eitaa logo
#کانال_میثاق♥🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ♥mesahg@🇮🇷🇮🇷🇮🇷
1.2هزار دنبال‌کننده
182.6هزار عکس
163.2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
استقرار اسلام اصیل، دفاع از انقلاب اسلامی وحفظ ارزش های آن تااستقرار عدل و قسطmesahg@
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 
قسمت دوم: همسری زاهد و پارسا خانه ما همواره تاکنون از زوائد زندگی و زرق و برق های دنیوی که حتی در خانه های معمولی مردم یافت می شود، به دور مانده است. و همسرم در این امر بالاترین سهم و مهم ترین نقش را داشته است. من درباره ی زهد و پارسایی این بانوی صالحه، تصویرهای بسیاری در ذهن خود دارم که بیان برخی از آنها خوب نیست از جمله مواردی که میتوانم بگویم این است که هرگز از من درخواست خرید لباس نکرده است. بلکه نیاز خیلی ضروری خانواده به لباس را به من یادآور میشد و خود میرفت و میخرید. هیچ وقت برای خود زیورآلات نخرید. مقداری زیورآلات داشت که از خانه ی پدری آورده بود و یا هدیه ی برخی بستگان بود، همه ی آنها را فروخت و پول آنها را در راه خدا صرف کرد. او اینک حتی یک قطعه زر و زیور و حتی یک انگشتر معمولی هم ندارد. برگرفته از کتاب خون دلی که لعل شد. 🖋
هدایت شده از 
🔰 فرزند خوب نتیجه مادر خوب است. ♦️پایه و اساس یه خانواده، مادر است. تجلی روح مادر در خانواده، نظام خانواده را مستحکم می کند. 🔸️آیت الله طباطبایی نژاد نماینده ولی فقیه در اصفهان؛ اخلاق ، اعتقادات و احکام را از علوم پایه و اصلی برای طلاب خواهر دانسته و با اشاره به اینکه زن کانون و محور اصلی خانواده است و بالاترین نقش را در تربیت فرزندان دارد، بیان داشتند براساس گواه تاریخ یاد نداریم که فردی بد از مادری خوب ایجاد شده باشد، خوب یا بد بودن یک مادر تاثیر مستقیم بر نوع رفتار فرزندان دارد. 🔸️ایشان فراگیری عمیق اعتقادات را برای خواهران طلبه ضروری و فهم عمیق احکام و مسائل اعتقادی در بین بانوان را باعث تربیت دینی فرزندان و جامعه اسلامی می دانند. 💯مادر عالمه به علوم دینی مبدا پیدایش و پرورش فرزندانی از نسل آل صادق خواهد بود. 🖋
هدایت شده از 
قسمت چهارم: همسری با عزم و اراده قوی همسرم در تمام شرایط دشواری که با آن روبه رو بود، اعم از زندان و شکنجه و تبعید و ترور با عزم و اراده قوی برخورد می کرد. هیچگاه در چهره همسرم نشان اندوه و درهم شکستگی و ضعف و بی تابی ندیدم بلکه از عزم و اراده او برای ادامه راه، الهام می گرفتم. به یاد دارم روزی، برادرم وحشت زده و هراسان به خانه آمد و گفت: شما اینجا نشسته اید؟ گفتم: چیزی شده گفت: ساواک به دنبال شماست. سریع همسرم را باخبر کردم تا غافلگیر نشود. همسرم هم فورا شروع کرد به کمک کردن به من، تا برای رفتن به زندان آماده شوم. وقتی احتمال بازداشتم قوت می گرفت با فراهم ساختن برخی لوازم ضروری خود را برای رفتن به زندان آماده میکردم. لباسهایم را عوض می کردم، ناخن هایم را می گرفتم، موهای بلند صورت را کوتاه تر میکردم و در تمام این موارد همسرم با صبوری کنارم بود و کمک می کرد. برگرفته از کتاب خون دلی که لعل شد. 🖋