🌷🌷🌷
#قسمت_صد_و_چهارم
#در_محضر_علما
#بروایت_آقايان_رضايي_و..
🍀🍀🍀
✍جمله اي که فرمود مثل پتکي بر سرما فرود آمد. من خيلي متاثر شدم. همهسرهامون پايين بود. بعد ازنصيحت هاي اون عارف همگي ازمحضرش خداحافظي
کرديم و برگشتيم. براي #سيد يک اشاره کافي بود که راهش رو پيدا کنه و همينطورهم شد...
يک روزديدم #سيد دستش کمي سوخته ومتورم شده؟! گفتم #سيد دستت چي
شده؟! گفت چيز مهمي نيست!
مطمئن بودم که حتمًا اتفاق خاصي براي #سيد افتاده. اما هر چقدر اصرار کردم چيزي نگفت، شصتم خبرداد چي شده!! بعدها ازدوستان شنيدم که #سيد براي تنبيهخودش اين کاررو کرده!!
به خودش قول داده بود که مجالس عروسي که توش گناه هست را نرود و...
برخي مسائل که چيزي بود بين خودش و خداي خودش که ما متوجه نشديم.. و
همين مراقبتها بود که #سيد روآسماني کرد.
پيش عرفا مي رفت محضرشون
کسب فيض مي کرد تو قم از يه نفر خيليتعريف مي کرد که بهش لقب کبوترحرم داده بودند .مي گفت دائماتوحرم حضرت
معصومه بيتوته ميکرد.
#سيد مي رفت وبا اون شخص ارتباط داشت...
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷