👆👆👆👆
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
📌شهید عبدالحسین برونسی، متولد ۱۳۲۱
محل تولد: روستای گلبوی کدکن( تربیت حیدریه)
تاریخ شهادت:۲۳ اسفند ۱۳۶۳✨✨
✍🏻 مادر شهید: در مقطع تحصیلی ابتدایی با این که همزمان با تحصیل کار هم می کرد، نمره هایش همیشه خوب بود👌یک روز گفت «از فردا اجازه بدین مدرسه نرم… ❗️اون مدرسه دیگه نجس شده!»😳
علت را پرسیدیم.
با غیظ گفت: دیروز این معلم طاغوتی رو با یک دختری دیدم که …»😞 از فردا گذاشتیمش مکتب به یاد گرفتن قرآن.☺️
🔷شهید برونسی در خاطراتش می نویسد: در دوران سربازی و در پایان دوره آموزشی یکبار من را از طرف پادگان بردند بیرجند، جلوی یک خانه ویلایی بزرگ❗️گفتند از این به بعد در اختیار صاحب این خانه هستی!😕
وارد خانه که شدم دریکی از اتاق ها باز بود. گفتم یا الله، صدای زن #جوانی بلند شد:
یا الله گفتنت دیگه چیه؟! بیا تو!😟
زیر لب گفتم خدایا توکل بر خودت. داخل که رفتم، چشم هایم یکهو سیاهی رفت…😰 گوشه اتاق روی مبل، زن جوان #بی_حجابی لم داده بود. با یک آرایش غلیظ و حال بهم زن!😣
بلافاصله از اتاق زدم بیرون. گوشم بدهکار هارت و هورتش نشد…😡
خدمتکارهای خانم دنبالم بودند که دوباره من را بکشانند داخل. ولی حریفم نشدند.😡
وقتی موضوع به گوش مافوقم در پادگان رسید، قرار شد به عنوان تنبیه تمام توالت ها را تمیز کنم.😐 امیدوار بودند زیر بار نظافت توالت ها کمر خم کنم و کوتاه بیایم.اما وقتی دیدند حریف #اعتقاد و #مسلکم نمی شوند کوتاه آمدند.✨
📌همسر شهید: بعضی ها از #تقسیم_اراضی خوشحال بودند ولی عبدالحسین ناراحت❗️
صاحب زمین گفته بود زمین ها از شیر مادر حلال تر.😊
اما در جوابش گفت اگر شما هم راضی باشی #حق_یتیم رو نمی شه کاری کرد.....
#ادامه_فردا
❗مطالب کانال بالینک ارسال شود❗
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨
#ادامه_معرفی_شهید
#شهید_عبدالحسین_برونسی
✍🏻همسر شهید: بعضی ها از تقسیم اراضی خوشحال بودند ولی عبدالحسین ناراحت❗️
صاحب زمین گفته بود زمین ها از شیر مادر حلال تر.😊
اما در جوابش گفت اگر شما هم راضی باشی #حق_یتیم رو نمی شه کاری کرد.
بعد هم رفتیم مشهد و در مغازه سبزی فروشی مشغول کار شد، یک روز آمد و گفت: نمی روم.❗️ پرسیدم چرا؟ 😳گفت آدم درستی نیست سبزی ها را می ریزه توی آب که سنگین تر بشه. بعد رفت تو لبنیاتی، آنجا هم زیاد نماند. ❗️گفتم چطور؟ 😳گفت کم فروشی می کنه، جنس بد و خوب را قاطی می کنه. ❗️از فردایش رفت سرگذر برای بنایی، کم کم تو کار جا افتاد و بعد از مدتی شاگرد می گرفت. دستمزدش هم از قبل بهتر شده بود.😊
✍🏻– همرزم شهید: همیشه سخت ترین مسیرها را توی عملیات ها به گردان عبدالله می دادندکه مسئولیتش با شهید برونسی بود.❗️
روی همین حساب هم پیش خودی ها و دشمن معروف شده بود.😌 توی رادیو عراق اسمش را با غیظ می آوردند و برای سرش جایزه گذاشته بودند.😁
✍🏻– همسر شهید: یک بار یکی از بچه های خودمان را باید سریع می رساندیم بیمارستان.😰 در آن شرایط سخت ، به ماشین بیت المال که جلو خانه بود دست نزد.❗️ سریع رفت یک تاکسی گرفت. تا این حد در استفاده از #اموال_عمومی دقیق بود و حساس❗️
✍🏻 همرزم شهید : یکسره این طرف و آن طرف می دوید😳 شناسایی، تحویل گرفتن نیرو، دائم توی خط می رفت و هزار و یک کار و گرفتاری داشت ولی یک دفعه نشد شهرداریش (شستن ظروف و نظافت) را بده به دیگری.❗️😳
✍🏻 همرزم شهید : بعد عملیات رمضان برایم تعریف کرد موقعی که عملیات لو رفت و در آن شرایط سخت، گیر کردم، شما هم که گفتی برگردیم، ناامیدیم بیش تر شد.😔 تنها راه امیدی که مانده بود توسل به #واسطه های_ فیض_الهی بود.❗️ توی همان حال صورتم را گذاشتم روی خاک و متوسل شدم به وجود مقدس# حضرت _زهرا (س) و با حضرت راز و نیاز کردم.😭 یکدفعه صدای خانمی به گوشم رسید.❗️ صدایی ملکوتی که به من فرمودند.😳 این طور وقت ها که به ما متوسل می شوید ما هم از شما دستگیری می کنیم ناراحت نباش…😌
چیزهایی را که دیشب به نیروها گفتم و دستورهایی که برای حرکت نیروها دادم، همه اش از طرف #خانم بود.😊
خبر آن عملیات مثل توپ صدا کرد خیلی زود خبرش به پشت جبهه رسید و سؤال همه این بود آقای برونسی شما چطور این همه تانک و نیرو را منهدم کردین؟😳 آن هم با کمترین تلفات؟❗️😳خونسرد😌 جواب داد من هیچ کاره بودم.❗️
#ادامه_فردا😊
👇👇👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
📌انتشار با درج لینک مجاز است.😊