eitaa logo
معراج شهدای کرمان
6.1هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
11هزار ویدیو
170 فایل
#خاطرات-سردار-دلها🌷 #تشیع‌وتدفین‌،وداع باشهدا🌹 #موکب‌داری‌اربعین‌درکربلا⛺️ #دلنوشته‌عکس‌زندگینامه‌‌خاطره‌و....🎞📸📝 گلزار راعاشق شوی...🤗 اخرشهیدت میکند🌺 🍀نشانی:کرمان،بلوار آیت الله خامنه ای روبه روی گنبدجبلیه پیشنهادات و انتقادات @ad_merajshohada
مشاهده در ایتا
دانلود
دختری در #سوریه با پاهای مصنوعی ساخته شده از #قوطی_کنسرو قدم میزند. گناه این کودک چه بوده؟ مادرش ایا این صحنه را دیده یا او هم بر اثر بمب #شهید شده؟ #اگر_مدافعان_حرم_نبودند؟ 🆔| @merajshohadaa
معراج شهدای کرمان
#چهارده_تیر روزی ڪہ ... قهرمان اسطوره‌ای مان را گم کردیم حاج احمـد هنوز چشم انتظاریم ؛ سی و شش سال
🔻 چهار نکته در مورد سفر بی‌بازگشت احمدمتوسلیان ۱- بعد از در سوم خرداد۶۱ و تحقیر رژیم بعثی عراق، رژیم صهیونیستی در تاریخ ۱۵خرداد به حمله و بخش‌هایی از خاک آن کشور را اشغال و سوریه را نیز تهدید به جنگ می‌نماید. پس از بررسی‌های لازم توسط وزارت خارجه و هماهنگی لازم برای کمک به قوای لبنان و سوریه در مقابله با ارتش اسرائیل و طرح موضوع در جلسه با حضور سران نظام، قوای ایرانی از تاریخ ۲۱خرداد۶۱ در سه نوبت به اعزام می‌شوند. اما پس از پی بردن به نیت اسرائیل در حمله به (برهم زدن تمرکز ایران از جنگ تحمیلی و فرصت دادن به ارتش عراق برای بازسازی) و عدم وجود اراده لازم در سران سوریه برای جنگ با ، امام عزیز دستور بازگشت نیروها را صادر می‌کنند. لذا طرح این‌ مساله که اعزام تیپ۲۷ به فرماندهی ، احیانا بدون اطلاع یا اجازه امام انجام شده، یک بحث انحرافی‌ست. ۲- حاج‌احمد معتقد بود سرنوشت‌اش در این سفر رقم خواهد خورد. وی شب قبل از اعزام به سوریه در منزل خودشان با حضور ۴ نفر از دوستانش -از جمله سردار برقی و سردار جهروتی‌زاده- به آن‌ها می‌گوید: " قبل از عملیات من در این فکر بودم که نکند در عملیات شکست بخوریم. شب با ناراحتی از سنگر فرماندهی بیرون زدم و برای گرفتن وضو به سمت منبع آب رفتم. در حالی که داشتم دست‌هایم را می‌شستم، یک مرتبه دستی به سر شانه‌هایم زد. برگشتم دیدم یک برادر پاسدار با لباس فرم بود. به من گفت: برادر احمد؛ شما خدا و اهل‌بیت را فراموش کرده‌ای؟ شک نکن در این عملیات پیروز هستید. یک عملیات دیگر دارید که در آن را آزاد می‌کنید. بعد از آن برای کمک به شیعیان لبنان به آن‌جا می‌روید و آن پایان کار توست و دیگر برنمی‌گردی." روایت سردار احمد حمزه‌ای از شب آخر حضور حاج‌احمد در سوریه (۱۳تیرماه) نیز گواه همین مطلب است: "آن شب توی حرم (سلام الله علیها)، یک گوشه‌ای نشست و تا وقت اذان صبح، یک روند نماز خواند، دعا و مناجات کرد و اشک ریخت. دورادور مراقبش بودیم. اصلاً این حاج‌احمد، حاج‌احمد همیشگی نبود. صدای اذان صبح که توی حرم پیچید، داشتیم آماده می‌شدیم تجدید وضو کنیم برای نماز صبح که دیدیم حاجی با نگاهی متعجب و حیرت‌زده آمد طرف‌مان و گفت: شما هم او را دیدید؟ گفتیم: چه کسی را می‌گویید؟ حاجی انگار فهمید ما فرد مورد اشاره‌‌ی او را ندیده‌ایم. گفت: همان برادر سپاهی را می‌گویم. با تعجب پرسیدیم: کدام سپاهی؟ اصلاً شما چرا امشب این‌طور منقلب و آشفته‌اید؟ حاجی گفت: از سر شب دلم خیلی گرفته بود. سیمای بچّه‌هایی که رفته بودند، خصوصاً هوای دست از سرم بر نمی‌داشت. سرانجام به جدّه‌ی سادات متوسّل شدم، بلکه ایشان عنایتی و نظری در کارم بفرمایند. همین حالا که صدای اذان توی حرم بلند شد، ناغافل دیدم آن سپاهی آمد کنارم ایستاد و گفت: برادر احمد؛ بی‌تابی نکن، به پایان انتظارت، مدت زیادی نمانده!" ۳- از برکات حضور نیروهای ایران به فرماندهی حاج‌احمد، شکل‌گیری هسته اولیه لبنان و آموزش نیروهای لبنانی‌ست. در حقیقت بنیانگذاری حزبالله در تاریخ ۱۳ تیرماه ۱۳۶۱ در جلسه‌ای در بعلبک لبنان با حضور حجت‌الاسلام شهید سیدعباس موسوی -اولین دبیرکل حزب‌الله- و سران گروه‌های شیعی صورت گرفت و نام حزب‌الله را حاج احمد متوسلیان در این جلسه به این شهید عزیز پیشنهاد نمود و مصوب گردید. حاج‌احمد بعد از دستور امام برای بازگشت نیروهای عملیاتی از سوریه و باقی‌ماندن تعدادی از نیروها برای کار مستشاری، گروهی را مأمور می‌کند تا در پادگانی واقع در دره بقاع لبنان مستقر شوند و کار آموزش نیروهای لبنانی را انجام دهند. خود شهید جزو نفراتی‌ست که در اولین دوره آموزش نظامی سپاه در سوریه شرکت کرده است. ۴- نحوه همراهی حاج‌احمد با آقای -کاردار سفارت ایران در لبنان- نیز قابل توجه است. حاج‌احمد اساسا قرار نبوده که در سوریه یا لبنان بماند. آقای موسوی از درخواست می‌کند با توجه به محاصره سفارت ایران در بیروت توسط فالانژها، همراه او به بیروت برود و وضعیت را بررسی نماید تا وقتی به تهران برمی‌گردد، گزارشی هم درباره اوضاع بیروت به مسئولین بدهد. از این‌رو صبح روز ۱۴تیرماه۶۱، حاج‌احمد همراه با سیدمحسن موسوی، و ، با ماشين پلاك سياسی سفارت و اكيپ‌های حفاظت ديپلماتيك لبنان، از پادگان زبدانی سوریه عازم بیروت می‌شوند و در نزدیکی بیروت به‌دست نیروهای فالانژ به اسارت در می‌آیند. 🇮🇷 توقع به‌حق جامعه ایرانی این است که سیستم دیپلماسی، امنیتی‌ و اطلاعاتی کشور با اقدامات همه جانبه، پرونده این چهار عزیز را به نتیجه برسانند. آن‌چه الان اهمیت دارد فقط همین است. @merajshohadaa
🍃بسمـ رب شهدا❤️ والصدیقین 🍃 فڪ ڪن برے ..... 👈 •بہ همہ بگے فردا میرمـ پیش بے بے......😍 •برے تو صحن..🏃 •پرچم یا عباس...🚩 •سربند •{ڪلنا عباسڪ یا زینب}•... •برے تو حرمـ رو بہ روے ضریح..😭 •بگے خانوم اجازه میدین برم دفاع ڪنم از حرمتون......⚔ •بعد....↩️ ●یہ پلاڪ... ●یہ لباس بسیجے ....😎 ●یہ ڪلاشینڪف...👻 ●یہ ڪلت... 🔫 ●یہ گلولہ ..💢 ●یہ بیابون....🏜 ●بیابون نہ بهشتـ.....🌸🍃 ●پشتتـ يہ گنبد........... ●انگار خانوم داره نگاتـ میڪنہ......😍 ●خانوم نگات میڪنہ........😊 ‌‌●حس میڪنے ڪنارتہ...🍃 ●بهت افتخار میڪنہ بهت لبخند میزنہ...😌 ●یہ نگاه به پشتـ سرتـ بہ پرچم یا عباس میندازے🚩 ●میگے اربابـ تا اسم شما رو گنبد هستـ.... ● مگه ڪسے میتونہ💢 بہ حرم چپ نگاه ڪنہ....😡❌ ●خم شے بند پوتینتو سفت میڪنے.... 👟 ●سربندتو میبندی... ●ڪلانشتو محکم میگیرے میگے یا عباس.....✊ ●بعد از اینکه چندتا داعشے حرومے رو به هلاڪت رسوندے😤 ●ببینے یہ ضربه خورده بہ قلبتـ....💔 ●قلبت شروع میڪنہ بہ سوختن.....🔥 ●از خون دستت میفهمے مجروح شدے....🙂 ●میگے بے بے ببخشید شرمندم......😔 ●دیگه توان ندارم......😭 ●دوستاتـ جمع شن دورتـ نفساتـ بہ شمارش میوفتہ😭💔 ●چشمات تار ميبینہ......😞 ●بے بے بیاد بالا سرتـ برا شفاعتـ...😭 خون زیادے ازتـ رفتہ....... .💔 ●دوستاتـ پاهاتو بلند ڪنن تا خون بہ مغزتـ برسہ... ●اما ميگے: پاهامو بذارین زمین سرمو بلند ڪنین...🙂 ●بے بے اومده میخوام بهش سلام بدم......💔 ●چند دقیقه بعد چشماتو ببندے....😌 ●چند روز بعد بہ خانوادتـ خبر بدن شهید شدے....... .......😔💔✨ اللهم الرزقنا شهادت فے سبیلک 😭❤️ 🍃🎈 @merajshohadaa
وداع جانسوز شهید مدافع حرم #عباسعلی_علیزاده از پشت بیسیم با فرزندانش از خط مقدم عملیات در #سوریه 🌺سینا جان #دنیا برام #کوچیک شده بابا 🌺سینا جان #اسلحه ی من زمین نمونه بابا 🌸ندا جان دخترم #شب_عروسیت میام پیشت باباجان 🌸نداجان #چادر مادرمون حضرت زهرا رو سرتون نگه دارین.. #بشنوید👇👇 🍃🌹🍃🌹 @merajshohadaa
بار آخر كه گفت #هند مي‌رود و در واقع #سوريه مي‌رفت، اشك‌هايش را ديدم، لرزش دستانش را لمس كردم. به من سفارش كرد كه هواي خودم را داشته باشم، نكند بيمار شوم. گفت نيايم ببينم #غصه خورده‌اي و مثل هميشه لاغر شده‌اي. خودت را خوب نگه دار. #مراقب خودت باش. امير به هيچ كس نگفت كه كجا مي‌رود. #شهید مدافع حرم #امیر_سیاوشی ➕ @merajshohadaa
#محسن_حججی متولد۷۰ #محمدحسین_حدادیان متولد۷۴ #امیرمحمد_اژدری متولد۷۲ #دهه_هفتادی‌ها #دفاع از #مردم و #انقلاب یکی در #سوریه سر می‌دهد تا داعش نزدیک مرزمان نشود یکی در #تهران شهید می‌شود تا امنیت به خطر نیفتد یکی در راه خدمت به محرومان پر میکشد ... #مدافع_حرم #مدافع_وطن #مدافع_محرومان 🆔 @merajshohadaa
سعید یک #دوست_صمیمی به نام  "شهید ابولفضل راه چمنی" داشت و از #بچگی با هم بودند و همه جا تا حتی #سوریه هم با هم بودند وقتی دوستش #شهید شد،میگفت تا سال او نشده باید من هم شهید شوم. من به او می گفتم:پسرم هر کس یک #قسمتی دارد چرا این حرف را می زنی، اما دقیقا خواسته سعید محقق شد به سالگرد "شهید چمنی" نرسیده خودش هم در فروردین 96 به کاروان #شهدای_مدافعین_حرم پیوست. #شهید_مدافع_حرم_سعید_خواجه_صالحانی
معراج شهدای کرمان
◾️اولین سالگرد شهادت شهید مدافع حریم امنیت 🔹شهید محمدحسین حدادیان 🏴 پنج شنبه ۲ اسفند از ساعت ۱۵:۳۰
🔸رفته بود #سوریه جنگیده بود تا نیاز نباشد اینجا در تهران مقابل تروریست‌ها بایستند 💥اما رد خشونت جایی وسط همین #پایتخت امن غرب آسیا سربرآورد؛ ⇜تهران #خیابان_پاسداران، گلستان هفتم، مقابل منزل نورعلی تابنده، قطب دراویش گنابادی. 🔹منزل جدید #محمدحسین تا خانه پدری‌اش فاصله چندانی ندارد. حالا او در حیاط امامزاده علی‌اکبر(علیه‌السلام) چیذر آرمیده است. 🔸همانجایی که سال‌ها توفیق #خادمی‌اش را داشت و اینک خود زیارتگاه عاشقانـ❤️ و دلسوختگان شده است. #شهید_محمدحسین_حدادیان #سالروز_شهادت #شهادتت_مبارک_دلاور @merajshohadaa
حَرَم عَجَب حال و هوایی دارد••• چه صفایی دارد♥️ بنویسیدبه روی این شهدا🌷 چقدر عمه ی سادات دارد @metajshohadaa
✍ کاظم عبدالامیر کیست⁉️⁉️ 💜توی اردوگاه تکریت۵، مسئول شکنجه‌ی اسرای ایرانی، جوانی بود بنام یکی از برادران کاظم اسیر ایرانیها، و برادر دیگرش هم در جنگ با ایران کشته شده بود، به همین خاطر کینه خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت، و انگار ایرانیها را مقصر همه مشکلات خودش می دانست❗️ 🌺کاظم ، آقای ابوترابی را خیلی اذیت می کرد. او می دانست آقای ابوترابی فرمانده و روحانی انقلابی است، به همین خاطر ضربات کابلی که نثارش می کرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسراء داشت،😔 اما مرحوم ابوترابی هیچگاه شکایت نکرد و به او احترام می گذاشت❗️ کاظم از هر فرصتی برای شکنجه روحی، روانی و جسمی اسرا بویژه استفاده می کرد تنها خوبی کاظم شیعه بودنش بود.😍 💞خانواده کاظم به روحانیون و سادات احترام می گذاشتند. اما آقای ابوترابی در اردوگاه حکم یک اسیر رو برای کاظم داشت، نه یک سید روحانی 💖یکروز با حالت دیگری وارد اردوگاه شد. یک راست رفت سراغ و گفت:بیا اینجا کارت دارم...😳 ❤️ما تعجب کردیم و گفتیم لابد شکنجه جدید و... اما از آنروز رفتار کاظم با اسرا و آقای ابوترابی تغییر کرد و دیگر ما رو کتک نمی زد.😍 🌺وقتی علت رو از آقای ابوترابی پرسیدیم ، گفت: 🌺 اون روز من رو کشید کنار و گفت خانواده ما شیعه هستند و مادرم بارها سفارش سادات رو بهم کرده بود.😍 ❤️بارها بهم گفته بود مبادا ایرانی ها را اذیت کنی، اما دیشب (س) رو دیده و حضرت نسبت به کارهای من در اردوگاه به مادرم شکایت کرده.😔صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و پرسید: تو در اردوگاه ایرانی ها رو اذیت می کنی⁉️، حلالت نمی کنم...😔 💞حالا من اومدم که حلالیت بطلبم کم کم محبت حاج اقا ابوترابی در دل کاظم جا باز کرد و شد مرید ایشون،😍 💖بطوریکه وقتی قرار شد آقای ابوترابی رو به اردوگاه دیگری بفرستند کاظم گریان و بسیار دلگیر بود.😢 💖وقتی اسرای ایرانی آزاد شدند ، کاظم برا خداحافظی با اونا بخصوص اقای ابوترابی تا مرز ایران اومد.😍 💞او بعد از مدتی نتوانست دوری حاج اقا ابوترابی رو تحمل کنه و برای دیدن حاج آقا راهی تهران شد.وقتی فهمید حاج آقا توی سانحه تصادف مرحوم شدند به شدت متاثر شد و رفت مشهد سر مزارش و مدتها آنجا بود.😢 🌺کاظم از خدا می خواست تا از گناهانش نسبت به اسرای ایرانی بگذره.حتی می رفت سراغ برخی از اسرای ایرانی که شکنجه شون کرده بود و حلالیت می طلبید 💖تا اینکه کاظم بعد از تحول و با پیدایش داعش ، به رفت و در دفاع از (س) به شهادت رسید💔 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 📙منبع:کتاب مدافعان حرم،ص۲۴ : 💖هرچقدر هم کج رفته باشیم، با یه توبه واقعی و مردونه و جبران خطاها ، میشه ... 😢کاظم اونقدر خطا کرد که حضرت زینب(س) پیش مادرش از شکایت کرد، اما وقتی توبه کرد و به سمت خدا برگشت ، خریدارش شد و در راه دفاع از حرم شهید شد💔 (برای با خدا شدن هیچوقت دیر نیست،) @merajshohadaa
#امير مثل خيلي از #تازه_دامادها عاشق زن و زندگي‌اش بود اما درست در زماني كه مي‌خواستند زندگي #مشتركشان را زير يك سقف آغاز كنند همه داشته‌هاي دنيايي را رها كرد و در اعزام به #سوريه #شهيد شد ... #شهید_امیر_سیاوشی ➕ @merajshohadaa
وقتی مصطفی به دنیا آمد،از خدا برای او #شهادت خواستم. می‌خواستم خودم را جبران کنم،خودم از قافله عشق جا مانده‌ام،در دوران دفاع مقدس به #جبهه رفتم و #شهید نشدم و لیاقت #شهادت نداشتم اما پسرم این لیاقت را داشت یک سال و نیم آموزش می‌دید اما بخاطر سنش او را اعزام نمی‌کردند. یک هفته و 10روز خانه نمی‌آمد،می‌گفت: نمی‌خواهند من را به #سوریه ببرند آنقدر در گردان می‌مانم که #جا_نمانم. #شهید_سیدمصطفی_موسوی
تازه نامزد کرده بود اومد پیش فرمانده‌اش گفت: حاجی اجازمو بده برم #سوریه فرمانده گفت: میزارم ولی الان نه❗ گفت: دارم زمین‌گیر میشم، بزار برم می‌ترسید #عشق به خانومش، باعث سست شدن و نرفتن به سوریه شود. ۲۰ خرداد سالروز شهادت شهید مدافع حرم #عباس_دانشگر ➕ @merajshohadaa
پرواز پرستویی دیگر ...🕊 پاسدار 🌹 شهیداسماعیل غلامی ‌یاراحمدی اعزامی از‌ خرم آباد در سوریه به درجه رفیع نائل آمد🕊 ◾️ مراسم وداع با پیکر شهید 🗓 امشب؛ ساعت ۱۹ 🕌 حسینیه گلزار شهدای خرم آباد 🌷 مراسم تشییع و تدفین پیکر پاک شهید (شنبه، ۲ آذر) ساعت ۹:۳۰ صبح از پادگان امام حسین علیه السلام به طرف گلزار شهدای شهر خرم آباد برگزار میگردد. 🌹 شهید غلامی 29 آبان ماه امسال در به شهادت رسیده و متاهل و دارای دو فرزند است. @merajshohadaa
#خاطرات_شهید از آنجایـے ڪہ بہ شهید محمودرضــا بیضایـے خیلے علاقہ داشت، از همان #سوریـــــــہ اسم پسرش را محمودرضا انتخاب ڪرد،، بعد از اینڪہ پسرش محمودرضا بہ‌دنیا آمـــــــد، برادرم قصد داشت به ایـــران بیاید، امّـا وقتے بہ فرودگاه دمشق رسید درگیرے سختے پیش آمد و دوباره بہ جبهہ‌ے مقاومت بازگشت.. از آنجا پیام کوتاهے براے پسرش مے‌فرستد و مےگوید:" بـــــــابــــــا، محمودرضا! من الان بعد از #صــــد_روز به فرودگاه دمشق آمدم تا بیایم ڪرمـان و تو را ببینم، ...ولے دو ساعت مانده به پرواز خبر دادند ڪه دوباره حمله شده و من باید برگردم.. {محمودرضا، من تو را خیلے دوست دارم، بابا، ڪار #بـے‌بـےزینب رو زمین است.. #شهید_غلامرضا_لنگری_زاده #سالروز_شهادت 🌷