eitaa logo
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
36.4هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
4.2هزار ویدیو
305 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @meraj_shohada_tblighat ✤کانال‌های‌ما↯ @meraj_shohada_mokeb @meraj_shohada_namazshab
مشاهده در ایتا
دانلود
👆👆👆👆 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 📌شهید عبدالحسین برونسی، متولد ۱۳۲۱ محل تولد: روستای گلبوی کدکن( تربیت حیدریه) تاریخ شهادت:۲۳ اسفند ۱۳۶۳✨✨ ✍🏻 مادر شهید: در مقطع تحصیلی ابتدایی با این که همزمان با تحصیل کار هم می کرد، نمره هایش همیشه خوب بود👌یک روز گفت «از فردا اجازه بدین مدرسه نرم… ❗️اون مدرسه دیگه نجس شده!»😳 علت را پرسیدیم. با غیظ گفت: دیروز این معلم طاغوتی رو با یک دختری دیدم که …»😞 از فردا گذاشتیمش مکتب به یاد گرفتن قرآن.☺️ 🔷شهید برونسی در خاطراتش می نویسد: در دوران سربازی و در پایان دوره آموزشی یکبار من را از طرف پادگان بردند بیرجند، جلوی یک خانه ویلایی بزرگ❗️گفتند از این به بعد در اختیار صاحب این خانه هستی!😕 وارد خانه که شدم دریکی از اتاق ها باز بود. گفتم یا الله، صدای زن بلند شد: یا الله گفتنت دیگه چیه؟! بیا تو!😟 زیر لب گفتم خدایا توکل بر خودت. داخل که رفتم، چشم هایم یکهو سیاهی رفت…😰 گوشه اتاق روی مبل، زن جوان لم داده بود. با یک آرایش غلیظ و حال بهم زن!😣 بلافاصله از اتاق زدم بیرون. گوشم بدهکار هارت و هورتش نشد…😡 خدمتکارهای خانم دنبالم بودند که دوباره من را بکشانند داخل. ولی حریفم نشدند.😡 وقتی موضوع به گوش مافوقم در پادگان رسید، قرار شد به عنوان تنبیه تمام توالت ها را تمیز کنم.😐 امیدوار بودند زیر بار نظافت توالت ها کمر خم کنم و کوتاه بیایم.اما وقتی دیدند حریف و نمی شوند کوتاه آمدند.✨ 📌همسر شهید: بعضی ها از خوشحال بودند ولی عبدالحسین ناراحت❗️ صاحب زمین گفته بود زمین ها از شیر مادر حلال تر.😊 اما در جوابش گفت اگر شما هم راضی باشی رو نمی شه کاری کرد..... ❗مطالب کانال بالینک ارسال شود❗ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti
🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨ ✍🏻همسر شهید: بعضی ها از تقسیم اراضی خوشحال بودند ولی عبدالحسین ناراحت❗️ صاحب زمین گفته بود زمین ها از شیر مادر حلال تر.😊 اما در جوابش گفت اگر شما هم راضی باشی رو نمی شه کاری کرد. بعد هم رفتیم مشهد و در مغازه سبزی فروشی مشغول کار شد، یک روز آمد و گفت: نمی روم.❗️ پرسیدم چرا؟ 😳گفت آدم درستی نیست سبزی ها را می ریزه توی آب که سنگین تر بشه. بعد رفت تو لبنیاتی، آنجا هم زیاد نماند. ❗️گفتم چطور؟ 😳گفت کم فروشی می کنه، جنس بد و خوب را قاطی می کنه. ❗️از فردایش رفت سرگذر برای بنایی، کم کم تو کار جا افتاد و بعد از مدتی شاگرد می گرفت. دستمزدش هم از قبل بهتر شده بود.😊 ✍🏻– همرزم شهید: همیشه سخت ترین مسیرها را توی عملیات ها به گردان عبدالله می دادندکه مسئولیتش با شهید برونسی بود.❗️ روی همین حساب هم پیش خودی ها و دشمن معروف شده بود.😌 توی رادیو عراق اسمش را با غیظ می آوردند و برای سرش جایزه گذاشته بودند.😁 ✍🏻– همسر شهید: یک بار یکی از بچه های خودمان را باید سریع می رساندیم بیمارستان.😰 در آن شرایط سخت ، به ماشین بیت المال که جلو خانه بود دست نزد.❗️ سریع رفت یک تاکسی گرفت. تا این حد در استفاده از دقیق بود و حساس❗️ ✍🏻 همرزم شهید : یکسره این طرف و آن طرف می دوید😳 شناسایی، تحویل گرفتن نیرو، دائم توی خط می رفت و هزار و یک کار و گرفتاری داشت ولی یک دفعه نشد شهرداریش (شستن ظروف و نظافت) را بده به دیگری.❗️😳 ✍🏻 همرزم شهید : بعد عملیات رمضان برایم تعریف کرد موقعی که عملیات لو رفت و در آن شرایط سخت، گیر کردم، شما هم که گفتی برگردیم، ناامیدیم بیش تر شد.😔 تنها راه امیدی که مانده بود توسل به های_ فیض_الهی بود.❗️ توی همان حال صورتم را گذاشتم روی خاک و متوسل شدم به وجود مقدس# حضرت _زهرا (س) و با حضرت راز و نیاز کردم.😭 یکدفعه صدای خانمی به گوشم رسید.❗️ صدایی ملکوتی که به من فرمودند.😳 این طور وقت ها که به ما متوسل می شوید ما هم از شما دستگیری می کنیم ناراحت نباش…😌 چیزهایی را که دیشب به نیروها گفتم و دستورهایی که برای حرکت نیروها دادم، همه اش از طرف بود.😊 خبر آن عملیات مثل توپ صدا کرد خیلی زود خبرش به پشت جبهه رسید و سؤال همه این بود آقای برونسی شما چطور این همه تانک و نیرو را منهدم کردین؟😳 آن هم با کمترین تلفات؟❗️😳خونسرد😌 جواب داد من هیچ کاره بودم.❗️ 😊 👇👇👇 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti 📌انتشار با درج لینک مجاز است.😊