🔹چرا درک کردن دشوار است؟
✏️احتمالا برایتان پیش آمده که فردی به شما حرفی زده اما شما منظورش را طور دیگری متوجه شدهاید. و یا از شما چیزی خواسته شده و شما کاری را انجام دادید که مد نظر طرف مقابل نبوده است.
✏️دلیل این اتفاقها این است که معمولا آنچه که ما میشنویم دقیقا همان چیزی که گفته شده نیست. علاوه بر این، چیزی که از شنیدههایمان درک میکنیم بر اساس ذهنیتها و سوگیریهای خودمان است و لزوما کامل و درست نیست.
✏️هر کسی ممکن است در تعاملات شخصی و کاریاش با چنین مشکلی مواجه شود و اگه به آن دقت نکنیم امکان به وجود آمدن سوتفاهم بین ما و افراد وجود دارد.
⬅️برای اینکه چنین مشکلاتی برایمان رخ ندهد باید بتوانیم دقیق و فعالانه به حرفهای فرد مقابل گوش بدهیم تا بتوانیم منظورش را بهتر درک کنیم. همینطور بهتر است برای اینکه مطمئن شویم منظور فرد را فهمیدیم از او سوال کنیم و با وی تعامل بیشتری بسازیم.
🌼 به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
✨🌼
🌼✨🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 مسابقه روز سوم
🔹مقام معظم رهبری(مد ظله العالی) به دو عنصر در حل مشکلات کشور اشاره میفرمایند آن دو مورد کدامند؟
الف) حضور مردم و ایمان دینی مردم
ب) بصیرت و روح دیانت
ج) تحلیل درست و ایمان دینی مردم
د) حضور مردم و بصیرت
@tabiyne
🔵لطفا پاسخ سوال را طبق فرمت زیر به ادمین ارسال نمایید.
پاسخ مسابقه روز سوم /سال ۱۴۰۳، کانال خبری_تحلیلی تبيين
🔷نام و نام خانوادگی:
🔷شماره همراه:
🔷گزینه صحیح:
🔹 شماره شبا با نام خودتان و نام بانک ( به جز بانک سپه):
🔸 کسانی که فقط حساب بانک سپه دارند تنها شماره حساب سپه را ارسال بفرمایند و از ارسال شماره شبا و یا شماره کارت بانک سپه خودداری کنند.
✔️ لطفاً پاسخ را فقط و فقط در پیام رسان ایتا به ادمین کانال خبری_تحلیلی تبيين به آدرس tabiyne@ ارسال نمایید.
#مسابقه
##مرحله_نهم_۱۴۰۳
@tabiyne
🔻توضیح؛ ( شرکت کنندگان محترم توجه داشته باشند که پس از پایان هفت مرحله از مسابقه، جوابهای ارسالی بررسی خواهد شد و نگران دیده شدن جواب یا به اصطلاح سین شدن آن نباشند. بنابراین نیاز به ارسال پیام جداگانه به ادمین برای دیدن جواب نیست.
تمامی جوابها از پانزده دی ماه به تدریج رویت خواهند شد. )
🌷شهید روز٫ ابوالفضل سمنبری
🏪امروز ۱۰ دی ماه٫ سالروز ولادت ۲۲۳ نفر از شهدای ارتش جمهوری اسلامی ایران میباشد. در چنین روزی ۱۱۰ نفر به شهادت رسیدند.
روحشان شاد و یادشان گرامی باد!🌷
🇮🇷
🌼 به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
✨🌼
🌼✨🌼
🔹خوردن تخم مرغ و تن ماهی چه ضرری دارد؟
بعضی غذاها وقتی با هم ترکیب شوند، خاصیت یکدیگر را خنثی میکنند و اگر مصرف این غذاها را ادامه دهیم دچار کمبود املاح و ویتامین های لازم می شویم. مصرف بعضی از غذاها مثل ماهی و تخم مرغ در معده تولید عفونت و کرم میکند و منجر به ابتلا بیماری نقرس، روماتیسم، قولنج، بواسیر، پیوره و دندان درد میشود !
#پزشکی_سلامتی
🌼 به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
✨🌼
🌼✨🌼
◻️عادیسازی؛ بازی پنهان رسانه با ذهن فرزندان ما
⏺رسانهها معمارانی خاموشاند که در سکوت، رفتار و ارزشهای جامعه را شکل میدهند.
یکی از مؤثرترین روشهای آنها، تکنیکی به نام "عادیسازی" است. این فرآیند به آرامی، اما با دقت، قبح ناهنجاریها را از ذهن مخاطب میزداید و آنها را به هنجارهایی قابلقبول بدل میکند.
⏺اگر از رفتار یا عقیدهای غیرمنتظره در فرزندتان شگفتزده شدید، باید بدانید که این تغییر ناگهانی نیست.
سالهاست که رسانهها در قالب فیلمها، سریالها، تبلیغات و شبکههای اجتماعی، این رفتارها را به گونهای ظریف و تکرارشونده در ذهن او حک کردهاند. تصاویر و پیامهایی که ابتدا شاید ناپسند به نظر میرسیدند، اما حالا برای او عادی و حتی قابلتحسین شدهاند.
‼️روند عادیسازی به قدری زیرکانه است که فرزندان ما اغلب متوجه آن نمیشوند. از نمایش ارزشهای متضاد با فرهنگ و دین گرفته تا تبلیغ رفتارهایی که خلاف اخلاق یا عرف جامعهاند، همه به مرور زمان قبحشکنی میکنند.
⚠️ والدین میتوانند نقش کلیدی ایفا کنند. گفتوگوهای سازنده و شفاف، آگاهسازی درباره تأثیرات پنهان رسانه و نظارت بر محتوای مصرفی فرزندان، از مهمترین راهکارها هستند.
به یاد داشته باشیم که آگاهی، نخستین گام در مقابله با این بازی پنهان رسانه است.
آینده فرزندان ما در گرو هوشیاری امروز ماست.
#سواد_رسانه
🌼 به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
✨🌼
🌼✨🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️ سهراب سپهری ❄️
صبح امروز کسی گفت به من؛
تو چقدر تنهایی!
گفتمش در پاسخ:
تو چقدر حساسی... تن من گر تنهاست،
دل من با دلهاست،
دوستانی دارم
۲بهتر از برگ درخت 🍃🌸
که دعایم گویند و دعاشان گویم🙏
یادشان دردل من❤️
قلبشان منزل من...!
صافى آب مرا ياد تو انداخت، رفيق❄️
💫تو دلت سبز
💫لبت سرخ
💫چراغت روشن
💫چرخ روزيت هميشه چرخان❄️
💫نفست داغ
💫تنت گرم
دعايت با من🙏
#انگیزشی
🌼 به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
✨🌼
🌼✨🌼
🔰 تربیت مصنوعی یعنی چه؟
🔸 بسیاری از والدین دلشان میخواهند وقتی فرزندشان بزرگ شد، دکتر یا مهندس شود؛
🔹 به همین خاطر
از همان بچگی او را تشویق میکنند و مدام به او چیزهای خوب برای یادگیری تعلیم میدهند؛
🔻مشکل کار اینجاست:
آنان با این تصرفی که در او میکنند، از او یک موجود تصنّعی میسازند.
👈چیزهای خوب یاد بدهید، اما به علایق و استعدادهای فرزند هم اجازه رشد و انتخاب دهید.
🌟 #سواد_رسانه
🌼 به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
✨🌼
🌼✨🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نام و نام خانوادگی: نرجس قشمشمی
پایه تحصیلی:کلاس ششم ابتدایی
محل سکونت:شهرک ۲۲بهمن ارتش
یگان خدمتی سرپرست: پشتیبانی منطقه تهران نزاجا
توجه
سلام. خدمت خانواده های محترم
در خصوص جشنواره حدیث که مربوط به قرآن و عترت می باشد
به اطلاع می رساند ارسال کلیپ حفظ احادیث ظاهراً تمام شده است چون کانال رو بستند و به مدیر کانال پیام ارسال کردم
در صورت هر گونه اطلاعیه ای متعاقبا اعلام خواهد شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسنک_تابه_ای
خیلیا هستن ک دستگاه اسنک ساز ندارن، اما بچه ها عاشق اسنک هستن، حالا من تابه ای رو درست کردم، ببینید و برای بچه های گلتون درست کنین 😍
✍موادلازم
پیاز یک عدد کوچک
مرغ نصف سینه ،خورد شده
نمک ،فلفل ،پاپریکا،زردچوبه ،به دلخواه اویشن
فلفل دلمه ای دو ق غ
رب نصف ق غ
نون تست
پنیر ورقه ای،پنیر پیتزا ،فرقی نداره
جعفری یا قارچ به دلخواه
مواد به دلخواه میشه کم ،زیاد ،کرد
طرز تهیه کامل در فیلم 📽️
#اسنک_تابه_ای
🍕
#آشپزی
🌼 به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
✨🌼
🌼✨🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 صحبت های شنیده نشده #حاج_قاسم در عملیات والفجر ۸ برای عبور از اروندرود
#وعده_صادق
🌼 به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
✨🌼
🌼✨🌼
🔎 #عادیسازی؛ بازی پنهان رسانه با ذهن فرزندان ما
⏺رسانهها معمارانی خاموشاند که در سکوت، رفتار و ارزشهای جامعه را شکل میدهند.
یکی از مؤثرترین روشهای آنها، تکنیکی به نام "عادیسازی" است. این فرآیند به آرامی، اما با دقت، قبح ناهنجاریها را از ذهن مخاطب میزداید و آنها را به هنجارهایی قابلقبول بدل میکند.
⏺اگر از رفتار یا عقیدهای غیرمنتظره در فرزندتان شگفتزده شدید، باید بدانید که این تغییر ناگهانی نیست.
سالهاست که رسانهها در قالب فیلمها، سریالها، تبلیغات و شبکههای اجتماعی، این رفتارها را به گونهای ظریف و تکرارشونده در ذهن او حک کردهاند. تصاویر و پیامهایی که ابتدا شاید ناپسند به نظر میرسیدند، اما حالا برای او عادی و حتی قابلتحسین شدهاند.
‼️روند عادیسازی به قدری زیرکانه است که فرزندان ما اغلب متوجه آن نمیشوند. از نمایش ارزشهای متضاد با فرهنگ و دین گرفته تا تبلیغ رفتارهایی که خلاف اخلاق یا عرف جامعهاند، همه به مرور زمان قبحشکنی میکنند.
⚠️ والدین میتوانند نقش کلیدی ایفا کنند. گفتوگوهای سازنده و شفاف، آگاهسازی درباره تأثیرات پنهان رسانه و نظارت بر محتوای مصرفی فرزندان، از مهمترین راهکارها هستند.
به یاد داشته باشیم که آگاهی، نخستین گام در مقابله با این بازی پنهان رسانه است.
آینده فرزندان ما در گرو هوشیاری امروز ماست.
#سواد_رسانه
🌼 به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
✨🌼
🌼✨🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◍⃟♥️
خوشبختی
زمانیست کہ وجودت
ارمغان آرامش برای دیگران باشد
هرزمان احساس کردی
دیگران درکنارت آرامش دارند
بدان کہ خوشبختی
چون خودت آرامی
کہ میتوانی دیگران را آرام کنی...
#مهربانی #حس_خوب
ꕥ࿐🌹 🌼 به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
✨🌼
🌼✨🌼
میدونستی که پشیز ، خردترین واحد پولی در دوره ساسانی بوده که نام کوچکترین سکه آن دوره بوده است. در زبان عامیانه به هر چیز کم ارزش پشیز گفته می شود.
🌼 به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
✨🌼
🌼✨🌼
این خطای دید، ابتکار یک روانشناس ژاپنی است؟🤔
اگر تصویر به نظرتان حرکت میکند، یعنی اینکه شما دچار استرس هستید و باید استراحت کنید!
هرچه سریعتر حرکت کند، یعنی تنش شما بیشتر است 🤔 ،🤓
🌼 به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
✨🌼
🌼✨🌼
📍با فرزندتان حرف بزنید🍬
✨اتفاقاتی که در طول روز برایتان رخ داده را با فرزندانتان در میان بگذارید
✨یا خاطره ای از دوره کودکی خود برایش بازگو کنید
🍬 در این حالت جوی از نزدیکی واقعی بین خود و او ایجاد نموده اید.
🍬 این امر باعث می شود که فرزندتان نیز مسائلی مشابه که زیاد میلی به بیان آنها ندارد را با شما در میان بگذارد
🍬 از این طریق با دنیای فرزندتان بیشتر آشنا میشوید
🍬 با این کار جلوی دوستی های کاذب و نامناسب او در #فضایمجازی را میگیرید.
🌟 #سواد_رسانه
🌼 به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
✨🌼
🌼✨🌼
❌تبیین توطئه دشمن
توسط رهبری
#تدبیر_رهبری
#فتنه
#انقلابیون
#پوستر
🌼 به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
✨🌼
🌼✨🌼
شما هم میتوانید ستاره های
علمی، ورزشی، هنری و قرآنی را
به ما معرفی کنید.
❤️❤️
19 مورد از #فرامین_مقام_معظم_رهبری در مورد
#فضای_مجازی
1. فضای مجازی در کشور #قانونمند شود
2. رها و #ول_بودن_فضای_مجازی کشور ناشی از نبود #حکمرانی_قانونمند است
3. فضای مجازی باید حافظ #امنیت_جامعه باشد
4. #شبکههای_اجتماعی فضای مجازی را کنترل کنید تا #جوانان در این فضا غرق نشوند
5. فضای مجازی را مانند همه دنیا #مدیریت کنید
6. رها کردن فضای مجازی افتخار ندارد
7. تحقق #شبکه_ملی_اطلاعات #زمانبندی لازم دارد
8. نباید مردم را #بیپناه در فضای مجازی رها کنیم
9. تاکید مکرر بر تشکیل شبکه ملی اطلاعات
10. از زیانهای #آموزش_مجازی مراقبت کنید
11. #آرایش_جنگی بگیرید
12. مواظب شلیک #توپخانه_دشمن در فضای مجازی باشید
13. فضای مجازی را #کنترل کنید
14. کشورهای قدرتمند در فضای مجازی #خط_قرمز دارند
15. سرعت اینترنت را افزایش دهید، اما در جایی که به #ضرر_کشور نیست
16. قوی شدن در فضای مجازی برای کشور #حیاتی است
17. فضای مجازی امروز #لغزشگاه است محاسبه میخواهد
18. مرکز ملی فضای مجازی باید #تصمیم_گیری_فعال داشته باشد
19. منطقه عظیمی از فضای مجازی در دست دشمن است.
🌼 به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
✨🌼
🌼✨🌼
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_چهل🎬:
بونا از کوه پایین آمد و با شتاب راه شهر را در پیش گرفت و در بین راه با خدای یکتا راز و نیاز می کرد و به او توکل کرد تا خود خدا، همه کارها را درست کند و قلب آزر را نسبت به ابراهیم رئوف نماید.
دم دم های غروب او به خانه رسید و ان وقت روز، آزر در معبد بود، پس بونا منتظر شد تا پدر از معبد برگردد
قبل از آمدن آزر، پسران دیگر بونا به همراه پسران آزر از کارگاه بت تراشی و حجره هایی که در بازار داشتند به خانه آمدند.
بعد از گذشت ساعتی، آزر هم به خانه آمد و سفره شام گستردند، بونا صبر کرد تا شام را خوردند، آزر از جای برخاست تا به خوابگاهش برود که با صدای ملایم بونا بر جای خود ایستاد: پدر! سخنی با شما دارم اگر خلوتی باشد بهتر است.
آزر به عقب برگشت نگاهی به بونا و نگاهی هم به پسرانش کرد وگفت: خلوت؟! هر چه می خواهی بگویی، همین جا بگو، همه محرم رازند، چیزی پنهانی نداریم.
بونا سرش را پایین انداخت و گفت: چشم امر، امر شماست اما سخنم راجع به آن غار...
آزر که انگار خاطرات آن زمان را فراموش نکرده بود و هنوز برق نگاه آن نوزاد را در خاطر داشت به میان حرف بونا دوید و گفت: بیا به اتاق خدایان...
در ان زمان در هر خانه یک اتاق یا جایگاه اختصاصی برای بت های بی جان در نظر می گرفتند و مثلا اتاق عبادتشان بود.
بونا چشمی گفت و به دنبال پدرش وارد آن اتاق شد.
آزر به محض ورود بونا، درب اتاق را محکم بست و رو به بونا گفت: قرار بود آن واقعه را فراموش کنی، می دانم سخت است، آخر من هم بعد از گذشت اینهمه سال از آن واقعه هر وقت به یاد آن نوزاد و صورت ملیح و نگاه معصوم و مهری که در جانم با یک نگاهش جاری کرد، میافتم، سخت ناراحت می شوم، اما امر نمرود می بایست انجام شود و من به تو افتخار می کنم که امر خداوندگار این شهر را پذیرفتی و دل از فرزند دلبندت کندی.
بونا آب دهانش را قورت داد و گفت: پدرجان! تو خود شاهد بودی که آن کودک را گرسنه و تشنه و بی پناه در غار رها کردم و دهانه غار را خود مسدود نمودی و تا ده روز به من اجازه خروج از منزل را ندادی...
آزر سرش را تکان داد و گفت: آری تو چنین کردی و من ممنونم از همکاری ات و ممنونم که بی قراری نکردی و نگذاشتی این راز فاش شود و آبروی من در شهر و در درگاه نمرود برود.
بونا سرش را بالا گرفت و همانطور که خیره در چشمان پدرش بود گفت: اما بعد از ده روز من به آن غار رفتم و در کمال تعجب دیدم آن نوزاد زنده است و اینک به نوجوانی زیبا و قوی هیکل تبدیل شده، نوجوانی که می تواند نام شما را زنده نگه دارد...
آزر با شنیدن این حرف یکه ای خورد و گفت: تو حقیقت را می گویی؟! آن کودک زنده است و بعد در حالیکه لبش را به دندان گرفته بود ادامه داد: امکان ندارد... نمی شود...آخر چگونه بدون شیر و آب زنده مانده؟!
بونا سرش را به دو طرف تکان داد و گفت: نمی دانم چگونه زنده مانده، فقط این را بدان که من حتی یک بار هم به او شیر ندادم، اما او زنده است و البته این را هم بگویم تا این لحظه پا از غار بیرون نگذاشته و با هیچ بنی بشری به غیر از من هم صحبت نشده، او حتی آسمان را هم ندیده...
بونا از ابراهیم تعریف می کرد و دل آزر در سینه میتپید و این اراده پروردگار است که مهر انبیاء خود را بر قلب نزدیکانشان مینشاند.
سخنان بونا تمام شده بود و او از خواسته ابراهیم مبنی بر خروج از غار سخن ها گفت و آزر در فکر فرو رفته بود.
لحظات سخت و نفس گیری برای بونا بود و او منتظر، چشم به دهان پدر دوخته بود تا نظرش را بگوید.
بعد از دقایقی سکوت ، آزر نفسش را محکم بیرون داد و گفت: از آنجا که او دور از شهر و انسان ها بزرگ شده نمی تواند آن فردی باشد که برای حکومت خطر داشته، پس باید اول من او را ببینم اگر او را دیدم و باز هم بر همین نظر بودم، اجازه می دهم در این خانه بماند.
بونا با خوشحالی قدمی جلو نهاد و می خواست دست پدر را ببوسد و در همین حین گفت: پس من فردا صبح به غار می روم و ابراهیم را با خود می آورم.
آزر لبخندی زد و گفت: ابراهیم! چه نام زیبایی برای او نهاده ای و بعد با تحکمی درصدایش گفت: نه....تو به تنهایی نباید او را بیاوری، چرا که ممکن است مردم شهر ببینند و به گوش سربازان و نمرود برسد و آن وقت مرا عقوبت می کنند، باید با نقشه پیش برویم، فردا تو و پسرانت به همراه برادران نوجوانت به خارج شهر می روید و زمانی که ابراهیم از غار بیرون می آید در این جمع قرار گیرد و در شلوغی این جمع وارد شهر شود که کسی اصلا متوجه او نشود و فکر کنند این پسر هم سالها در خانه آزر بوده است
بونا که اشک شوق از دیدگان روان کرده بود چشمی گفت و از حضور پدر مرخص شد، او احتیاج به خلوتی داشت تا به شکرانه این اتفاق مسرت بخش در آستان خداوند یکتا سر به سجده شکر گذارد..
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕
یامهدی ریپورتم نمیتونم پی ویتون چیزی بنویسم:
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_چهل_یکم🎬:
صبح زود بود و پسران تارخ به همراه پسران آزر که در شهر به پسران آزر شهره بودند، به خارج از شهر رفتند، البته قبل از آن، آزر آنها را توجیه کرده بود و گفته بود که برادری دارید که سالها در غربت بوده و اینک به شما می پیوندد و هیچ کس از اهالی شهر نباید بفهمد که او تا این سن در شهر نبوده است.
جمع پسران آزر به بهانه سرکشی به زمین های کشاورزی که در دست غلامان بود بیرون از شهر رفتند و طبق قرار در کنار جاده ای که به دروازه شهر منتهی میشد به انتظار نشستند و بونا قبل از آنها خود را به کوه رسانده بود و لباسی شبیه دیگر برادران و دایی هایش به تن ابراهیم پوشانید.
ابراهیم خوشحال از این رهایی بود و بونا خوشحال از این درکنار هم بودن، بونا کمی عقب رفت و قد و قامت رشید ابراهیم را به نظاره نشست و گفت: این لباس برای برادر بزرگترت بود، او بیش از پنج سال از تو بزرگتر است اما گویا تو از او بزرگتری چرا که لباس در تنت کمی برایت کوتاه است، اما نگران نباش، به شهر که رسیدیم خودم لباسی اندازه قد و قامت تو خواهم دوخت.
ابراهیم و بونا پای از غار بیرون گذاشتند.
ابراهیم دنیای اطرافش را می دید و ستایش خدای بزرگ را بر زبان جاری کرده بود، او تا به حال از آفرینش و خلقت دنیا، سخن ها شنیده بود و اینک با چشمان خویش، شنیده ها را می دید و سرشار از شوق شده بود و مدام تقدیس خالق اینهمه زیبایی را می نمود.
بونا که از حضور ابراهیم ذوق زده بود رو به آسمان نمود و گفت: خدایا شکرت و سپس رو به ابراهیم گفت: ابراهیم! حواست باشد که این شهر همه بت پرست هستند، آنها خدایی را که تو دم از آن میزنی نمی شناسند، یعنی شاید در ته ته قلبشان بشناسند اما به پرستش بت های بی جان عادت کرده اند، پس خلاف عادت آنها سخن نگو که تو را عقوبت می کنند.
ابراهیم لبخندی زد و زیر لب زمزمه کرد: خالق این زیبایی ها باید ستوده شود و من جانم را برای چنین خالق مهربانی می دهم.
بونا و ابراهیم به جمع پسران آزر رسیدند، برادران ابراهیم با تعجبی در نگاهشان او را دوره کردند و فریاد شادی و شعف از این جمع بلند بود،گویی وجود ابراهیم برابر بود با یک نوع حس خوشایندی در جان همه، انگار سالها بود که ابراهیم را می شناختند و با او راحت بودند و ابراهیم هم با مهری پاک با انها خوش و بش کرد و همه با هم به راه افتادند.
در اطراف جاده زمین های سرسبزی به چشم می خورد که در هر کدام چیزی کشت شده بود و ابراهیم، غلامان و کنیزان را می دید که بدون توجه به اطراف سخت مشغول کار بودند.
پسران آزر هر کدام سخنی می گفتند و هدفشان این بود که ابراهیم با اوضاع شهر آشنا شود که ناگاه ابراهیم راه کج کرد.
همه با تحیر ابراهیم را نگاه می کردند، او وارد زمینی شد که غلامی تلاش می کرد باری بزرگ از علوفه روی الاغ پیش رویش بگذارد اما چون بار بسیار بزرگ بود، نمی توانست به درستی ان را قرار دهد.
ابراهیم جلو رفت و با یک حرکت بار علوفه را برداشت و روی الاغ قرار داد، ان غلام با شگفتی ابراهیم را نگاه می کرد، این کار مانند ترکیدن یک بمب بود و کم کم دیگر کسانی که روی زمین مشغول کار بودند متوجه آنها شدند و دور آنها جمع شدند.
ان غلام نگاهش به لباس ابراهیم بود و خوب می فهمید او از بزرگان شهر هست اما کاری که ابراهیم کرد هیچ یک از بزرگان نمی کردند پس با لکنت گفت: بب...بب..ببخشید مرا عفو کنید که به شما بی احترامی...
ابراهیم لبخندی زد و با دست شانه غلام را گرفت و گفت: چه بی احترامی؟! من کاری نکردم، من هم مثل برادرتان...
تا ابراهیم این سخن را گفت، یکی از کنیزان که کنار زمین و جمع پسران آزر را نگاه می کرد گفت: پناه به مردوک بزرگ! به گمانم این بزرگمرد نمی داند چه می گوید، برادری شما با...
در این هنگام بونا خود را به ابراهیم رساند و دستش را گرفت و گفت: برویم، مصلحت نیست شما با...
ابراهیم که به نقطه ای خیره شده بود دستش را تکان داد و گفت: صبر کن برادر! به گمانم باید آن سنگ را جابه جا کنی تا راه آب باز شود و با این حرف به سمت غلامی که بیل بر دوش داشت رفت و خم شد و تخته سنگی که راه آب را بسته بود برداشت
لحظه به لحظه بر تعجب کسانی که آنجا حضور داشتند افزوده میشد و البته همه مهر ابراهیم را به دل گرفتند.
در این هنگام یکی از پسران آزر جلو امد و زیر لب گفت: او از اداب بزرگ زادگان چیزی نمی داند و صدایش را بلند کرد وگفت: ابراهیم! زودتر بیا باید به خانه برویم وگرنه پدرمان آزر نگران خواهد شد.
و تازه همه فهمیدند که این جوان رشید نامش ابراهیم است و از پسران آزر است.
ابراهیم از آنها خدا حافظی کرد و ندید که پشت سرش همه حرف او را میزدند و برای او دعا می کردند چرا که اولین کسی بود از اشراف که خود را برادر یک غلام تهی دست نامید.
https://eitaa.com/mesbah_family124
✨🌼
🌼✨🌼
🔺(شهید سلیمانی)
قهرمان ملت ایران است.
#قهرمان_ملی
#شهید_سلیمانی
#پوستر
🌼 به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
✨🌼
🌼✨🌼