eitaa logo
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
36.2هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
4.2هزار ویدیو
305 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @meraj_shohada_tblighat ✤کانال‌های‌ما↯ @meraj_shohada_mokeb @meraj_shohada_namazshab
مشاهده در ایتا
دانلود
8.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕌🕌🕌 کمیل مدافعان حرم به روایت شهید نوید صفری+فیلم🎥 حضور شهید سعید علیزاده در‌ جبهه‌های سوریه، بازسازی صحنه شهادت وی و فعالیت‌های فرهنگی و مذهبی او در دامغان در یک مستند به نام مستند کمیل به تصویر کشیده شده است. 🕊 🎥 @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti♡👆
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
•┈┈••✾❀♡°• ❤️•°♡ ❀✾••┈┈• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ #داستان_عاشقانه_مذهبی💘 #دومدافع #قسمت5⃣2⃣ _اومدم
•┈┈••✾❀♡°• ❤️•°♡ ❀✾••┈┈• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💘 ⃣2⃣ _داشتم میخوابیدم کہ اردلان در اتاق وزد و اومد داخل... برق و روشـݧ کرد و گفت: خواهر گلم ساعت ۱۰ از کے تا حالا تو انقدر زود میخوابے❓ نمیخواے داداشتو ببینے باهاش حرف بزنے❓حالشو بپرسے❓مثلا تازه اومدمااااا درازکشیده بودم بلند شدم رو تخت نشستم و باخنده گفتم: داداش خلِ کچلم ماماݧ بهت یاد نداده وقتے یہ نفر میخواد بخوابہ یا داره استراحت میکنہ مزاحمش نشے❓😂 _اردلان اخم کرد و برگشت کہ بره باسرعت از رو تخت بلند شدم و بازوش و گرفتم کجااااااا لوس ماما❓ _اخماش بیشتر رفت تو هم و گفت میرم شما استراحت کنے....لوسم خودتے همونطور کہ میکشوندمش سمت تختم گفتم خوب حالا قهر نکـݧ بیا بشیـݧ ببینم چیکار داشتے اردلان نشست رو تختم مـݧ هم رو صندلے روبروش دستم گذاشتم زیر چونم و گفتم به به داداش اردلاݧ حموم لازم بودیااااا ترو خدا زود بزود برو حموم اینطورے پیش برے کسے بهت زݧ نمیده هااااااا خندید و گفت: _تو بہ فکر خودت باش یواش یواش بوے ترشیدگیت داره در میاد. همہ از خداشونہ مـݧ دامادشوݧ بشم حیف کہ مـݧ قصد ازدواج ندارم دوتایے زدیم زیر خنده. ماماݧ در اتاق و باز کرد و با یہ سینے شربت و بیسکوییت وارد شد بہ بہ خواهر برادر باهم خلوت کردید راستے اسماء با،بابات حرف زدم بہ مادر اقاے سجادے هم گفتم براے فردا مشکلے نیست جلوے اردلاݧ خجالت کشیدم و سرمو انداختم پاییـݧ اردلاݧ خندید و گفت: خوبہ دیگہ اسماء خانوم مـݧ باید از ماماݧ میشنیدم❓ _سرم همونطور پاییـݧ و گفتم آخہ داداش یدفہ اے شد بعدشم هنوز کہ خبرے نیست... ماماݧ لیواݧ شربت و یہ بیسکوییت داد دست اردلاݧ و گفت بخور جوݧ بگیرے ببیـݧ چہ لاغر شدے چپ چپ بہ ماماݧ نگاه کردم و گفتم: ماماݧ مـݧ احتیاج ندارم بخورم جوݧ بگیرم❓ اردلاݧ بادست زد پشتم و گفت: آخ آخ حســـــودے❓ ماماݧ هم لیواݧ شربت و داد دستم و گفت بیا تو هم بخور جوݧ بگیرے لیواݧ و ازش گرفتم و گفتم پس بیسکوییتش کو بلند شد و همونطور کہ از اتاق میرفت بیروݧ گفت واااااااا بچہ شدے اسماء❓خودت بردار دیگہ حرصم گرفتہ بود لیواݧ شربت گذاشتم تو سینے و بہ اردلاݧ کہ داشت میخندید دهـݧ کجے کردم اردلاݧ شربت و تا تہ خورد و گفت:آخیش چہ چسبید... _بعد دستش و گذاشت رو شونم و گفت:اسماء میخوام باهات جدے حرف بزنم سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم اردلاݧ آهے کشید و شروع کرد: سہ سال پیش اونقدرے کہ الاݧ برام عزیزے، عزیز نبودے اسماء حجابتو دوست نداشتم نوع تیپ زدنات، دوستات،بیروݧ رفتنات و..... همیشہ متفاوت بودے با کل خوانواده اینکہ بگم همه چیت بد بود و دوست نداشتما ݧ بالاخره خواهرم بودے چند بار بہ ماماݧ و بابا شکایتت و کردم اما اونا اجازه ے دخالت و بهم ندادݧ براے همیـݧ منم کارے بهت نداشتم _تا وقتے کہ اوݧ اتفاق برات افتاد،نمیدونم چے باعث شده بود کہ خواهر همیشہ شیطوݧ و درس خوݧ مـݧ گوشہ گیر بشہ و با هیچ کسے حرف نزنہ،دنبالشم نیستم چوݧ هرچے کہ بود باعث شد تو اینے بشے کہ الاݧ هستے،اسماء وقتے تورو،تو اوݧ وضعیت میدیدم داغوݧ میشدم کلے برات نذرو نیاز کردم کہ خوب بشے، حضرت زهرا رو قسم دادم کہ بہ خواهرم کمک کـݧ،اشک ریختم ،زجہ زدم و.... روزے کہ چادرے شدے _فهمیدم کہ حضرت زهرا جوابمو داده دیگہ خیالم از بابتت راحت شد فهمیدم کہ راهت رو درست انتخاب کردے. وقتے ماماݧ بهم قضیہ ے خواستگارے و گفت:خیلے خوشحال شدم و میدونستم کہ تو اونقدر بزرگ شدے کہ تونستے تصمیم بگیرے _همچنیـݧ مشتاق شدم ببینم کیہ کہ خواهر ما بیـݧ ایـݧ همہ آدم اجازہ داده بیاد براے خواستگارے.... خندیدمو گفتم: یکے مث خودت مثل من❓خوب پس قبول کن دیگه.. خندیدمو گفتم: ارہ تسبیحش همیشہ دستش دکمہ هاے پیرهنشو تا آخر میبنده سر وتهش بزنے تو بسیج دانشگاس وقتے هم کہ با آدم حرف میزنہ زمینو نگاه میکنہ اهاݧ راستے ریشم داره برادریہ براے خودش هههههه... دستشو گذاشت روشونم گفت خستہ نباشے،یکم از اخلاقش بگوووو _إ اردلاݧ پاشووو برو میخوام بخوابم خستم إ اسماء مـݧ هنوز کلے حرف دارم حرفاے اصلیم موند.... ♻️... فردا شب ساعت 22⏰ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti♡👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓پرسش آیا بر زبان آوردن نیت در هنگام غسل لازم است؟ 📝پاسخ لازم نيست در وقت غسل نيت كند كه غسل واجب يا مستحبّ مى‌كنم و اگر فقط به قصد قربت، يعنى: براى انجام فرمان خداوند عالم غسل كند كافى است. و به زبان آوردن نیت لازم نمی باشد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ جهت فراگیری احکام، حداقل به یک نفر بفرستید... @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti♡👆
🍃🌸✨《دعوت نامہ》✨🌸🍃 دوستان شهـــــــــ❤️ـــدایی توجه توجه❗️❗️❗️❗️📣📣📣 🥀«ابرگروه ختم قرآن وذکرشهیدان»🥀 🕊«ابراهیم هادی و نوید صفری»🕊 💢اگه حاجت داری بیااااا💯 💢اگه میخوای به نیابت از شهـــــــدا ذکر بگین📿 و ختم قران بخونین📖 💢اینجا یه گروه معنوی و شهـــــــدایی هست✨ 💢جهت حاجت روایی شما عزیزان ختم قران و ذکر گفته میشه☺️ آمدنت تو این گروه اتفاقی نیست ❣ ❣خادمین ما منتظر شما هستن تا برای حاجت روایی اسم شما را ثبت کنن❣ خادمین گروه ذکر ♡ ↴ ➣ 🆔 @zahrayyy خادمین گروه ختم قران ♡ ↴ ➣ 🆔 @hedari44 •┈••✾❀🕊🌹🕊❀✾••┈•
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
💠زیباترین دختر عرب💠 علامه جعفری چنین شرح میدهد : ما در نجف درمدرسه صدراقامت داشتیم.خیلی مقید بودیم که، در جشن ها و ایام سرور، مجالس جشن بگیریم، و ایام سوگواری را هم، سوگواری میگرفتیم. یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) اول شب نماز مغرب و عشامی خواندیم و یک شربتی میخوردیم انگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب میدادیم. با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع، در بغداد و بصره ونجف،گرما،تلفات هم گرفته بودما بعد ازشب نشستیم، شربت هم درست شد، اقا شیخ حیدر علی اصفهانی که، کتابی هم نوشته بنام 《شناسنامه خر》امد. مدیر مدرسه مان، مرحوم اقا سید اسماعیل اصفهانی هم انجا بود، به اقا شیخ علی گفت:اقا شب نمی گذره حرفی داری بگو، ایشان یک تیکه کاغذ روزنامه در اورد.عکس یک دختر بود که، زیرش نوشته بود 《اجمل بنات عصرها》《 زیباترین دختر روزگار》گفت:آقایان من درباره این عکس از شما سوالی میکنم. اگر شمارا مخیر کنند بین اینکه با این دختر بطور مشروع وقانونی ازدواج کنید. از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد_وهزارسال هم زندگی کنید. با کمال خوشرویی و بدون غصه، یا اینکه جمال علی (ع) را مستحبا زیارت کنید و ملاقات کنید، کدام را انتخاب میکنید. سوال خیلی حساس شده بود. دختر حلال بود و زیارت علی( ع )هم مستحبی. گفت آقایان واقعیت را بگویید. جا نماز اب نکشید، عجله نکنید،درست جواب دهید. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد وخطاب به پسرش که کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت:سید محمد! من یک چیز بگوئیم نری به مادرت بگویی ها؟ معلوم شد نظر اقا چیست؟ شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیرخنده. کاغذ را به دومی دادند، نگاهی به عکس کرد و گفت اقا شیخ علی،اختیار داری، وقتی اقا (مدیر مدرسه) اینطور فرمودندمگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. اقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می افتاد. نفر سوم گفت:اقا شیخ حیدر این روایت از امام علی (ع) معروف است که فرموده اند《 یا حارث حمدانی من یمت یرنی》( ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات میکند) پس ما ان شاءالله در موقعش جمال حضرت علی( ع) را ملاقات میکنیم! باز همه زدند زیر خنده، واقعا سوال مشکلی بود. یکی از اقایان گفت: آقا شیخ حیدر گفتی زیارت اقا مستحبی است؟ گفتی هم شرعی صد در صد؟ اقا شیخ حیدر گفت:بلی. گفت:والله چه عرض کنم (بازهم خنده حضار) نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمیتوانم نگاه کنم،کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم من یک لحظه دیدار علی (ع) را به هزازان سال زناشویی با این زن نمی دهم یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا ان وقت همچون حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلندشدم اول شب واردحجره ام شدم، حالت غیر عادی، دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک اقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی درباره امام علی (ع) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این اقا کیست؟گفت :این اقا خود علی( ع) است، من سیر او را نگاه کردم. امدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نهم یا دهم رنگم پریده بود. نمی دانم شاید مرحوم شمس ابادی بود خطاب به من گفت: اقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید و امدید؟نمیخواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون بهم میخوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل (مدیر) را خطاب به اقا شیخ حیدرگفت: آقا دیگر از این شوخی ها نکن، مارا بد ازمایش کردی.این از خاطرات بزرگ زندگی من است. @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ..................................................... ♡♡👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 🌐 🚩کرونا ویروس جدید ساختار عجیب و غریبی دارد/ 25هزار ژن ایرانی در اختیار آمریکا و رژیم صهیونیستی است/ برخی بیماران تا لحظه آخر هیچ علائمی ندارند پروفسور علی کرمی بنیان گذار بیوتکنولوژی پزشکی و مهندسی ژنتیک ایران در برنامه عصر: 🔹این سومین باری است که سارس در دنیا ظاهر می شود و کووید19 شبیه ویروس سارس قدیمی است 🔹در همان زمان هم بحث استفاده آمریکا از این حوزه برای ضربه زدن به اقتصاد چین در مقالات معتبر مطرح شد. 🔹سؤال این است آنفولانزایی که چند ماه پیش در ایران 114 نفر فوتی داد چرا این هراس را ایجاد نکرد؛ جالب این است که این ویروس از چین می آید به ایران و در قم نمود دارد و بعد از 19، 20 روز تمام استان های کشور ما را درگیر می کند. 🔹چرا در ایتالیا تعداد مرگ ها اینقدر بالا است؟ چون ژنتیک مردم ایتالیا بسیار شبیه مردم ایران است و ما الان در مورد "سلاح های نژادی" یعنی سلاح بیولوژیکی که می تواند در نژادهای خاص مرگ آوری بیشتری داشته باشد، صحبت می کنیم. 🔹جواب مثبت داروی "آنتی رو ماتویید" برای بیمار کرونایی 🔹من این هشدار را دادم اما نه مسئولین قضایی نه حقوقی آن را پیگیری نکردند و اکنون 25هزار ژن ما در اختیار آمریکا و رژیم صهیونیستی است می دانید که می توانند با آن دارو بسازند؟! ویروس بسازند؟! 🔹آزمایشگاه های پیشرفته آمریکا اجازه ورود خبرنگار را نمی دهند درصورتی که منِ ایرانی باید هر سال به کنوانسیون گزارش دهم و بگویم چه کار دارم می کنم 🔹پزشکان ما می گویند برخی بیماران تا لحظه آخر هیچ علائمی ندارند، می گویند سی تی اسکن دارد نشان می دهد من دارم می بینم که این کِیس کرونا است اما تست آزمایشگاهی منفی نشان می دهد و بنابراین ما این احتمال را می دهیم که این ویروس دستکاری شده است. 🔹اکنون می گویند چین این ویروس را آزاد کردند و سهام کمپانی های آمریکا در چین به شدت سقوط کرد و چینی ها آن ها را به راحتی خریدند؛ این یک بازی دو سر سود است برای آمریکا و چین؛ اما چرا ملت ما باید در این بحران آسیب ببیند. ❗مطالب کانال بالینک ارسال شود❗ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti
🦋🥀🦋🥀🦋🥀🦋🥀🦋🥀🦋🥀 : سه چهارم دختران حجابشان حجاب نیست!!!وچیزهایی که میپوشند واقعا حجاب نیست!!چادر می پوشند،ولی چادرشان داری و است.! شادی روح شهدا صلوات😊🌺 🦋🥀🦋🥀🦋🥀🦋🥀🦋🥀🦋🥀 @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ❗️انتشار با درج لینک مجاز است.❗️👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘ ❤️ شهید نظر می‌ڪند به وجه‌الله امام خامنه‌ای : وقتی به اینجا می‌آیی هزاران نفر ڪنارت ایستاده‌اند نه چند نفر ! ڪه هر بار زنده شوند فدایت می‌شوند . 22اسفند روز بزرگداشت مقام شهدا گرامی باد🕊 @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti♡👆
🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨ ✍🏻همسر شهید: بعضی ها از تقسیم اراضی خوشحال بودند ولی عبدالحسین ناراحت❗️ صاحب زمین گفته بود زمین ها از شیر مادر حلال تر.😊 اما در جوابش گفت اگر شما هم راضی باشی رو نمی شه کاری کرد. بعد هم رفتیم مشهد و در مغازه سبزی فروشی مشغول کار شد، یک روز آمد و گفت: نمی روم.❗️ پرسیدم چرا؟ 😳گفت آدم درستی نیست سبزی ها را می ریزه توی آب که سنگین تر بشه. بعد رفت تو لبنیاتی، آنجا هم زیاد نماند. ❗️گفتم چطور؟ 😳گفت کم فروشی می کنه، جنس بد و خوب را قاطی می کنه. ❗️از فردایش رفت سرگذر برای بنایی، کم کم تو کار جا افتاد و بعد از مدتی شاگرد می گرفت. دستمزدش هم از قبل بهتر شده بود.😊 ✍🏻– همرزم شهید: همیشه سخت ترین مسیرها را توی عملیات ها به گردان عبدالله می دادندکه مسئولیتش با شهید برونسی بود.❗️ روی همین حساب هم پیش خودی ها و دشمن معروف شده بود.😌 توی رادیو عراق اسمش را با غیظ می آوردند و برای سرش جایزه گذاشته بودند.😁 ✍🏻– همسر شهید: یک بار یکی از بچه های خودمان را باید سریع می رساندیم بیمارستان.😰 در آن شرایط سخت ، به ماشین بیت المال که جلو خانه بود دست نزد.❗️ سریع رفت یک تاکسی گرفت. تا این حد در استفاده از دقیق بود و حساس❗️ ✍🏻 همرزم شهید : یکسره این طرف و آن طرف می دوید😳 شناسایی، تحویل گرفتن نیرو، دائم توی خط می رفت و هزار و یک کار و گرفتاری داشت ولی یک دفعه نشد شهرداریش (شستن ظروف و نظافت) را بده به دیگری.❗️😳 ✍🏻 همرزم شهید : بعد عملیات رمضان برایم تعریف کرد موقعی که عملیات لو رفت و در آن شرایط سخت، گیر کردم، شما هم که گفتی برگردیم، ناامیدیم بیش تر شد.😔 تنها راه امیدی که مانده بود توسل به های_ فیض_الهی بود.❗️ توی همان حال صورتم را گذاشتم روی خاک و متوسل شدم به وجود مقدس# حضرت _زهرا (س) و با حضرت راز و نیاز کردم.😭 یکدفعه صدای خانمی به گوشم رسید.❗️ صدایی ملکوتی که به من فرمودند.😳 این طور وقت ها که به ما متوسل می شوید ما هم از شما دستگیری می کنیم ناراحت نباش…😌 چیزهایی را که دیشب به نیروها گفتم و دستورهایی که برای حرکت نیروها دادم، همه اش از طرف بود.😊 خبر آن عملیات مثل توپ صدا کرد خیلی زود خبرش به پشت جبهه رسید و سؤال همه این بود آقای برونسی شما چطور این همه تانک و نیرو را منهدم کردین؟😳 آن هم با کمترین تلفات؟❗️😳خونسرد😌 جواب داد من هیچ کاره بودم.❗️ 😊 👇👇👇 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti 📌انتشار با درج لینک مجاز است.😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا