eitaa logo
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
35.7هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
4.2هزار ویدیو
305 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @meraj_shohada_tblighat ✤کانال‌های‌ما↯ @meraj_shohada_mokeb @meraj_shohada_namazshab
مشاهده در ایتا
دانلود
💕⚜💕⚜🌹⚜💕⚜💕 —شصت—و—نه 👇👇 💕💕💕 ⏪ديگر هيچ چيز قابل كنترل نبود.😔 تنها جايي كه امنيت بيشتري داشت داخل كانال ها بود.😔 در آن تاريكي و شلوغي را گم كردم!😭 تا كانال سوم جلو رفتم،🍂 اما نميشد كسي را پيدا كرد!🍂 يكي از رفقا را ديدم و پرسيدم: را نديدي!؟گفت: چند دقيقه پيش از اينجا رد شد.😊 همين طور اين طــرف و آن طرف ميرفتم.🍂 يكي از فرمانده ها را ديدم. من را شناخت و گفت: سريع برو توي معبر، بچه هائي كه توي راه هستند بفرست عقب.🌺 اينجا توي اين كانال نه جا هست نه امنيت، برو و سريع برگرد.🍂 طبق دســتور فرمانده، بچه هائي را كه اطراف كانال دوم و توي مسير بودند آوردم عقب،😊 حتي خيلي از مجروحها را كمك كرديم و رسانديم عقب.🌺 اين كار، دو سه ساعتي🕒 طول كشيد.🍂 ميخواستم برگردم، اما بچه هاي لشکر گفتند: نميشه برگردي!😳 با تعجب پرسيدم: چرا؟!🤔 گفتند: دستور عقب نشيني صادر شده،👌 فايده نداره بري جلو.😔 چون بچه هاي ديگه هم تا صبح برميگردند.🌺 ســاعتي بعد نماز صبح⚜ را خواندم. هوا در حال روشن شدن بود.☀️ خسته بودم و نااميد.😔 از همه بچه هايي كه برميگشــتند سراغ را ميگرفتم. اما كسي خبري نداشت.🤔😔 دقايقي بعد مجتبي را ديدم.🍂 با چهره اي خاك آلود وخســته از ســمت خط برميگشت.🍂 با نااميدي پرسيدم: مجتبي، رو نديدي!؟ همينطور كه به سمت من مي آمد گفت: يك ساعت پيش با هم بوديم.🌺🌙 ُ با خوشــ😊ــحالي از جا پريدم، جلو آمدم وگفتم: خب، الان كجاست؟!🤔 جواب داد: نميدونم،😳 بهش گفتم دســتور عقب نشيني صادر شده، گفتم تا هوا تاريكه🌑 بيا برگرديم عقب، هوا روشن☀️ بشه هيچ كاري نميتونيم انجام بديم.🍂 اما گفت: بچه ها توكانال ها هستند.🍂 من ميرم پيش اونها، همه با هم برميگرديم.😊 دارد👇 💕⚜💕⚜🌹⚜💕⚜💕
💕⚜💕⚜💕⚜💕⚜💕 👈مجتبي ادامه داد: همين طوركه با حرف ميزدم يك گردان از لشکر عاشورا به سمت ما آمد.🌺 سريع با فرمانده آنها صحبت كرد و خبر عقب نشيني را داد. من هم چون مسير را بلد بودم، با آنها فرستاد عقب.🍂 خودش هم يك آرپيجي با چند تا گلوله از آنها گرفت و رفت به سمت كانال.🍂 ديگه از خبري ندارم.😔 ســاعتي بعد ميثم لطيفي را ديدم. به همراه تعــدادي از مجروحين به عقب برمي گشت.🍂 به كمكشان رفتم.🌺 از ميثم پرسيدم: چه خبر!؟ گفت: من و اين بچه هائي كه مجروح هســتند جلوتــر از كانال، لای تپه ها افتاده بوديم.😔 هادي به داد ما رسيد.✅ ُ يكدفعه سرجايم ايستادم. باتعجب گفتم:🤔 ابرام؟! خب بعدش چي شد!؟ گفت: به سختي ما رو جمع كرد. تو گرگ و ميش هوا ما رو آورد عقب.🍂 توي راه رسيديم به يك كانال، كف كانال پر از لجن و ... بود، عرض كانال هم زياد بود. 🍂 رفت دو تا برانكارد آورد و با آنها چيزي شبيه پل درست كرد!🌺 بعد هم ما را عبور داد و فرستاد عقب. خودش هم رفت جلو.🍂 ســاعت ده صبح، قرارگاه لشــکر در فكه محل رفت و آمد فرماندهان بود.🌺 خيلي ها مي گفتند چندين گردان در محاصره دشمن قرار گرفته اند!🤔 این قسمت. @ebrahimdelha 💕⚜💕⚜💕⚜💕⚜💕
💕⚜💕⚜💕⚜💕⚜💕 حتما منتظر باشید تا فرداشب برگردم و ... ی قسمت دیگه رو براتون تعریف کنم 😊 یاعلی ✋ ✨شبتون با یاد شهــــ🌹ــــدا✨ @ebrahimdelh 💕⚜💕⚜💕⚜💕⚜💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 من جاسم هستم در رودخانه نزدیك مقر آب تنی می كردیم. یكی از بچه ها كه شنا بلد نبود افتاد توی آب.😰 چند بار رفت زیر آب و آمد بالا. شنا بلد نبود یا خودش را به نابلدی می زد خدا می داند، برادری پرید توی آب و او را گرفت، وقتی داشت او را با خودش می آورد بالا می گفت:«كاكا سالم هستی؟» و او نفس زنان می گفت:«نه كاكا سالم خانه است من جاسم هستم!»😅😅😂😂😂 ╔═ 🌸🌿════⚘ ═╗ ✾ @ebrahimdelha ✾ ╚═ ⚘════🌸 🌿═╝
✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨ 🌺🍃امامزاده سلطانعلی بن امام محمدباقر*ع* (ڪربلای ایران) روستای اردهال ڪاشان🌺🍃 @ebrahimdelha🌹 🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨
💫✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرحیم✨💫 #زیارت_نیابتی 🌺🍃 امامزاده سلطانعلی بن امام محمدباقر*ع* (ڪربلای ایران) روستای اردهال ڪاشان🌺🍃 🗓جمعه ۱۳۹۷/۱۲/۲۴ 🌻خادمِ " امامزاده سلطانعلی بن امام محمدباقر*ع* (ڪربلای ایران) روستای اردهال ڪاشان " امروز نائب الزیاره بزرگوارانی بودند که نامشان ثبت شده🍃 ⚜🍃ان شاءالله به حق چهارده معصوم علیه السلام وامام زمان(عج)وشهدا حاجت دل همه ی عزیزان ختم بخیر شود ...🍃 »آمین یٰارَبَّ الْعٰالَمینٰ« @ebrahimdelha🌹 🍃🌺🍃 💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾 💕الـــســلـــامـــ عـــلـــیـکـ یـــا امـامـــ رئوفــ ... یا امام رضا دلم هوای تو کرده شه خراسانی .. چه می شود که بیایم حرم به مهمانی…؟ دلم زکثرت زشتی بریده آقاجان… عنایتی که بیایم، تویی که درمانی…. 🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾 #به رسم عاشقی هرشب 😍 #رأس ساعت هشت🕗 به نیابت تمامی شهـــــ🌙ــــدا #بویژه #شهید_مدافع_حرم_اعتزاز_حسن❤ 🌻اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي  و حُجَّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ🌻 ╔═ 🌸 ════⚘ ═╗ ✾ @ebrahimdelha✾ ╚═ ⚘════ 🌸 ═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🍃✨🍃✨🍃 سلام شبتون بهشت✨ امشب قسمت آخر صحبتهای مادر بزرگوار شهیدعزیز #محمودرادمهر رو میخونیم🌺 @ebrahimdelha🌺 ✨🍃✨🍃✨🍃✨
گفت: نه. بعد از اینکه اینها بعدازظهر آمدند برادرم گفت از سپاه می‌خواهند بیایند‼️ گفتم: برادر من! جنگ یا کشته شدن است یا اسارت یا مجروحیت، باید راضی به این مساله باشیم‼️ وقتی برادرم این آمادگی را در من دیده بود به سپاه اعلام کرده بود که خواهرم آمادگی این مساله را دارد و آنها ساعت 5/30 دقیقه آمدند و خبر شهادت محمود را دادند و من گفتم: راضی به رضای خدا هستم.»💔 🌺مادر محمود علی رغم همه صبوری و استقامتش مادر است و دلش برای ثمره زندگی‌اش تنگ می‌شود😔: «شهادت فرزند گریه دارد، حضرت زینب گریه کرد اما رسالت را منتقل کرد، ما هم گریه می‌کنیم😭 من در طول این چند مدت سعی کردم خودداری کنم ولی چند جایی بیتاب شدم، وقتی وصیتنامه پسرم را خواندند😭 و او از من خواست جلوی دیگران گریه نکنم تا سبب شادی دشمنان شود دیگر جلوی بقیه گریه نکردم🍃 🍃گریه‌های ما نیمه شب است😞 و وقتی تنها هستیم. ما با گریه‌های خودمان رسالت مدافعان حرم را منتقل می‌کنیم، ته دلمان سوخته است، فراق فرزند سخت است😔. فراق اولاد بدترین درد است، من این بچه را در وجود خودم و با تمام نیروی جوانی خودم پرورش دادم😭، از تمام امتیازات و امکانات خودم گذشتم. من یک مدتی در جهاد کار کردم، در نهضت سوادآموزی کار می‌کردم، در سپاه همکاری کردم✨ اما از همه اینها به خاطر تربیت بچه‌ها گذشت🌺 .... @ebrahimdelha🌹 🌹 🌺 🌸 🌿🍃 🍃🌺🍃 💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺
✨مادر ادامه می‌دهد: «اگر دو نفر عاشق و معشوق می‌خواهند به هم برسند به هر آب و آتشی می‌زنند❤️، شهدا و خدا عاشق و معشوق بودند. اینها خودشان را کشاندند تا به لقاالله برسند و سایه نشین عرش خدا شوند.»✨ 🍃پیکر مطهر 11 نفر از 13 شهید خان طومان بازنگشته است و محمود نیز جزو این جاوید‌الاثرهاست💔؛ مادر در این خصوص می‌گوید: «مانند مادر وهب می‌گویم سری که دادم پس نمی‌گیرم؛ خدا مصلحت بداند برمی‌گردد و مصلحت نداند جسم فیزیکی به درد ما نمی‌خورد من فقط می‌خواستم بچه‌هایم در راه خدا قدم بردارند و همین برایم بس است، جسم که به هر حال زیر خاک می‌رود💔 🌺اگر برای بازگرداندن پسر من چندین نفر جانشان به خطر بیافتد من اصلا راضی نیستم و ارزش ندارد‼️ شاید آن 100 نفر با حرکات و رفتارشان در جامعه موثر باشند🌺 طبق شواهد و قرائنی که موجود است و عنوان می‌کنند، محمود برای گرفتن لب‌تاب خودش که اسرار نظامی در آن بود دوباره به مقر برمی‌گردد و تلاش کرد که اسرار نظامی که در دفتر فرماندهی بود به دست کسی نیفتد‼️ او می‌توانست جان خودش را نجات دهد ولی می‌خواست اسناد را بردارد و جان افراد دیگری را نجات دهد.» .... @ebrahimdelha🌹 🌹 🌺 🌸 🌿🍃 🍃🌺🍃 💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺