🕯#شب_شعر_مصباح|صخره صلابت
رفت مصباح و برد همراهش
هرچه تاب و توان و طاقت بود
حوزهها را به سوگ خود نشاند
فیلسوفی که پیر حکمت بود
ظاهر او، فروتن و خاکی
باطنش ، صخرهی صلابت بود
دوش در جمع پایداریها
که سخن از وی و بصیرت بود
خواستم سال فوت او، گفتند:
«راه وی، راه استقامت بود»
✅ محمدعلی مجاهدی(پروانه)
🌐 @mesbaheaziz
🕯#شب_شعر_مصباح| چشمه سار حکمت
کجاست آنکه دلش چشم سار حکمت بود
کجاست آن که رخش آبشار رحمت بود
کجاست آن که وجودش نثار قرآن شد
کجاست آنکه دلش آشنای عترت بود
کجاست آنکه به یک عمر چون طلیعه صبح
صبور و صالح و صدیق و با صلابت بود
قسم به آیه «اللهُ نور» مثل صباح
چراغ باور و مصباح هر هدایت بود
شب از طهارت روحش هزار خاطره داشت
مگر که نافله او هزار رکعت بود
چه عاشقانه گره خورد کربلا و نماز
به سجدههاش که با عطر مهر تربت بود
شب از ستاره اشکش فروغ کثرت داشت
اگرچه پرتویی از آفتاب وحدت بود
«و من یهاجر» قرآن در او تجلی کرد
مجاهدانه همه عمر گرم هجرت بود
همیشه در سر او شوق کار خالص بود
همیشه در دل او آرزوی خدمت بود
جهان دین و سیاست همیشه اذعان داشت
سیاستاش همه آیینه دیانت بود
غبار فتنه چو برخاست او چنان عمار
بصیر و صاحب فکر و بلند همت بود
شکست هیمنه فتنههای دوران را
به آن کلام که لبریز از صراحت بود
نشان اهل جهان داد پایداری را
همان که اسوه ایثار و استقامت بود
چه عاشقانه در این فاطمیه رحلت کرد
کسی که در دلش از فاطمه محبت بود
مگر قرار نهاده است با سلیمانی
برای سیزده دی که روز رحلت بود
اگرچه ماتم او موجب تاثر شد
اگرچه ضایعه رحلتش خسارت بود
همیشه در دل تاریخ نام او باقی است
که آن عزیز سفرکرده بینهایت بود
✅جواد محمد زمانی
🌐 @mesbaheaziz
🕯 #شب_شعر_مصباح | ماه تابان
کجاست آن که وجودش مطاف هر دل بود
و با شکوهتر از آفتابِ ساحل بود
کجاست آن که دلش عطر و بوی راز گرفت
شبش طراوت تسبیح و جانماز گرفت
کجاست آن که وجودش حلاوت قم بود
حضور سادۀ او افتخار مردم بود
کجاست جانِ از این تنگنایِ تن خسته
ز خود رها شده اما به یار دلبسته
کجاست باغ دلی که گل نجابت داشت
و عطر صبحِ دلانگیز استجابت داشت
همان که رفتنش آورد ابر و باران را
همان که برد به همراه خود بهاران را
همان که در شب طلاب ماه تابان بود
همان که نور دل و دیدۀ فقیهان بود
چه عشقها به مناجات در دقایق داشت
چه مشقها که ز درسِ امام صادق داشت
در استواری فقهش قیام را دیدیم
و حالِ محفلِ درسِ امام را دیدیم
چقدر شور حسینی که در شبش گل کرد
چقدر عشقِ خمینی که بر لبش گل کرد
چه شکوههای عجیبی ز حمله بر دین داشت
چقدر دغدغۀ مردم فلسطین داشت
به پاس آن دل شیداست این همه تجلیل
برای عاشقِ زهراست این همه تجلیل
مدینه جلوۀ تجلیل، تازیانه شدهست
و آتشی که شرارش روان به خانه شدهست
مدینه هجر بهاران ز باغ را میدید
شکوفههای فراوان داغ را میدید
مدینه شمس علی را ز خانه میبردند
«چه شد که هفت نفر مخفیانه میبردند؟»
✅جواد محمد زمانی
🌐 @mesbaheaziz
🕯#شب_شعر_مصباح | خادم دین
این خبر سخت بود، سنگین بود
تا شنیدیم، بی قرار شدیم
روح علامه تا خدا پر زد
داغ دیدیم، داغدار شدیم
نفسش گرمی دل یاران
خطبه اش راز خشم دشمن بود
سال ها نور چشم حزب الله
سال ها خار چشم دشمن بود
استوار و شکوهمند و صبور
مهربان و صمیمی و ساده
مثل یک کوه، سربلند و رشید
مثل یک آبشار افتاده
نه در این راه عافیت طلب و
نه در این راه منفعت بین بود
گفت «جان ها فدای دین» آری
همه ی عمر خادم دین بود
در دل فتنه ها به ساغر ما
جامی از کوثر ولا می ریخت
بعد هر زخم در پیاله ی ما
جرعه ای از خم «شفا» می ریخت
روح او در بدن نمی گنجید
عاقبت سوی دوست عازم شد
شب جمعه «به سوی او» پر زد
رفت و همراه حاج قاسم شد
قلمش، خطبههای مستندش
بود عمری سلاح علامه
بی شک از کربلا شروع شده
راه سردار، راه علامه
آن یکی هم مسیر با عباس
این یکی هم مسیر با زینب
السلام علیک یا عباس
السلام علیک یا زینب
✅ سید محمد مهدی شفیعی
🌐 @mesbaheaziz
🕯 #شب_شعر_مصباح | اطاعت محض
چه بود شیوه اخلاق او؟ عبادت محض
چه داشت منطق اشراق او؟ لطافت محض
چه داشت طرز کلامش؟ چه داشت منبر او؟
به جز صراحت لهجه؟ به جز فصاحت محض؟
درون آن تن لاغر که محشری است شگرف
چگونه جمع شدهاست آن همه قیامت محض؟
به پای کوه چنان آبشار افتاده است
نصیبمان شود ایکاش آن ارادت محض!
خسان به سخره گرفتند ساحت او را
امان از آن همه نفرت از آن حسادت محض
چه کرده بود که اینقدر طعنهاش زدهاند؟
-نداشت نزد ولایت به جز اطاعت محض
✅ رضا یزدانی
🌐 @mesbaheaziz
مصباح عزیز
🕯 #شب_شعر_مصباح | اطاعت محض چه بود شیوه اخلاق او؟ عبادت محض چه داشت منطق اشراق او؟ لطافت محض چه
🕯 #شب_شعر_مصباح | دل خون
شکست آیینهات را صحبت زنگاراندیشان؟
نه هرگز! ای جمال تو موجّه پیش درویشان!
تو را چون دشمنان پنداشتند این ظاهرا خویشان
که گرگاند و به تن کردند عمری جامهی میشان
ببخشا! این جماعت لافگویانند و الّافند
که تارِ عقده را با پودِ تهمت خوب میبافند
تو را در لحظههای ناگزیرِ سایهروشنها...
تو را از منبر اخلاق تو در روضهخواندنها...
تو را از طعنههایت بر حرامیها و دشمنها...
تو را در فتنهها دیدیم عمری زخمی و تنها
تو را ای مردِ باور! میشناسیم! ای عزیز ما!
تو را از خویش بهتر میشناسیم ای عزیز ما!
چه دلخون گشتهای از طعنههای این ملبّسها
نجس خواندند فریاد تو را خشکهمقدسها
خدایا باغ ما کی میشود خالی از این خَسها؟
از این نامحرمان، این دیگران، این خیلِ ناکسها
اگرچه غصهی پندارِ لاکردارشان، دین بود
تو غیرت داشتی؛ فرق تو با آن دیگران این بود
در آن دوران که یک عده تو را تقبیح میکردند
گمانم با اصول و فقه هم تفریح میکردند
خدایی بیسیاست را فقط تسبیح میکردند
و با احکام شرعی ترس را توجیه میکردند
اگر حرفی نمیزد شیخ غیر از دین، موجهتر
و هرچه گوشهی لبادهاش چرکین، موجهتر
در آن دوران گریبان فقاهت چاک شد آسان
تن مردانگی در قبر ذلت خاک شد آسان
و بیت مرجعیّت خانهی ساواک شد آسان
گناه شاه با یک حج ساده پاک شد آسان
در آن دوران که نان همقیمت ایمان شود حتی
"فرح" هم لاجرم خود صاحب قرآن شود حتی
به ما آموختی در فتنهها آگاه بودن را
قرین اشک ماندن را انیس آه بودن را
میان شام غفلت نور دادن ماه بودن را
خدایا قسمت ما کن کمی "مصباح" بودن را
نه مثل عدهای؛ آنها که میدانیم و میدانی
که هر عمامه بر سر را نباید گفت روحانی
✅رضا یزدانی
🌐 @mesbaheaziz