eitaa logo
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
35.7هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
4.2هزار ویدیو
305 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @meraj_shohada_tblighat ✤کانال‌های‌ما↯ @meraj_shohada_mokeb @meraj_shohada_namazshab
مشاهده در ایتا
دانلود
💐💐💐💐💐💐💐 💐 سوار بلیزر بودیم.میرفتیم خط. عراقی ها همه جا را می کوبیدند.صدای اذان را که شنید گفت: نگه دار نماز بخونیم گفتیم :توپ و خمپاره میاد، خطر داره گفت:کسی که جبهه میاد، نماز اول وقت را نباید ترک کند. #مردان_بی‌ادعا 💐 @ebrahimdelha 💐💐💐💐💐💐💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلااااام😊 خب رفقا بریم ادامه کتاب رو باهم ورق بزنیم😉 👇👇👇👇👇
✨💫✨💫✨💫✨💫✨ ✋🌻✨ 💥بارها می‌دیدم ابراهیم، با بچه‌هائی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند رفیق می‌شد.😕 آن‌ها را جذب ورزش می‌کرد و به مرور به مسجد و هیئت می‌کشاند.😐 یکی از آن‌ها خیلی از بقیه بدتر بود. همیشه از خوردن مشروب و کارهای خلافش می‌گفت! 😑اصلاً چیزی از دین نمی‌دانست. نه نماز و نه روزه، به هیچ چیز هم اهمیت نمی‌داد. 😒 حتی می‌گفت: «تاحالا هیچ جلسه مذهبی یا هیئت نرفته‌ام.🙄 به ابراهیم گفتم: «آقا ابرام این‌ها کی هستند دنبال خودت می‌یاری!؟ 😒 با تعجب پرسید: «چطور، چی شده؟!»😳 .... @ebrahimdelha🌹 ✨💫✨💫✨💫✨💫✨
✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫 گفتم: «دیشب این پسر دنبال شما وارد هیئت شد. بعد هم آمد و کنار من نشست. 😐حاج‌آقا داشت صحبت می‌کرد. از مظلومیت امام حسین(ع) و کارهای یزید می‌گفت.😔 این پسر هم خیره‌خیره و با عصبانیت گوش می‌کرد. وقتی چراغ‌ها خاموش شد به جای این‌که اشک بریزه، مرتب فحش‌های ناجور به یزید می‌داد!!😳 ابراهیم داشت با تعجب گوش می‌کرد.😐 یک‌دفعه زد زیر خنده.😂 بعد هم گفت: «عیبی نداره، این پسر تا حالا هیئت نرفته و گریه نکرده. مطمئن باش با امام حسین(ع) که رفیق بشه تغییر می‌کنه.☺️ ما هم اگر این بچه‌ها رو مذهبی کنیم هنر کردیم.😍 ☺️ @ebrahimdelha🌹 ✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫 💥 دوستی ابراهیم با این پسر به جایی رسید که همه‌ی کارهای اشتباهش را کنار گذاشت.😇 او یکی از بچه‌های خوب ورزشکار شد.💪 چند ماه بعد و در یکی از روز‌های عید، همان پسر را دیدم. بعد از ورزش یک جعبه شیرینی خرید و پخش کرد. 🍰 بعد گفت: «رفقا من مدیون همه‌ی شما هستم، من مدیون آقا ابرام هستم.😍 ازخدا خیلی ممنونم. من اگر با شما آَشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و... »☺️🌺 ما هم با تعجب نگاهش می‌کردیم. با بچه‌ها آمدیم بیرون، توی راه به کارهای ابراهیم دقت می‌کردم.🤔 چقدر زیبا یکی‌یکی بچه‌ها را جذب ورزش می‌کرد، بعد هم آن‌ها را به مسجد و هیئت می‌کشاند و به قول خودش می‌انداخت تو دامن امام حسین.☺️❤️ 🌹🍃پایان قسمت ششم🌹🍃 @ebrahimdelha🌹
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺 طبق هر شب ساعت 8 سلام میدهیم بر غریب الغربا میبینم عاشقای تورو؛اشک های زائرای تورو؛آرزومه منم بپوشم لباس خادم های تورو.همه ی دارایی ام رو به تو بدهکارم.جون جوادت؛آقا خیلی دوستت دارم من @ebrahimdelha 🍃 🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
سلام رفقا☺️ من،،عباس بابایی خلبان هواپیماهای جنگنده هستم😉 یه چندشبی قراره مهمونتون باشم و کمی بیشتر ازناگفته ها براتون بگم. همراه ما باشید در این خاطره بازی😊 @ebrahimdelha🌹
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ❣ 🌹 🌺 #شهید_عباس_بابایی🌺 #قسمت_اول✨ سلام😊✋ من عباس بابایی هستم☺️متولد سال 1329در شهرقزوین🌺 دریک خانواده کاملا مذهبی به دنیا اومدم✨ ازبچگی عاشق پرواز بودم🛩😊! دوران ابتدایی و متوسطه رو توی همون شهرخودمون تموم کردم. و 1348 رفتم سراغ عشقم😍یعنی پرواز!! در دانشکده خلبانی نیرو هوایی مشغول تحصیل شدم و بعد از گذراندن دوران مقدماتی قرارشد برای تکمیل دوره به آمریکا سفرکنیم☺️. اونجا اتفاقات جالبی برام افتاد که میخوام یکیش رو براتون تعریف کنم👇 وقتی رسیدیم پایگاه،قراربراین شد که هر دانشجوی ایرانی با یه آمریکایی هم اتاق بشه! اونا میگفتن باید زبان انگلیسی ماها روان بشه😕 در صورتی که داستان چیز دیگه ای بود😒 حالا بگذریم!! بزارید بگم چه اتفاقی برام افتاد😃 #ادامه_دارد.... @ebrahimdelha🌹 🌹 🌺 🌸 🌿🍃 🍃🌺🍃 💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ❣ 🌹 من اونجا با یه آمریکایی هم اتاق بودم که پایبند به هیچی نبود😐 منم یه نخ کشیدم وسط اتاق و بهش گفتم نباید بیای طرف من😠 اونم نامردی نکرد و رفت گزارش داد که من دیوونه م😐 توی گزارشش گفت : یادآور می‌شود که *بابایی فردی منزوی و در برخوردها، نسبت به آداب و هنجارهای اجتماعی بی تفاوت است.😒 از رفتار او بر می‌آید که نسبت به فرهنگ غرب دارای موضع منفی می‌باشد😠 و شدیداً به فرهنگ سنتی ایران پای‌بند است.😐 همچنین اشاره کرده که او به گوشه‌ای می‌رود و با خودش حرف می‌زند، 😕که منظور ش نماز و دعا خواندن من بود😁. خلاصه ما رو احضار کردن دفتر ژنرال! کسی که قراربود گواهینامه خلبانی منو امضا کنه! نمیدونید چه لحظات سختی بود☹️ همین ژنرال یه بار نصف شب که داشتن از مهمونهای مزخرفشون برمیگشتن با همسرش منو توی پایگاه دید که دارم میدوم اومد جلو گفت چیکار میکنی؟ گفتم دارم با شیطان مبارزه میکنم! 😌 رفتم داخل دفترش و روبه روش نشستم🙂 #ادامه_دارد... @ebrahimdelha🌹 🌹 🌺 🌸 🌿🍃 🍃🌺🍃 💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺