجه به منتظران بسیار شنیدنی👌 ببینید و نشردهید. ▶️@Menbarvaezin
❇️ تشرّف جعفر بن زهدری و شفای پای او ☑️ عبد الرّحمن قبايقی می‌گويد: ▪️ شيخ جعفر بن زهدری، به فلج مبتلا شد؛ به‌‌طوری‌‌که قادر نبود از جا برخيزد. مادربزرگش بعد از فوت پدر شيخ، به انواع معالجات متوسّل شد؛ ولی هيچ فايده‌‌ای نديد. اطّبای بغداد را آوردند. مدّت مديدی معالجه کردند، باز هم سودی نبخشيد؛ لذا به مادربزرگش گفتند: شيخ را به مقام و قبّه حضرت صاحب الامر عليه السّلام در حلّه ببر و بخوابان شايد حقّ تعالی او را از اين بلا رهايی بخشد و بلکه حضرت صاحب الامر عليه السّلام از آن‌‌جا عبور نمايند و به او نظر مرحمتی فرمايند و به اين شکل، مرضش خوب شود. مادربزرگ شيخ جعفر بن زهدری، به اين موضوع توجّه کرد و او را به آن مکان شريف برد. در آن‌‌جا حضرت صاحب الامر عليه السّلام شيخ را از جايش بلند کردند و فلج را از او مرتفع نمودند. ☑️ عبد الرحمان قبايقی (ناقل قضيّه) می‌گويد: ▪️ بعد از شنيدن اين معجزه، ميان من و او رفاقتی ايجاد شد؛ به‌‌طوری‌‌که نزديک بود از شدّت ارتباط هيچ‌‌گاه از يکديگر جدا نشويم. او خانه‌‌ای داشت که در آن‌‌جا، شخصيّتهای حلّه و جوانان و اولاد بزرگان شهر جمع می‌شدند. من خودم قضيّه را از شيخ جعفر پرسيدم. او گفت: ▫️ من مفلوج بودم و اطباء از معالجه مرض من ناتوان شدند. ▪️و بقيّه جريان را نقل کرد تا به اين‌‌جا رسيد که: ▫️ حضرت حجّت عليه السّلام در آن حالی که جدّه‌‌ام مرا در مقام خوابانيده بود به من فرمودند: 🔸 برخيز. ▫️عرض کردم: 🔹 مولای من، چند سال است که قدرت برخاستن را ندارم. ▫️ فرمودند: 🔸 برخيز به اذن خدا. ▫️ و مرا در برخاستن کمک کردند. وقتی بلند شدم، اثر فلج را در خود نديدم و مردم هجوم آوردند و نزديک بود مرا بکشند. برای تبرّک، لباسهايم را تکه‌‌تکه کرده و بردند و به جای آن لباسهای خود را به تن من پوشانيدند. بعد هم به خانه خود رفتم و لباسهايشان را برای خودشان، فرستادم. ⬅️ برکات حضرت ولی عصر(عليه السلام)، صفحه ۱۰۳ 🏷 ▶️@Menbarvaezin
❇️ تشرف سید مهدى عباباف نجفى ☑️ سید مهدى عباباف نجفى، که مداومت تشرف به مسجد سهله در شبهاى چهارشنبه را داشت فرمود: 🌌 شبى با جمعى از رفقا به مسجد سهله مشرف شدیم. ✨ دیدیم رکن قبله مسجد، طرف شرقى، همان جا که مقام (۱) حضرت حجت (ع) واقع می‌باشد، روشن است. پیش رفتیم. سید بزرگوارى در محراب مشغول عبادت بودند. معلوم شد آن روشنى، روشنى چراغ نیست، بلکه نور صورت مبارک آن سرور، در و دیوار را منور ساخته است. به جاى خود برگشته و باز نظر کردیم. آن صفه (۲) را روشن دیدیم، گویا چراغ نوربخشى در آن گذارده اند. چون نزدیک شدیم همان حال سابق را یافتیم تا یقین کردیم که آن بزرگوار امام ابرار و سلاله ائمه اطهار (ع) است. هیبت آن حضرت همه ما را گرفت. هر یک در جاى خود مانند چوب از حس و حرکت افتادیم، جز من که چند قدمى از رفقا جلوتر رفتم. هر چه خواستم نزدیک شوم یا عرضى کنم، در خود یارایى ندیدم، مگر این که مطلبى به خاطرم آمد و عرض کردم: 🔹 لطفا استخاره اى براى من بگیرید. ▫️ آن حضرت دست مبارک خود را باز نموده و با آن تسبیحى که مشغول به ذکر بودند، مشتى گرفته و بعد از حساب کردن در جواب به من فرمودند: 🔸 خوب است. ▫️ بعد هم روی مبارک خود را به سوی ما انداخته و نظر پر فیض خویش را برای لحظاتی بر ما ادامه داد. گویا انتظار داشت که حاجت دنیا و آخرت خویش را از درگاه لطف و عطایش درخواست نماییم، ولی سعادت و استعداد، ما را یاری نکرد و قفل خاموشی دهان ما را بست. سپس به سمت در مسجد روانه گردید، چون قدری تشریف برد قدرت در پای خودیافته به دنبالش روانه شدیم. وقتی خواست از در مسجد بیرون رود، دوباره روی مقدس خود را به طرف ما نمود و مدتی به همین حال بود. ما چند نفر بدون حس و حرکت بودیم و هیچ قدرتی نداشتیم. تا آن که بالاخره از مسجد خارج شدیم و به فاصله ای که بین دو در بود رسیدیم. آن بزرگوار از در دوم خارج شدند. به مجرد خروج حضرت قوت و شعور ما بازگشت. فورا و با سرعت هر چه بیشتر به سمت در دوم دویدیم. به چشم بهم زدنی از در دوم خارج شدیم و نظر به اطراف بیابان انداختیم، ولی هیچ کس را نیافتیم. هر چه به اطراف و اکناف دویدیم به هیچ وجه اثری نیافتیم و برای ما معلوم شد که به مجرد خروج از در دوم، حضرت از نظر ما مخفی شده اند. بر بی‌لیاقتی و از دست دادن فرصتی که برای ذکر حاجاتمان پیش آمده بود، افسوس خورده و متاثر شدیم. ⬅️ برکات حضرت ولی عصر(عليه السلام)، صفحه ۶۶ (۱). مکانهایى که به خاطر دیده شدن معجزه یا کرامت و امثال این موارد، مورد توجّه واقع شده و کم‏ کم زیارتگاه شده‏‌اند. (۲). قسمتى از اتاق یا سالن که کمى بلندتر از جاهاى دیگر ساخته می‌شود. 🏷 ▶️@Menbarvaezin