#داستان_بزرگان
عاقبت توهین و تمسخر
نقل است: سرهنگی در حمام به مرحوم آیةالله شاهآبادی استاد امام خمینی (رحمةاللهعلیه) با لحن تندی گفته بود: مرتیکه! زود باش!
آن زمان حمامها تاریک بودند. چراغ نداشتند. مرحوم آیةالله شاهآبادی هم پیرمرد بودند، چون میخواست از سطح حمام بگذرد، خیلی احتیاط میکرد که آبهای کثیف به بدنشان نریزد.
آن سرهنگ وقتی این دقت را میبیند، شروع میکند به توهین.
آیةاللهشاهآبادی از این تمسخر و طعن و توهین او، خیلی ناراحت شد، ولی نه تنها چیزی نگفت، بلکه به راه خود ادامه دادند و رفتند.
فردای آن روز آیة الله شاهآبادی در حوزه مشغول تدریس بودند که صدای عدّهای را شنید که جنازهای را میبردند. پرسید: چهخبر شده است؟ اطرافیان گفتند آن سرهنگی که دیروز در حمام به شما اهانت کرد، وقتی از حمام بیرون آمد، در کمتر از ۲۴ ساعت از دنیا رفت. مرحوم آیت الله شاهآبادی ناراحت و متاثر شده بود و فرمود: اگر چیزی در جواب به او گفته بودم، 👈او نمی مُرد!!!👉
آنهایی که جواب شما را میدهند، کمخطر هستند، ولی آنهایی که جواب نمیدهند، خطرناک هستند، یک وقت میبینید، آهِ او شما را بدبخت میکند.
@mesbah_family306
#داستان_بزرگان
اوج خونسردی!
بچـههـای محـل مشغـول بازی بودند که ابراهیـم وارد کوچه شد.🌿
بازی آنقدر گرم بود که هیچکس متوجه حضور ابراهیم نشد. یکی از بچهها، توپ را محکم به طرف دروازه شوت کرد؛ اما به جای اینکه به تور دروازه بخورد، محکم به صورت ابراهیم خورد. بچهها بیمعطلی پا به فرار گذاشتند. با آن قد و هیکلی که ابراهیم داشت، باید هم فرار میکردند! صورت ابراهیم سرخِ سرخ شده بود. لحظهای روی زمین نشست تا دردش آرام بگیرد. همینطور که نشسته بود، پلاستیک گردو را از ساک دستیاش درآورد؛ کنار دروازه گذاشت و داد زد: «بچهها کجا رفتید؟! بیایید براتون گردو آوردم».
💗شهید ابراهیم هادی❣
بهنقلاز کتــاب سلام بر ابراهیم،ص۴۰
#شهیدانه
به #مصباح_خانواده_۳۰۶ بپیوندید🌺
🆔@mesbah_family306
#داستان_بزرگان
تو بینالحرمین چه دعایی کرد!!!
مادر شهید مجید قربانخانی:
سال ۱۳۹۳، هشت روز قبل اربعین ساعت یازده شب، مجید اومد خونه و گفت: مامان وسایلم رو جمع کن میخوام برم کربلا. گفتم چرا زودتر نگفتی؟ اما عجله داشت، رفیقاش داخل ماشین منتظرش بودن.
رفیقاش میگن: پیادهروی که شروع شد، مجید غرق تو خودش بود، حرف نمیزد، نمیخندید. پاش که رسید بینالحرمین، از درون شکست. دیگه دست خودش نبود. یاحسین یاحسین میگفت و گریه میکرد.
وقتی میخواستن از کربلا برگردن، به صمیمیترین دوستش گفته بود: توی این چند روز از امام حسین خواستم که آدمم کنه. اگه آدمم کنه دیگه هیچچی نمیخوام. مجید توبه کرد و ۱۳ ماه بعد تو خانطومان به شهادت رسید.😭
#امام_حسین
#شهیدانه
به #مصباح_خانواده_۳۰۶ بپیوندید🌺
🆔@mesbah_family306
#داستان_بزرگان
«چشمپوشی بر حرام»
شهید احمدعلی نیری میگوید که روزی با بچهها رفته بودیم دماوند. همه رفقا مشغول بازی بودند. یکی از بزرگترها گفت: «احمدآقا برو این کتری رو آب کن.» بعد جایی رو نشان داد گفت: «اونجا رودخانه است!» من هم راه افتادم. از لابهلای بوتهها و درختها به رودخانه نزدیک شدم. تا چشمم به رودخانه افتاد، یک دفعه سرم را پایین انداختم و همانجا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد. نمیدانستم چه کار کنم! همانجا پشت بوتهها مخفی شدم. من میتوانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم.
در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم: «خدایا کمکم کن! الان شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم! هیچ کس هم متوجه نمیشود. اما بهخاطر تو از این گناه میگذرم.» بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم.
حالم خیلی منقلب بود. همینطور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله! یاالله!» بهمحض این که این عبارت را تکرار کردم، صدایی شنیدم! ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: «سُبّوحٌ قُدّوسٌ رَبُّ المَلائِكَةِ وَ الرّوح» (پاک و منزه است پروردگار ما وملائکه و روح)
وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم، دیدم بچهها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید، به اطراف میرفتم. از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم!
به #مصباح_خانواده_۳۰۶ بپیوندید🌺
🆔@mesbah_family306
#داستان_بزرگان
🔥 جلسه ساعت۳ بامداد
🚨 امروز یکی از مسئولان ارشد ثبت اسناد قم تعریف می کرد:
حدود دو هفته قبل از شهادت شهید رئیسی ایشان به قم سفر کرده بود. ساعت یک بامداد در منزل بودم که طی تماس تلفنی از من خواسته شد، برخی مستندات مورد نیاز در نهضت ملی مسکن و جوانی جمعیت را به محل پروژهها ببرم.
حدود ساعت ۳ بامداد به محل پروژهها در اطراف شهر قم رسیدم با صحنهای مواجه شدم که بغض کردم.
دیدم در آن ساعت #شهید_رئیسی روی زیراندازی نشسته و جلسهای تشکیل داده و با جدیت پیگیر ساخت و رفع مشکلات مربوط مسکن استان است...
گویا شهید رئیسی در برخی از سفرها، بازدید از طرحهای مسکن را با توجه به تراکم برنامهها پس از ساعت ۱ بامداد انجام میداد...
✍حمیدرضا ابراهیمی
#شب_جمعه است، با صلوات هدیه
به روح اموات و شهدا آنان را یاد کنیم.