۱۴ اسفند ۱۴۰۱
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
آن چنان کز رفتنِ گُل ، خار می ماند به جا
از جوانی حسرت بسیار می ماند به جا
#صائب_تبریزی
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
-مِنھاج-
حرف را می شود از حنجره بلعید و نگفت... وای اگر چشم بخواند غمِ نا پیدا را :)
وای اگر چشم بخواند غم ناپیدا را...
وای...💔
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
-مِنھاج-
حرف را می شود از حنجره بلعید و نگفت... وای اگر چشم بخواند غمِ نا پیدا را :)
کاش یکی هم بود حرفای بلعیده شده و غمای ناپیدای دلمون رو از چشامون میخوند 💔🚶♀
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
-مِنھاج-
حرف را می شود از حنجره بلعید و نگفت... وای اگر چشم بخواند غمِ نا پیدا را :)
این امشب خون به پا کرده مث اینکه😉❤️🩹
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
-مِنھاج-
حرف را می شود از حنجره بلعید و نگفت... وای اگر چشم بخواند غمِ نا پیدا را :)
تو که کوتاه و طلایی بکنی موها را
منِ شاعر به چه تشبیه کنم یلدا را؟
مثل یک کودک مبهوت که مجبور شود
تا به نقاشی اش آبی نکشد دریا را
حرف را می شود از حنجره بلعید و نگفت
وای اگر چشم بخواند غمِ نا پیدا را
عطر تو شعر بلندی است رها در همه سو
کاش یک باد به کشفت برساند ما را
تو همانی که شبی پر هیجان می آیی
تا فراری دهی از پنجره ها سرما را
فال می گیرم و می خوانی و من می خندم
بنشین چای بخور خسته نباشی یارا!
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
هدایت شده از 『 پَــروانگے ! 🇵🇸 』
ما را دلت نخواست ندانم چرا نخواست
بر ما دلت نسوخت ندانم چرا نسوخت...💔🚶♀
#امیرحسن_دهلوی | پروانگے
۱۵ اسفند ۱۴۰۱