چرا بازیهای ویدیویی برای نوجوانان تا این حد جذاب است؟ 🎮
دلیل علاقهی شدید نوجوانان به بازیهای ویدیویی به عوامل گوناگونی بازمیگردد. نخست این که این بازیها فرصتی را فراهم میکنند تا نوجوانان وارد دنیایی متفاوت شوند؛ جایی که میتوانند بدون محدودیت ابراز وجود کنند، نقشهای مختلف را تجربه کنند و حتی به عنوان قهرمان داستان، بر چالشها فائق آیند. این حس آزادی و قهرمانی، بهویژه برای نوجوانانی که در جستجوی هویت خود هستند، بسیار ارزشمند است. 🌟
علاوه بر این، بازیها به نوجوانان اجازه میدهند تا در فضایی امن کارهای جدید را امتحان کنند و حتی با شکستهای کوچک مواجه شوند. هر بار که در یک مرحلهی دشوار موفق میشوند، اعتماد به نفس بیشتری به دست میآورند. 💪
از جنبهی اجتماعی نیز، بازیها به نوجوانان امکان میدهند تا با دوستان خود تعامل داشته باشند. بسیاری از نوجوانان بهجای صرفاً گفتوگو کردن، از طریق بازیهای گروهی و آنلاین ارتباط برقرار کرده و زمان خود را با هم سپری میکنند. 🌐
بازیهای ویدیویی به دلیل شبیهسازی نزدیک به واقعیت و تجربههای جدیدی که در اختیار آنها میگذارند، برای نوجوانان جذابیت خاصی دارند. این شناخت از دنیای بازیهای ویدیویی میتواند به والدین و مربیان کمک کند تا با نوجوانان خود ارتباط بهتری برقرار کنند و نیازهایشان را بهتر درک کنند. 💙
#سواد_رسانه
به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
🌱⃟🌸๛
=====🍃🌺🍃=====
♥️ ♥️
=====🍃🌺
6.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #بسیج چگونه تشکیل شد؟
#امید_آفرین
به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
🌱⃟🌸๛
=====🍃🌺🍃=====
♥️ ♥️
=====🍃🌺
سواد رسانه ای
فرزندان خود را بی اعتماد نکنیم
در دنیایی که رسانه ها عضوی از اعضای خانواده شده و بدون آن زندگی ناممکن گشته، داشتن سوادرسانه ای برای تربیت فرزندان نه تنها لازم، بلکه ضروری است.
چرا که رسانه ها آمیخته و تنیده با زندگی فردی و اجتماعی افراد شده و نقش عمده ای در تفکر و تربیت و شخصیت سازی افراد دارند
از این رو اگر فرزندان احساس کنند که پدر و مادر آنها سواد رسانه ای ندارند و پاسخگوی سوالات آنها درمسیر زندگی نیستند و به عبارتی حرف انها را نمی فهمند، دچار بی اعتمادی و نااطمینانی به والدین می شوند.
باید توجه داشت که یکی از ویژگی های نسل امروز (نسل z) یا نسلی که در فضای مجازی متولد شدند و رشد یافته و زندگی می کند، غرور دانایی و است.
فرزندانی که گمان می کنند همه چیز را می دانند و از پدر و مادران خود بیشتر می فهمند و خطاب به آنها می گویند:شما از زمانه عقبید.
حال در این شرايط اگر پدر و مادر فاقد سواد رسانه ای باشند، اعتماد به عنوان یک اصل مهم تربیتی از بین پدر و مادر و فرزندان از بین می رود.
مراقب باشیم در دنیای رسانه و فضای مجازی فرزندان ما تنها به وسیله ما و تنها در چارچوب خانواده تربیت نمی شوند و به همین خاطر هرچقدر میزان سواد رسانه ای کاهش یابد میزان تاثیرگذاری پدر ومادران در تربیت فرزندان کاسته می شود.
✍ یک معلم
#سواد_رسانه
به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
🌱⃟🌸๛
=====🍃🌺🍃=====
♥️ ♥️
=====🍃🌺
16.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انیمیشن_ماجرای_باغ_فدک
به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
🌱⃟🌸๛
=====🍃🌺🍃=====
♥️ ♥️
=====🍃🌺
#معرفی_کتاب
خلاصه ای از داستان
معصومه دختری فعال و سخت کوش که از 17 سالگی عضو نیرو های هلال احمر بود. او در خانواده ای شلوغ به دنیا آمد. پس از انقلاب به یتیم خانه ای در آبادان رفت و مشغول به کار شد. در زمان جنگ معصومه به همراه همکارانش 120 کودک یتیم و بی سرپرست را از آبادان به شیراز منتقل کرد. در روز چهارشنبه 23 مهر 1359 زمانی که معصومه می خواست از شیراز به آبادان برگردد، با همکارانش از جمله « شمسی بهرامی» سوار ماشینی شدند و به طرف آبادان حرکت کردند.
داستان اصلی معصومه از این جا شروع می شود که در راه بازگشت اسیر رژیم بعثی عراق می شوند. نظامیان عراقی به شمسی و معصومه لقب بنات الخمینی (دختران امام خمینی) و ژنرال داده بودند. اولین زندانی که در دوران اسارت می روند، زندان تنومه بود. در آن جا با دختری به نام «فاطمه ناهیدی» آشنا می شوند. بعد از آن دختری به نام «حلیمه آزموده» به آن سه دختر اضافه می شود.
عراقی ها تصمیم می گیرند دختران را به بدترین زندان یعنی زندان الرشید بغداد و بعد از آن به اردوگاه موصل و عنبر ببرند. این دختران چهار سال در بند اسارت رژیم بعثی عراق می مانند. اما هیچ نام و نشانی از این4 دختر در صلیب سرخ نبود. دخترها برای این که خانواده هایشان از زنده بودنشان با خبر بشوند به مدت 20 روز اعتصاب غذا کردند. در نهایت عراق به 6 نفر از اعضا ی صلیب سرخ اجازه ملاقات با این دختران را دادند. این بانوان اسیر دارای کد اسارات شدند. بعد از آن کاغذی به هر کدامشان دادند تا تنها یک جمله برای خانواده هایشان بنویسند تا فردا صبح به دست والدینشان برسد.
قسمت هایی از کتاب من زنده ام (لذت متن)
موسم مهر و مدرسه در سال ۱۳۵۹ با صدای میگ های بمب افکن عراق آغاز شد و با به پرواز در آمدن هواپیماهای میگ بمب افکن عراقی، صدایی که شنیدنش خارج از توان بود در شهر پیچید. زنگ مدرسه با خمپاره هایی که پشت پای هر دانش آموز زمین را می شکافت به صدا درآمد. کسبه وحشت زده کرکره ی مغازه ها را پایین می کشیدند و سراسیمه به سوی خانه و خانواده های خود می دویدند اما کسی نمی دانست این صدای مهیب و وحشت آور از کجاست. بعضی ها می گفتند انفجار رخ داده اما بعضی که بیشتر می دانستند می گفتند دیوار صوتی شکسته است. رادیو به جای آهنگ مهر و مدرسه مارش آماده باش و آژیر قرمز و هشدار حمله هوایی را پخش می کرد. در فاصله ی کوتاهی بوی مرگ در تمام کوچه و خیابان ها پیچید و صدای ضجه ی مادران داغدیده و کودکان وحشت زده همراه با صدای پی در پی خمپاره ها گوش شهر را پر کرد. تن مردم بی دفاع، سپر گلوله ها شده بود تا شهر نمیرد و آرام بماند. پیام افتتاح مدرسه، کلاس و درس که همیشه از زبان رئیس آموزش و پرورش شنیده می شد این بار با خبر شهادت رئیس آموزش و پروش همراه بود. صمد صالحی و سی نفر از همکارانش شروع سال تحصیلی را با خون سرخشان به همه ی دانش آموزان آبادان تبریک گفتند و این چنین بود که مدرسه، جبهه و اسلحه جای قلم را گرفت. بوی باروت جای بوی کتاب نو را. لباس بسیج جای روپوش مدرسه و نیمکت ها سنگر شدند. شهادت، مشق شد و معلم، فرمانده و دانش آموز و دانشجو شهید شدند. جنگ، همه را غافلگیر کرده بود؛ از معلم و کاسب و مهندس و دکتر گرفته تا پیر و جوان و مادر و بچه. صدام مثل اژدهای آدمخوار به جان شهرها افتاده بود و همچون مارهای سیری ناپذیر ضحاک؛ خود را با خون فرزندان این مرز و بوم سیر می کرد.