eitaa logo
مصباح خانواده ٨٠١
476 دنبال‌کننده
35.6هزار عکس
16.3هزار ویدیو
883 فایل
آدرس کانال @mesbah_family801 ارتباط با ادمین @Mesbah_801
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت سلمان مدتی در یکی از شهرهای شام، امیر (فرماندار) بود. سیره ی او در ایام فرمانداری با قبل از آن هیچ تفاوت نکرده بود، بلکه همیشه پیاده راه می‌رفت و خود اسباب خانه اش را تهیه می‌کرد. یک روز که در بازار راه میرفت، مردی را دید که یونجه خریده بود و منتظر کسی بود که آن را به خانه اش ببرد. سلمان رسید و آن مرد او را نشناخت و بی مزد قبول کرد بارش را به خانه اش برساند. مرد یونجه را بر پشت سلمان گذاشت و سلمان آن را برد. در راه مردی آمد و گفت: ای امیر! این را به کجا میبری؟ آن مرد فهمید که او سلمان است، به پای او افتاد و عذرخواهی کرد. سلمان فرمود: این بار را به خانه ات رساندم، اکنون من به عهد خود وفا کردم، تو نیز عهد کن تا هیچ کس را به بیگاری (عمل بدون مزد) نگیری و چیزی را که خودت می‌توانی ببری به دیگران نسپری، این کار به مردانگی تو آسیبی نمی رساند. 📙یکصد موضوع، پانصد داستان 175/1 ؛ به نقل از: جوامع الحکایات / 178. ╭─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╮ @mesbah_family801 ╰─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╯
حضرت سلمان مدتی در یکی از شهرهای شام، امیر (فرماندار) بود. سیره ی او در ایام فرمانداری با قبل از آن هیچ تفاوت نکرده بود، بلکه همیشه پیاده راه می‌رفت و خود اسباب خانه اش را تهیه می‌کرد. یک روز که در بازار راه میرفت، مردی را دید که یونجه خریده بود و منتظر کسی بود که آن را به خانه اش ببرد. سلمان رسید و آن مرد او را نشناخت و بی مزد قبول کرد بارش را به خانه اش برساند. مرد یونجه را بر پشت سلمان گذاشت و سلمان آن را برد. در راه مردی آمد و گفت: ای امیر! این را به کجا میبری؟ آن مرد فهمید که او سلمان است، به پای او افتاد و عذرخواهی کرد. سلمان فرمود: این بار را به خانه ات رساندم، اکنون من به عهد خود وفا کردم، تو نیز عهد کن تا هیچ کس را به بیگاری (عمل بدون مزد) نگیری و چیزی را که خودت می‌توانی ببری به دیگران نسپری، این کار به مردانگی تو آسیبی نمی رساند. 📙یکصد موضوع، پانصد داستان 175/1 ؛ به نقل از: جوامع الحکایات / 178. ╭─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╮ @mesbah_family801 ╰─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╯