eitaa logo
معراج شهدای کرمان
6.8هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
16هزار ویدیو
192 فایل
#خاطرات-سردار-دلها🌷 #تشیع‌وتدفین‌،وداع باشهدا🌹 #موکب‌داری‌اربعین‌درکربلا⛺️ #دلنوشته‌عکس‌زندگینامه‌‌خاطره‌و....🎞📸📝 گلزار راعاشق شوی...🤗 اخرشهیدت میکند🌺 🍀نشانی:کرمان،بلوار آیت الله خامنه ای روبه روی گنبدجبلیه پیشنهادات و انتقادات @ad_merajshohada
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸در یکی از ملاقات های عمومی حضرت آقا، جمعیت فشرده‌ای توی حسینیہ نِشسته بودن و بہ صحبتای ایشون گوش می‌دادن. من جلوی جمعیت، بین آقا و صف اوّل وایساده بودم. 🔹اون روز، بین سخنرانی حضرت آقا، بارها نگاهم بہ پیرمرد لاغر اندامی افتاد کہ شب‌کلاه سبزی بہ سر داشت و شال سبزی هم بہ کمرش. 🔸تا سخنرانی آقا تموم شد، بلند شد و خیز برداشت طرف من و بلند گفت: «میخوام دست آقا رو ببوسم» امان نداد و خواست بہ سمت آقا برود کہ راه اون رو بستم. عصبی شد و تند گفت: «اوهووووی....چیہ؟! می‌خوام آقا رو از نزدیک زیارت کنم. مثل این‌کہ ما از یہ جد هستیم» صورت پیرمرد، انگار دریا، پرتلاطم و طوفانی می‌زد. کم‌کم، داشت از کوره در می‌رفت کہ شنیدم آقا گفتن: «اشکال نداره، بذار سید تشریف بیاره جلو» نفهمیدم تو اون جمعیت آقا چطور متوجہ پیرمرد شد. خودم رو کنار کِشیدم. پیرمرد نگاهی بہ من انداخت و بعد، انگار کہ پشت حریف قَدَری رو بہ خاک رسونده باشہ، با عجلہ، راه افتاد بہ سمت آقا. 🔹پشت سرش با فاصله کمی حرکت کردم. هنوز دو سہ قدم برنداشته بود که پاش بہ پشت گلیم حسینیه گیر کرد و زمین خورد. 🔸اومدم از زمین بلندش کنم کہ برگشت و جلوی آقا و جمعیت محکم کوبید توی گوشم و گفت: «بہ من پشت پا می زنی؟» سیلی‌اش، انگار برق 220 ولت خشکم کرد. 🔹توی شوک بودم کہ آقا رو رو بہ روی خودم دیدم. بہ خودم کہ اومدم، آقا دست گذاشت پشت سرم و جای سیلی پیرمرد رو روی صورتم بوسید و گفت: «سوءتفاهم شده. بہ خاطر جدّش، فاطمہ زهرا، ببخش!» درد سیلی همون‌موقع رفع شد.😍😍 👌بعد سال‌ها، هنوز جای بوسہ گرم آقا رو روی صورتم حس می‌کنم.»😊 🌹اینجامعراج شهداست👇 http://eitaa.com/joinchat/857997315C46df7d3e74