باسلام
خاطره من مربوط به یکسال پیش است.
یک شب من با خانواده رفته بودیم خرید که من به پدرم گفتم که دستشویی دارم 🙈و پدرم دستم را گرفت با هم به دنبال دستشویی می گشتیم و طبق معمول هیچ مغازه و مجتمعی دستشویی نداشتند😳 در همان نزدیکی یک ایستگاه آتشنشانی بود و من و پدرم به داخل ایستگاه رفتیم . یکی از مامورین آتشنشانی در اتاق دم در درحال دیدن تلویزیون بود.پدرم از او اجازه گرفت که من از دستشویی آنجا استفاده کنم و بعد به سمت دستشویی رفتیم در بین راه از جلو سالن ورزشی ایستگاه رد شدیم که بقیه مامورین ایستگاه در آنجا مشغول والیبال بودند.خلاصه با رسیدن به دستشویی من داخل دستشویی رفتم ولی بعد از تمام شدن کارم نتوانستم شیر آب را ببندم و از پدرم کمک خواستم بعد از اینکه پدرم داخل دستشویی آمد من در را بستم و در این هنگام چفت پشت در بسته شدو ما داخل دستشویی گیر افتادیم.😅
حالا هرچی در می زدیم و صدا می کردیم صدایمان به هیچ کس نمیرسید،از شانس بدمان موبایل پدرم هم دنبالش نبود.بالاخره بعد از نیم ساعت پدرم به وسیله یک کارت ویزیت که داشت توانست در را باز کند و ما خارج شدیم.
جالب این بود که آن مامور آتشنشانی دم در موقع خروج ما اصلا نبود.😂😂
#خاطره_محمد _صدرا_ ابراری
#پایه_دوم
#خاطره_پدر_پسر_به _مناسبت _روز _پدر
@merajsch
🔸🔹
📌 وسایل مورد نیاز کارگاه خلاقیت #پایه_دوم #پایه_سوم #پایه_چهارم
🔖 یک جعبه کفش کوچک یا جعبه پلاستیکی
🔖 کاور برای روی لباس
🆔 @bakelass_sho2
💐همزمان با میلاد پیامبر خدا و امام صادق علیهماالسلام
#جشن_قرآن
#پایه_دوم
😍همراه با مسابقه و جایزه و کیک زیبای جشن قرآنی😇
#دبستان_پسرانه_معراج_اندیشه