#معراج اندیشه.مناسبت مذهبی
#حکایتی عجیب و خواندنی
◾️ارزش سیاه پوشیدن برای امام حسین علیه السلام
✅یکی از نمایندگان حضرت آیت الله ابوالقاسم خوئی رحمت الله علیه میگوید:
🔶یک سالی در ایام محرم و صفر در نجف اشرف خدمت ایشان رسیدم ودر آن گرمای شدید ایشان را درحالی دیدم که از سرتاپایشان سیاه پوش بود، حتی جوراب های ایشان نیز سیاه بود.
✍من درحالی که تعجب کرده بودم و نگران حال ایشان بودم از آقا سوال کردم:
فکرنمیکنید با این وضعیت سرتاپا سیاه پوش در این هوا، ممکن است مریض و یا گرمازده شوید؟؟!
🔹ایشان در پاسخ فرمودند:
فلانی من هر چه دارم از سیاه پوشی سرتاپا برای حضرت سیدالشهداء علیه السلام دارم.
🔹پرسیدم: چطور؟
🔸فرمود:بنشین تا برایت تعریف کنم:
پدر من مرحوم حاج سیدعلی اکبر خوئی از وعاظ و منبری های معروف زمان خود بود.
همسرشان که مادر من باشد هرچه باردار می شد پس از دو سه ماه بارداری بچه اش سقط می شد و خلاصه بچه دار نمی شدند.
روزی پس از آنکه پدرم از منبر پائین می آید، زنی از اقوام به ایشان می گوید آسید علی اکبر شما که به ما سفارش می کنید به توسل چرا خودتان متوسل نمی شوید تا بچه دار شوید؟
👈پدرم این حرف را به مادرم بازگو می کند،
مادرم میگوید خب راست گفته، چرا خودت چیزی نذر امام حسین علیه السلام نمیکنی تا حضرت عنایتی فرموده و ما نیز بچه دار شویم؟
🔸پدرم می گوید: ما که چیزی نداریم تا نذر کنیم؟
🔹مادرم در جواب میگوید حتما لازم نیست چیزی داشته باشیم تا نذر کنیم،
▪️ اصلا شما نذر کن که امسال تمام ۲ ماه محرم و صفر را برای امام حسین علیه السلام از سر تا پا، حتی جوراب و کفشتان هم سیاه باشد و سیاه بپوشید.
در آن سال پدرم به این نذر عمل کرد و از اول محرم تا پایان ماه صفر سر تا پا سیاه پوش شد.در همان سال هم مادرم باردار می شود و ۷ ماههی از بارداری اش می گذرد و بچه اش سقط نمیشود.
✍ یکی از که از شاگردان پدرم نیمه شب درب منزل ایشان می آید.
وقتی پدرم درب را باز میکند پس از سلام و احوال پرسی عرض میکند که من یک سوال دارم.
👌شما بچه ای در راه دارین؟
👈ایشان با تعجب میگوید بله،چطور؟
🔘ناگهان آن طلبه شروع به گریه کردن می کند و میگوید:
آسید علی اکبر من الان خواب بودم، در خواب وجود مبارک پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) را زیارت کردم.
🌷حضرت فرمودند:
برو و به آسید علی اکبرخوئی بگو که بخاطر آن نذری که برای فرزندم حسین کردی و ۲ ماه از سرتاپا سیاه پوشیدی🥀
✨این بچه ۷ ماهه را ما حفظ می کنیم و سالم می ماند و ما او را بزرگ می کنیم و او را فقیه و عالم در دین می گردانیم و به او شهرت می دهیم.
و او را به نام من ابوالقاسم بنام...
#حکایتی تربیتی
✍در آن زمان امام جواد علیه السلام کودکی تقریباً ششساله بودند.
عدهای به امام رضا علیه السلام که آن زمان در طوس بودند، خبر دادند که افرادی که به خدمت گماشته شده اند، برای اینکه این روابط کنترل شده باشد، گاهی آن حضرت را از درب پشتی و مخفی خانه بیرون میبرند، یا به داخل خانه میآوردند که این کار موجب شده بعضی نیازمندان و پرسشگران نتوانند با ایشان در ارتباط باشند.
👌وقتی این خبر به امام رضا علیه السلام رسید، نامهای برای امام جواد علیه السلام نوشتند با این مضمون که:
✍«به من خبر رسیده است که ملازمان تو را موقع خروج از منزل از درب کوچک بیرون میبرند و این کار برای آن است که آنان در مورد جود و احسان تو که به مردم میرسد بخل میورزند.
من تو را به حق پدری که نسبت به تو دارم سوگند میدهم که ورود و خروج خود را از درب بزرگ قرار دهی و هرگاه میروی درهم و دیناری همراه داشته باش تا هر کسی را که از تو حاجتی خواهد از بخشش خود بهرهمند گردانی و چنانچه از عموهای تو چیزی بخواهند به آنها کمتر از پنجاه دینار مده و اگر عمههایت از تو درخواستی کنند آنها را هم کمتر از 25 دینار نبخشی و زیاده بر این مقدار را مختاری و من از خدا خواهانم که قدر و مرتبهات را بلند گرداند، بنابراین انفاق کن و از تهیدستی بیم نداشته باش.
👈 به این ترتیب بود که امام جواد طبق دستور پدر بزرگوار خود در خانه را باز کردند و به فقیران و مردم کمک میکردند
السلام ای کعبه ی جود و سخا
السلام ای مظهر لُطف و وفا
السلام ای نور بزم معرفت
ای وُجودت بهر عالم موهبت
ای فضیلت های ذاتت بی عدد
یا جواد ابن الرضا مولا مدد