eitaa logo
مصباح خانواده ۸۰۴
483 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
7.1هزار ویدیو
315 فایل
mesbah_family804 ارتباط با ادمین @Aghidati_804
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶️ داستان شب💫 یکی از واحدهای ارتش سوییس در یکی از مانورهای کوهستانی گم شده بود و ناامیدانه در کوه‌های آلپ سرگردان بود. هوا سرد بود. ذخیره غذای گروه کم و محدود بود. ناگهان، یکی از اعضا نقشه منطقه را در کوله خود پیدا کرد. آن‌ها نقشه را دنبال کردند و به اقامت‌گاه اولیه باز گشتند. آن‌ها از مرگ نجات یافتند. وقتی نقشه را به فرمانده خود نشان داند، او متعجب شد و پرسید که چگونه با چنین نقشه‌ای راه را پیدا کرده‌اید؟ نقشه مربوط به کوه‌های آلپ نبود، بلکه مربوط به کوه‌های پیرنه بود. آن‌ها راه خود را با پیروی از یک نقشه غلط پیدا کرده بودند. اگر آن نقشه را نمی‌یافتند، ساعت‌ها و روزها به امید این‌که گروه‌های نجات آن‌ها را خواهند یافت، در جای خود می‌ماندند. اما آن‌ها با دیدن نقشه راه افتادند. اغلب اوقات بهتر است حتی با نقشه غلط راه بیفتیم و به دنبال راه نجات بگردیم تا این‌که به امید رسیدن نیروی کمکی در جای خود متوقف شویم و از گرسنگی بمیریم. وقتی از همه‌چیز ناامید هستید، دست به کاری بزنید. آن‌ها که در رودخانه قایق سواری کرده‌اند، می‌دانند بیشترین حالت پایداری قایق، نه در سکون، بلکه در هنگام حرکت کردن و پارو زدن ایجاد می‌شود. شاید این گفته بر خلاف تصور عمومی و غریزه‌مان باشد، اما در درستی آن تردیدی نیست. ✍️روبرت گانتر @mesbah_family804
🔶داستان شب 💫 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 ابن جوزی یکی از خطبای معروف بود. او روزی بالای منبری که سه پله داشت برای مردم صحبت می کرد زنی از پایین منبر بلند شد و مسئله ای پرسید.ابن جوزی گفت :"نمی دانم."زن گفت :"تو که نمی دانی، پس چرا سه پله از دیگران بالاتر نشسته ای؟" ابن جوزی در جواب گفت :" این سه پله را که من بالاتر نشسته‌ام به آن اندازه‌ای است که من می‌دانم و شما نمی‌دانید و به اندازه معلوماتم بالا رفته ام. اگر به اندازه مجهولاتم می‌خواستم بالا روم، لازم بود منبری درست می‌شد که تا فلک الافلاک بالا می‌رفت." 🍃 🌺🍃 @mesbah_family804
🔶داستان شب 💫 در افسانه ها آمده ٬ روزی که خداوند جهان را آفرید ٬ فرشتگان مقرب را به بارگاه خود فراخواند و از آنها خواست تا برای پنهان کردن راز زندگی پیشنهاد بدهند. یکی از فرشتگان به پروردگار گفت : خداوندا ٬ آنرا در زیر زمین مدفون کن . فرشته دیگری گفت: آنرا در زیر دریا ها قرار بده. و سومی گفت: راز زندگی را در کوهها قرار بده. ولی خداوند فرمود: اگر من بخواهم به گفته های شما عمل کنم ٬ فقط تعداد کمی از بندگانم قادر خواهند بود آن را بیابند ٬ در حالی که من می خواهم راز زندگی در دسترس همه بندگانم باشد. در این هنگام یکی از فرشتگان گفت: فهمیدم کجا! ای خدای مهربان ٬ راز زندگی را در قلب بندگانت قرار بده ٬ زیرا هیچکس به این فکر نمی افتد که برای پیدا کردن آن باید به قلب و درون خودش نگاه کند. و خداوند این فکر را پسندید. @mesbah_family804
🔶داستان شب 💫 دهقان پیر با ناله می‌گفت: ارباب… آخر درد من یکی دوتا نیست، با وجود این همه بدبختی نمی‌دانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را چپ آفریده است. دخترم همه چیز را دوتا می‌بیند... ارباب پرخاش کرد که: بدبخت، چهل سال است نان مرا زهرمار می‌‌کنی، مگر کور هستی نمی‌بینی که چشم دختر من هم چپ است؟! دهقان گفت: چرا ارباب می‌بینم اما چیزی که هست؛ دختر شما همه‌ی این خوشبختی‌‌ها را "دو تا" می‌بیند، ولی دختر من، این همه بدبختی را ... @mesbah_family804 🌼🌼🌻🌻🌼🌼🌻🌻
🔶داستان شب 💫 💎 شبی مهمونی داشتیم، کفش ها توی حیاط جفت شده بود، همشون مرتب بودن به جز کفشی که پاشنه هاش خوابونده شده بود. هرکس میخواست بیاد تو حیاط اون کفش ها رو میپوشید. میدونید چرا؟ چون پاشنه هاش خوابونده شده بود. کمی که فکر کردم دیدم بعضی از ما آدم ها مثل همین کفش های پاشنه خوابونده هستیم. برامون مهم نیست کی سوارمون میشه... یادت باشه که اگر سر خم کنی، اگر خودت به خودت احترام نذاری، اگر ضعیف باشی، همه میخوان ازت سواری بگیرن و کسی هم بهت احترام نمیذاره. ✅مثل کفشِ پاشنه خوابونده نباشید @mesbah_family804